سخن گفت با خورشید
در كتب مختلف، از راويان متعدّدى همانند سلمان فارسى، عمّار ياسر، ابوذر غفارى، عبداللّه بن
مسعود، عبداللّه بن عبّاس و … آورده اند كه چون خداوند متعال، مكّه را توسّط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و فداكارى امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام فتح كرد.
پيش از آن كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه عازم و آماده جنگ هَوازن گردد، در حضور جمعى
خطاب به علىّ عليه السلام نمود و اظهار داشت : اى علىّ! برخيز و به همراه اصحاب در گوشه
اى از قبرستان بقيع وارد شده و هنگامى كه خورشيد طلوع نمايد، با وى مكالمه كن و سخن بگو.
علىّ بن ابى طالب عليه السلام طبق دستور حضرت رسول صلوات اللّه عليه بلند شد و به همراه بعضى از اصحاب به قبرستان بقيع رفت و چون خورشيد طلوع كرد؛ آن را مخاطب قرار داد و گفت
: ((السّلام عليك ايّها العبد الدّائر فى طاعة ربّه )).
و خورشيد جواب سلام حضرت علىّ صلوات اللّه عليه را اين چنين پاسخ گفت : ((و عليك السّلام يا اخا رسول اللّه و وصيّه و حجّة اللّه على خلقه )).
بعد از آن ، مولاى متّقيان علىّ عليه السلام به شكرانه چنين كرامت و عظمتى كه خداوند متعال عطايش فرموده بود سر بر خاك نهاد و سجده شكر به جاى آورد.
سپس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را گرفت و بلند نمود و فرمود:
اى حبيب من ! تو را بشارت باد بر اين كه خداوند به ميمنت وجود تو بر ملائكه ؛ و بر اهل آسمان مباهات مى كند.
و پس از آن افزود:
شكر و سپاس مى گويم خدا را، كه مرا بر ساير پيامبران فضيلت و برترى بخشيد،
همچنين مرا به وسيله علىّ بن ابى طالب كه سيّد تمام اوصياء است تأ ييد و يارى نمود.(1)
همچنين امام باقر عليه السلام به نقل از جابر بن عبداللّه انصارى فرمود: خورشيد هفت مرتبه باحضرت علىّ عليه السلام سخن گفت و تكلّم كرد.(2)
_________^^_________^^
پی نوشت ها:
1-ينابيع المودّة : ص 166، فضائل شاذان بن جبرئيل : ص 69، س 9.
2- نويسنده كتاب الصراط المستقيم : ج 1، ص 204، س 17 به طور مفصّل مراحل هفت گانه را بيان نموده است .
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام علی علیه السلام، حجه الاسلام و المسلمین عبدالله صالحی
نویسنده: سید محمد قنبری
گناهان کبیره
#?گنــــاهـــان کبیــــ?ـــــره?
عبید بن زراره میگوید:
از امام صادق صلوات الله علیه پرسیدم گناهان کبیره کدام اند؟
آن حضرت فرمودند:
گناهان کبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی صلوات الله علیه هفت چیز است؛
1.⬅️کفر به خداوند
2.⬅️کشتن انسان
3.⬅️عاق پدر و مادر شدن
4.⬅️ربا گرفتن
5.⬅️خوردن مال یتیم به ناحق
6.⬅️فرار از جهاد
7.⬅️تعرب بعد از هجرت.(بازگشت به جاهلیت)
عبید میگوید: از امام پرسیدم:
یک دِرهَم از مال یتیم خوردن، بزرگتر است یا ترک نماز؟
✅حضرت فرمودند: ترک نماز.
عرض کردم: ولی شما ترک نماز را از گناهان کبیره به حساب نیاوردید.!!
حضرت فرمودند: اولین چیزی که از گناهان کبیره برایت گفتم چه بود؟
عرض کردم: کفر به خداوند.
حضرت فرمودند:
✅همانا تارک نماز کافر است.
? الکافی ج 2 ص278 / بحار الانوار، ج
دو نکته طلایی و خواندنی از واقعه مباهله
علاوه بر آموزه ها و مطالب روایی و تاریخی، که گواه بر برتری و مرجعیت دینی و سیاسی اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است، از کلام وحی به عنوان بالاترین منابع یاد شده است که آیات ارزشمندی را در خود به همراه دارد، که همگی گویای عظمت و جایگاه ممتاز خاندان عصمت و طهارت در دین مبین اسلام است.
یکی از زیباترین و مهمترین اسناد و مدارک معتبر قرآنی که حکایت بیانگر این جایگاه و عظمت می باشد، آیه مباهله است. این آیه زیبا و ارزشمند حکایت از یک واقعه تاریخی و برجسته دارد، که ارادت و محبت خاص پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) را نسبت به خاندان عصمت و طهارت بازگو می کند.
برداشتی آزاد از واقعه مباهله
یکی از مهمترین نکته ها و وقایع مهم تاریخ اسلام، جریان مباهله است. در بیست و چهارم ذی الحجّه سال دهم هجری پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) بنا به مأموریت الهی خود مبنی بر دعوت همه انسان ها به آیین مقدس اسلام، مسیحیان نجران را به دین مبین اسلام دعوت می کند، ولی در این ماجرای مهم تاریخی نکات و مطالب بسیار ارزشمندی در خصوص فرهنگ و آیین اسلام خود نمایی می کند.
برداشت اول: آیین اسلام دین عقلانیت و گفتگوی مسالمت آمیز
اگر چه در جریان مباهله برای بعضی افراد تنها جنبه نفرین و لعن کردن دو گروه یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و همراهان گرامی اش و گروهی از مسیحیان نجران بزرگ نمایی می نماید، حال آنکه وقتی در جریان این واقعه تاریخی قرار می گیریم متوجه می شویم، در ابتدای کار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) با منطق و ابزار قرآنی و عقلانی، سعی در هدایت و راهنمایی آن گروه لجوج و متعصب دارد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد خود گوشه ای از این گفتگو را این چنین بیان می کند: «وقتی ابو حارثة کشیش که بزرگ نصارای نجران بود به همراهی سی تن از مردان مسیحی آن شهر به نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) رسیدند، جویای نظر مبارکشان در خصوص شخصیت و جایگاه حضرت مسیح(علیه السلام) می شوند، رسول خدا(صلی الله علیه و اله) بر اساس منطق وحیانی و قرآنی خود، حضرت مسیح را بنده و برگزیده خدا معرفی می کنند؛ کما اینکه خدای متعال نیز در قرآن کریم حضرت مسیح را این چنین معرفی می فرماید: « قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا؛[سوره مریم، آیه30] [عیسی به سخن آمد و] گفت: من بنده خدایم، به من کتاب داده و مرا پیامبر ساخته است».
مفسران برجسته اهل سنت در ذیل آیه شریف مباهله این چنین بیان داشته اند: مراد آیه از «ابناءنا» [پسرانمان] حسن و حسین(علیهماالسلام)، و مراد از «نساءنا» [زنانمان] فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و مراد از «انفسنا» [جان هایمان] حضرت علی(علیه السلام) بوده است، یعنی چهار تنی که همراه با خود رسول خدا، پنج تن آل عبا یا اهل کسا را تشکیل می دهند
کشیش مسیحی با حالتی تعجب و حق به جانب در جواب پیامبر گفت: ای محمد آیا برای او پدری سراغ داری که او را بوجود آورده باشد؟ حضرت با بیانی زیبا در جواب آن کشیش فرمودند: اصلاً موضوع زناشوئی در کار نبوده، تا اینکه مسیح پدر داشته باشد!، کشیش مسیحی گفت: پس چگونه ادعا می کنی که حضرت مسیح بنده و مخلوق خداست! در حالی که هر بنده و مخلوقی تنها از راه زناشویی پا به این عرصه خاکی دنیا می نهد! پیامبر گرامی به کشیش مسیحی جوابی دقیق و قرآنی فرمودند: « إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ،[سوره آل عمران، آیات60و59] همانا داستان عیسی نزد خداوند مانند داستان آدم است، او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش! پس بود شد.[این ] حق- سخن راست و درست- از پروردگار توست، پس از شک داران مباش».
نکته طلایی برداشت اول: یکی از نکات طلایی حادثه مباهله را به واقع می توان رفتار مسالمت آمیز، توأم با آرامش و عقلانی و سعه صدر رسول خداست برشمرد. وقتی گروهی از مخالفان مسیحی درخواست گفتگو با پیامبر را می دهند، در حالی که حضرت در اوج شکوه قدرت سیاسی، و نظامی قرار داشتند، حضرت درخواست ایشان را رد نمی کنند، و با برخوردی خشن و افراطی با آنان رفتار نمی کنند، بلکه با منطق قرآنی خود سعی در هدایت و راهنمایی آنان می نمایند.
برداشت دوم: لعن و نفرین آخرین حربه
همان طور که در نکته پیشین نیز بیان شد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در برخورد با مخالفان نجرانی، منطق و سلاح گفتگوی مسالمت آمیز را کنار نگذاشتند، از این رو در ابتدا با لعن و نفرین با آنان برخورد نکردند، ولی زمانی که ابزار عقلانیت آنان را به راه صحیح هدایت نکرد، با اعتقاد به حقانیت دعوت خویش و با ایمان به امدادهای غیبی باری تعالی آنان را دعوت به مباهله فرمودند. « فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ؛[سوره آل عمران، آیه 61] پس هر که با تو، پس از آن دانشی که به تو رسید، در باره او- عیسی یا آن حق- ستیزه و جدل کند، بگو: بیایید تا ما و شما پسران خویش و زنان خویش و خودمان را- کسی را که به منزله خودمان است- بخوانیم، آنگاه دعا و زاری کنیم و لعنت خدای را بر دروغگویان بگردانیم».
پیامبر با چه کسی به مصاف با مخالفان می رود؟
کشیش مسیحی با حالتی تعجب و حق به جانب در جواب پیامبر گفت: ای محمد آیا برای او پدری سراغ داری که او را بوجود آورده باشد؟ حضرت با بیانی زیبا در جواب آن کشیش فرمودند: اصلاً موضوع زناشوئی در کار نبوده، تا اینکه مسیح پدر داشته باشد!، کشیش مسیحی گفت: پس چگونه ادعا می کنی که حضرت مسیح بنده و مخلوق خداست! در حالی که هر بنده و مخلوقی تنها از راه زناشویی پا به این عرصه خاکی دنیا می نهد! پیامبر گرامی به کشیش مسیحی جوابی دقیق و قرآنی فرمودند
مسیحیان نجران بعد از دعوت رسول خدا به مباهله، به فکر و مشورت نشستند، و به این نتیجه رسیدند که اگر این پیامبر الهی در ادعای خود صادق باشد، فردا با نزدیکترین افراد و خانواده خویش به مصاف و مقابله با ما خواهد آمد، ما را یارای مقابله با ایشان نخواهد بود و اگر در ادعای خود کاذب باشد، یاران و اصحاب خود را به همراه خواهد آورد، در این صورت است که ما با او به مقابله و مباهله برخواهیم خواست. صبح فردا مردان نجرانی با کمال تعجب و شگفتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را در حالی که دست علی بن ابی طالب (علیه السّلام) را در دست داشت و حسن و حسین از جلو و فاطمه (علیها السّلام) از پشت سرش می رفتند برای مباهله حاضر می شد را مشاهده کردند. وقتی با این صحنه مواجه شدند، یکی از مردان نجرانی گفت: از مباهله کردن با این مرد باید بپرهیزید، و بخدا سوگند اگر به خاطر از قصر (پادشاه روم) نبود هم اکنون من مسلمان می شدم،[2] یکی دیگر از مسیحیان این چنین می گفت: به خدا سوگند من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را جابجا کند، چنین خواهد کرد.[3]
نکته طلایی برداشت دوم: مفسران برجسته اهل سنت در ذیل آیه شریف مباهله این چنین بیان داشته اند: مراد آیه از «ابناءنا» [پسرانمان] حسن و حسین(علیهماالسلام)، و مراد از «نساءنا» [زنانمان] فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و مراد از «انفسنا» [جان هایمان] حضرت علی(علیه السلام) بوده است، یعنی چهار تنی که همراه با خود رسول خدا، پنج تن آل عبا یا اهل کسا را تشکیل می دهند.[4]
سخن آخر: صحنه مباهله روزی بود که پیامبر گرامی علاوه بر به رخ کشیدن منطق گفتگوی مسالمت آمیز و استقبال از گفتگوی عقلانی، پرده از چهره های درخشان مکتب اسلام بر می دارد، شخصیت های والا مقامی که در رأس آنها جان پیامبر، یعنی علی بن ابی طالب قرار دارد.
______^^^_______^^^_______
پی نوشت ها:
[1]. مفید، الارشاد (ترجمه رسولی محلاتی)، ج 1، ص154.
[2]. همان.
[3]. المقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج2، ص95.
[4]. ر.ک: الزمخشری، تفسیر الکشاف، الرازی، التفسیر الکبیر، البیضاوی، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل، ذیل آیه 61 آل عمران.
شش نصیحت حکیمانه از امیرالمومنین (ع)
شش نصیحت حکیمانه از امیر المومنین علیه السلام
متن حدیث:
قَالَ [عليه السلام] عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِى مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى إِيَّاهُ طَلَبَ فَيَعِيشُ فِى الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِى الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِى كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِى اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ .
امام علی علیه السلام فرمودند :
- در شگفتم از بخيل ؛ به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گريزد ، و سرمايه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند در دنيا چون تهيدستان زندگى مى كند ، اما در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مى شود.
در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه ای بی ارزش ، و فردا مردارى گنديده خواهد بود و در شگفتم از آن كس كه آفرينش پديده ها را مى نگرد و در وجود خدا ترديد دارد! در شگفتم از آن كس كه مردگان را مى بيند و مرگ را از ياد برده است . در شگفتم از آن كس كه پيدايش دوباره را انكار مى كند در حالى كه پيدايش آغازين را مى نگرد .و در شگفتم از آن كس كه خانه نابودشدنى ، را آباد مى كند اما جايگاه هميشگى را از ياد برده است.
“نهج البلاغه، حکمت 125″
منبع : yjc.ir
زندگی نامه میثم تمار
ميثم بن يحيي تمّار، غلام زني از بني اسد و عجميتبار بود. امير مؤمنان علي عليه السلام او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار ميآمد.او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي عليه السلام علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت تا جايي که ابن عباس از محضر ميثم استفاده ميکرد.
نقل است که امير مومنان عليه السلام چگونگي کشته شدن ميثم را پيشگويي و به وي فرمود: تو را بعد از من دستگير ميکنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود: تو در آخرت با من خواهي بود. پس از شهادت اميرالمومنين عليه السلام ميثم پيوسته به نزد آن درخت ميآمد و نماز ميگزارد.
ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام المومنين ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين عليه السلام پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت: بسيار ميشنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سفارش تو را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمود. امام حسين عليه السلام نيز تو را بسيار ياد ميکند.
ميثم به کوفه بازگشت و در همان سال، يعني آخر سال 60 هجري، ده روز قبل از ورود امام حسين عليه السلام به عراق، توسط عبيدالله بن زياد ملعون دستگير شد و به همان نحوي که امام علي عليه السلام خبر داده بود به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
فضائل ميثم
بزرگترين فضيلتيک انسان، همان ايمان و علم و تقواست که در ميثم نيز وجود داشت.اما اضافه بر اينها، گاهي برجستگيهاي خاصي در شخصيتيک مؤمن متقي وجود دارد که او را نسبتبه ديگران، برتر مي سازد. در اين بخش، اشارهاي کوتاه به بعضي از اين صفات ارزنده و امتيازات و فضايل خاص ميثم ميشود:
سخنوری
ميثم، بياني رسا داشت و در نطق و سخن، توانا و فصيح بود. سخنوري ميثم تمار را از اين واقعه که نقل ميشود ميتوان دريافت:
در بازار، ميثم، رئيس صنف ميوه فروشان بود. هرگاه قرار بود در جايي و نزد کسي و يا موقعيت مهمي، سخني گفته شود از ميثم تمار ميخواستند که سخنگويشان باشد. گروهي از بازاريان نزد ميثم رفتند تا باهم به عنوان شکايت از حاکم و عامل بازار، پيش «ابن زياد» بروند که والي شهر کوفه بود. در اين برخورد و ديدار با ابن زياد ميثم بود که به نمايندگي از ديگران با رشادت به سزايي سخن گفت. خود ميثم در باره اين ديدار و سخنها ميگويد:
ابن زياد، با شنيدن گفتارم به شگفتي افتاد و در سکوت فرورفت.همين بيان صريح و حقگويي آشکار باعث شد که از ميثم کينه اي در دل ابن زياد بماند.
راوی حدیث در صدر اسلام
با آن استعداد خاص و موقعيت خوبي که ميثم داشت، احاديث زيادي از علي(ع) شنيده بود، و آن گونه که از گفته هاي پسرش بر ميآيد، حتي کتابي که مجموعه اي از احاديث بود تاليف کرده است، ليکن متاسفانه از نوشته هاي او چيزي باقي نماند و راويان ديگر هم به خاطر درک نکردن موقعيت و اهميت آن به نقل از وي نپرداختند و بيشتر آنها از دسترس دور ماند. فقط اندکي از روايات ميثم در کتابهاي حديث نقل شده است. پسرانش يعقوب و صالح از نوشته هاي او روايت نقل مي کردند.
خبر مرگ معاویه بن ابی سفیان
ابو خالد، به صالح، فرزند ميثم خبر داد که: روز جمعه اي با پدرت در شط فرات به کشتي نشسته بوديم که ناگهان باد سختي محفوظ بمانيد. اين باد، «عاصف» است و خبر مرگ معاويه را ميدهد که هماکنون مرد.يک هفته بعد، قاصدي از شام آمد. با او ملاقات کردم و اخبار را از او پرسيدم، گفت: مردم در امن و امان به سر ميبرند، معاويه فوت کرده ومردم با فرزندش يزيد، بيعت کرده اند.گفتم: مرگ معاويه در چه روزي واقع شد؟ گفت: روز جمعه گذشته.
ج - قيام مختار پس از شهادت حضرت مسلم در کوفه، ابن زياد حاکم کوفه، ميثم و مختار و جمعي ديگر را دستگير و زنداني کرد. ميثم تمار به مختار گفت: تو از زندان رها ميشوي و به خونخواهي حسينبن علي(ع) قيام خواهي کرد و همين شخص را -ابن زياد - که ما را ميکشد، خواهي کشت.
ابن زياد مختار را از زندان، طلبيد تا او را به قتل برساند که در همين اثنا قاصدي از سوي يزيد همراه نامه اي فرارسيد که در آن نامه، دستور آزاد کردن مختار بود. او هم طبق دستور، مختار را رها کرد و ميثم را به دار آويخت.
خبر واقعه کربلا
زني به نام «جبله مکي» نقل ميکند که از ميثم تمار شنيدم که ميگفت: اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم مي کشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک مي دانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه….
آن گاه ميثم گفت: اي جبله! بدان که حسينبن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. اي جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردي و ديدي که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شده است.
جبله ميگويد: يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها مي تابد، همچون پارچه هاي رنگ آميزي شده که به سرخی می زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسين بن علي(ع) کشته شد!….
مزار شهيد
مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانت بيشتر به ميثم اجازه نداد که بدن مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند; به علاوه مي خواست با استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردم بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروان علي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان ميدهد، الهام مي بخشد، اميد مي آفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند; با هم، همپيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که: شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.
نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نميديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند; خبر به «ابن زياد» رسيد. ابن زياد ميدانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي - عليه السلام نوشته شده است.
«ميثم» يکپارچه تلاش و اشتياق بود. در راه تثبيت حق و روشن نگاه داشتن مشعل حق و ارزشهاي اصيلي که به خاموشي ميگراييد، جان بر کف و شهادت طلب بود. او با وارستگي و ايماني استوار و جهادي پايدار، رهروي راستين در مسير حق بود; مجاهدي سرشار از اخلاص و تجسمي والا از عقيده و جهاد بود.
سزاوار است که جويندگان حق و پويندگان راه پاکي که ميثم به انجام رسانيد، به آن يگانه اقتدا کنند و در انديشه و کردار و در فکر و عمل، گام، جاي گام او بگذارند.که او «اسوه» بود.
و پيروي از اسوه هاي کمال، وظيفه کمال جويان است.شهيدان، اينگونه در تداوم راهشان توسط پيروان وفادار، به حيات جاويد مي رسند.سلام خدا و فرشتگان وپاکان بر «ميثم تمار»، که هنوز هم چراغي روشن بر سر راه انسانيت است، نور ميدهد و «راه» مي نمايد.
منبع:tarikheslam.com