#شهیدی-که-رکورد-دار-شکار-تانک-در- جهان-شد
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بجنورد٬ شهید محمد علی صفا فرمانده نیروهای کماندوی نیروی دریایی ارتش در دوران ابتدای جنگ بود که دورههای ویژه انهدام تانک و ناو را در پایگاههای انگلیس و آمریکا گذرانده و در روزهای ابتدایی مقاومت خرمشهر٬ همرزم شهید جانآرا٬ حماسه آفرید.
شهید «محمدعلی صفا» در سال 1328 در بجنورد متولد شد و پس از گذراندن دوره متوسطه وارد ارتش شد.با توجه به این که هدف ارتش در آن هنگام تشکیل یک پایگاه کماندویی در ایران بود و شهید صفا نیز در رشته های مختلف ورزشی از جمله کاراته و کونگ فو تخصص خاصی داشت پس از گذراندن دوره های انتخابی در ایران برای ادامه دورههای تخصصی کماندویی در پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان (پایگاه موشهای صحرا) انتخاب شد.
شهید صفا یک سال دوره کماندویی را در انگلستان گذراند و توانست علاوه بر دوره های تخصصی تارزان کورس، پریدن از ارتفاع های بلند آبشار و کوه و دوره های رزمی، مدرک تخصصی S.P.S شکار تانک را از آن پایگاه دریافت کند.وی سپس به آمریکا فرستاده شد و توانست در پایگاه جان.اف.کندی پس از طی مراحل آموزشی سخت و طاقت فرسا مدرک تخصصی انهدام ناوهای جنگی را دریافت کند.
او از جمله کسانی بود که به دلیل انجام عملیات های عالی و بی نظیرش در پایگاه های کماندویی، برای دوره های کماندویی در جنگل های آمازون که است،به زندگی در شرایط سخت معروف است، انتخاب شده بود.
از آن جایی که شهید صفا علاقه شدیدی به وطن و خدمت به مردم داشت و آرزو داشت که بتواند دوره های آموزش دیده خود را به هم وطنان آموزش دهد به کشور بازگشت و در قدم اول در پایگاه کماندویی نیروی دریایی ارتش در بوشهر به عنوان مربی و استاد به تعلیم و تربیت کماندوها پرداخت.
در روزهای اول پیروزی انقلاب که کشور شرایط خاصی داشت و افراد ضد انقلاب در گوشه و کنار آشوب گری می کردند محمدعلی نیز همگام با مردم انقلابی به دفاع از انقلاب پرداخت و هنگامی که در اردیبهشت 1358 که خرمشهر توسط نیروهای ضدانقلاب و آشوبگران جدایی طلب تهدید می شد شهید صفا به عنوان فرمانده با کماندوهای ویژه نیروی دریایی عازم خرمشهر شد و توانست با هدایت و رهبری دیگر نیروها خرمشهر را از وجود ضد انقلابیون مسلح به سلاح های پیشرفته پاک سازی کند.
اما او در هنگام درگیری با نیروهای ضد انقلاب از راه دور هدف تیراندازی قرار گرفت و از ناحیه شکم به شدت مجروح شد.پس از مجروح شدن وی را به بیمارستان انتقال دادند و پس از 3 بار عمل جراحی توسط پزشکان آلمانی قسمتی از روده های آن شهید قطع و برداشته شد.
با شروع جنگ تحمیلی زمانی که رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین به ایران تجاوز کرد، شهید صفا با قبول مسئولیت های مختلف، فرماندهی کماندویی نیروی دریایی ارتش را برای نابودی رژیم عراق و بیرون راندن آنان از ایران و آزادسازی خرمشهر برعهده گرفت.
از آن جایی که شهید صفا آموزش های تخصصی کماندویی را در کشورهای مختلف گذرانده بود به تاکتیکهای جنگی و استراتژیکی اشراف کامل داشت و این ویژگی بارز آن شهید بود. محمدعلی فردی خود ساخته و همیشه آماده برای دفاع از کشور بود و اعتقاد داشت که انسان برای نجات کشور و آزادی نسل های بعدی باید فداکاری کند. وی معتقد بود دولت برای آموزش در کشورهای مختلف هزینه زیادی کرده است و حالا زمان آن رسیده آن آموزش ها را برای نجات کشور به کار گیرد به همین دلیل هم زمان با تجاوز لشگر عراق به خرمشهر شهید صفا به همراه 150 نفر از کماندوهای ویژه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران برای دفاع از کیان کشور و جلوگیری از تجاوز بیشتر به مناطق جنوب و جنوب غربی کشور عازم شدند.
در روز 31 شهریور سال 1359 ارتش بعث عراق به ظرفیت 2 لشگر تانک و با تمام تجهیزات، به خرمشهر حمله کرد و نیمی از خرمشهر را به اشغال خود درآورد. در این هنگام شهید صفا به همراه سایر کماندوها نیروی دریایی بوشهر با رشادت و جان فشانی و در حالی که تعداد نفرات آن ها کمتر از یک دهم لشگر عراق بود 160 تانک لشگر عراق را منهدم کردند و ارتش عراق را به عقب راندند و به علت خسارت سنگینی که کماندوهای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی به لشگر تانک صدام وارد آوردند بعد از اشغال خرمشهر، صدام متجاوز، خرمشهر را گورستان لشگر تانک خود نامید.
پایمردی دلاوران کماندوهای نیروی دریایی ارتش ما و نیروهای محلی و دیگر افراد 34 روز ادامه داشت تا بر اثر خیانت بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران که معتقد بود ارتش ایران باید عقب نشینی کند تا مذاکرات صلح آغاز شود هیچ سلاح و مهماتی در اختیار کماندوها قرار نگرفت و سرانجام با وجود مقاومت های بسیار کماندوهای نیروی دریایی ارتش و پس از انهدام صدها تانک و تار و مار کردن لشکر عراق، محمدعلی صفا در چهارم آبان 1359 بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به ناحیه پیشانی، پا و پهلو به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
اعتقادات قوی شهید صفا و دیگر رزمندگان اسلام موجب شد تا آنها بتوانند در برابر امکانات لجستیکی دشمن تا دندان مسلح مقاومت جانانه ای داشته باشند.
#پاسداری-که-مظلومانه-زندگی-می کرد،غریبانه-شهید-شد
یک شاخصه برای ارزیابی ترور بعد از ظهر یکشنبه، تامل در انگیزه طراحان و ابعاد و نتایج آن است.
به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه کیهان نوشت:
۱-تروری که بعد از ظهر یکشنبه در یکی از کوچههای فرعی خیابان مجاهدین اسلام اتفاق افتاد، از ابعاد مختلف، قابل تحلیل است. اغلب ما، شهید «حسن صیاد خدایی» را نمیشناختیم. اما این رزمنده گمنام، گویا آن قدر در تدارک ضربات سهمگین به رژیم نامشروع صهیونیستی موثر بوده که کمر به ارتکاب جنایت علیه او بستهاند؛ وگرنه به تعبیر استاد فاطمینیا(ره): «شما روزی بیست تا نماز جعفر طیار بخوانید؛ آمریکا چه کار با تو دارد. ولی یک جمله بخواهی بگویی که در جامعه موج ایجاد بشود، بله کارت دارد، میآید سراغت. بهشتی را میآیند میکشند، نمیگذارند زندگی کند. بله. یارانش را میکشند، رجایی را میکشند، باهنر را میکشند.»
۲- یک شاخصه برای ارزیابی ترور بعد از ظهر یکشنبه، تامل در انگیزه طراحان و ابعاد و نتایج آن است. محافل صهیونیست ضمن افسانه بافی و سر هم کردن داستانهای متناقض، ادعا کردهاند:
- سرهنگی که در تهران ترور شد مسئول طراحی حملات تروریستی و ربایش اسرائیلیها در ترکیه و اروپا بود.
- این ترور احتمالاً ارتباطی به مسئله هستهای نداشته باشد و بیشتر به مسایل امنیتی دایر در سوریه مربوط باشد.
- فرد ترور شده، مسئول انتقال فناوری موشکهای پیشرفته و دقیق به حزبالله بوده است.
- وی سالهای اخیر را در محور سوریه و لبنان، مسئول یکی از واحدهای تهاجمی نیروی قدس است، و یا آنکه در بخش لجستیکی که مقر آن در خاک سوریه است در قالب ارسال سلاح و کمک به تولید موشکهای دقیق فعالیت میکرده است.
- فرد ترور شده، احتمالاً در فعالیتهای پهپادی مشارکت داشته و همچنین احتمالاً عضو واحد ۸۴۰، یگان اصلی فعال در سوریه بوده است.
- او به شکل غیررسمی در برنامه هستهای تهران دخالت داشت(!) اما به رغم آن، مدت کوتاهی قبل در سوریه حضور داشت؛ مشخص نیست که آیا او در انتقال سلاح به سوریه نقش داشته یا خیر؟
۳- برای طراحان ترور، مهمتر از حذف یک فرمانده میدانی در سوریه که در جای خود مهم است، جعل و انتشار دو پیام است تا اولا به جبهه داخلی فروپاشیده و در حال زوال خود، روحیه و تنفس مصنوعی بدهد، ثانیا به کمک عملیات رسانهای، ایران مقتدر را که جان رژیم صهیونیستی را به گلو رسانده، «ضعیف» بازنمایی کند. چند هفته قبل، لیبرمن، وزیر دفاع پیشین اسرائیل گفته بود: «ایران، ۷۴ بار بزرگتر، و جمعیتش ۹ برابر ماست. در اسرائیل همه چیز متراکم است، اما در ایران فاصله دو کلان شهر تهران و مشهد ۹۰۰ کیلومتر است. وضعیت ما با ایران قابل مقایسه نیست.» به کارگیری تروریستهای اجارهای، و ترور رزمنده سادهزیستی که مثل مردم عادی در روز روشن و با خودروی پراید در تهران بزرگ تردد میکند، به لحاظ عملیات میدانی، فاقد ارزش امنیتی است. اما شناسایی و رصد این فرمانده، از لو رفتن برخی اطلاعات حکایت میکند که احتمالا به آلودگی محیط دمشق برمیگردد.
۴- ارزیابی این ترور، اما لایههای مهمتری هم دارد. صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی بهشدت به هم ریختهاند. آنها تا چند سال قبل میپنداشتند آتش جنگ ویرانگری که صهیونیسم مسیحی در عراق و سوریه افروخته، با کمک مهرههای نفوذی و مزدور، به داخل ایران و لبنان سرریز میشود و کار مقاومت را یکسره میکند. این رویا به کابوس بدل شد، وقتی معجزه مقاومت، تمام بافتههای پنتاگون و سیا و موساد و MI۶ را بلعید، و قویتر و مسلحتر از قبل، در مرزهای شمالی و جنوبی فلسطین اشغالی مستقر شد.
مهیبتر از آن، رسوخ مقاومت به عمق دیوارهای بتونی حائل است که در قالب هلاکت بیست صهیونیست در کمتر از چهل روز، آن هم نه در بیرون مرزها بلکه در امنیتیترین خیابانهای تلآویو و بیتالمقدس (مناطق اشغالی ۱۹۴۸) سر بر آورده است. این رویداد برگشتناپذیر که توسط همرزمان صیاد خدایی تدارک شده، خبرنگارانی مانند «تزوی یحزقلی» خبرنگار شبکه ۱۳ تلویزیون اسرائیل را مجبور کرده تا گزارش دهند: «نسل جوان فلسطین، هیچ ترسی ندارد و هیچ حسابی از شاباک (سرویس امنیت داخلی اسرائیل) نمیبرد. آنها راههای مبارزه را به خوبی میشناسد.»
۵- صهیونیستها برای پنهان کردنِ فوران این آتشفشان در عمق سرزمینهای اشغالی، به دروغ ادعا میکنند «سرهنگ صیاد خدایی مسئول طراحی حملات تروریستی و ربایش اسرائیلیها در ترکیه و اروپا بود!» رویداد در قلب تلآویو در حال وقوع است، نه برلین و آنکارا. اوضاع وخیم رژیم صهیونیستی را باید لابهلای تحلیل روزنامه یدیعوت آحارنوت فهمید که بهمن پارسال، پس از انتشار گزارش «مؤسسه مطالعات امنیتی دانشگاه تلآویو» نوشت: «همه سناریوها برای اسرائیل در سال ۲۰۲۲، بد و ناگوار هستند.» بن کاسبت تحلیلگر صهیونیست معتقد است «عملیاتهای اخیر، ثابت کرد دیوار حائل که گمان میرفت راه نجات ماست، هیچ فایدهای ندارد». و روزنامه هاآرتص پیش از او نوشت «زوال اسرائیل، نزدیکتر از آن چیزی است که میپندارید؛ رفتار اسرائیل، گواهی مرگش را امضا میکند.»
۶- اغلب ما، «صیاد خدایی» و همرزمان او را نمیشناسیم، ولی هیاهوی صهیونیستها نشان میدهد او یکی از همان پیشقراولانی است که سایه رزمندگان و موشکها و پهپادهای مهیبشان را تا بالای سر اشغالگران رساندهاند. و کدام بشارت، بالاتر از این؟ که امام صادق(ع) فرمود: «خداوند، حضرت قائم(ع) را با سه لشکر یاری میدهد؛ فرشتگان، مومنان و رعب (ترسانداختن در دل دشمن). ترس و وحشت از قدرت مهدی(ع)، پیشاپیش سپاهیانش به فاصله یک ماه و از پشت سر آنها به فاصله یک ماه در حرکت است.»
۷- شهادت، عزیزترینها را گلچین میکند. اما جزع و فزع چرا، وقتی به سنّتهای الهی پایبند باشیم؟ این شهادتها، خستگان و از نفسافتادگان را سرشار از انگیزه میکند؛ و بیخبران را خبر دار میسازد و به راه میاندازد. این، میانبرترین راه خدا برای احیای انبوه جانهای خسته یا خفته است؛ و کمرشکنترین کابوس، برای شیطان.
بیانات حضرت امام خمینی(ره) دو روز پس از ترور شهید مطهری (۱۴ اردیبهشت ۱۳۵۸) همچنان تازه و روشنگر است: «آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا، آنها باید بترسند از موت؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیهراسیم؛ نمیترسیم. یکی از نکتههایی که موافق حدیث تحقق پیدا کرد، این است که در حدیث است که لَا یَزَالُ یُؤیَّدُ هَذَا الدِّینُ بِالرَجُلِ الفاجر. با مردهای فاجر- به اراده خدا- این دین ما تأیید میشود… و لا یزال این طور بوده است. فرعون با فرعونیت و طغیانش دین موسی را تأیید میکند، و ابوسفیان با طغیان، دین رسول اکرم را تأیید میکند؛ و محمدرضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید میکند.
خدا همانطوری که از قشر متفکرین روحانی تأیید میشود، خدای تبارک و تعالی میفرماید که از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام و دین خدا تأیید میشود؛ و آن به همین معناست که گفتم. نه تأیید میکند؛ تأیید «میشود»: لا یزال یُؤَیَّدُ هذَا الدینُ بِالرَّجُلِ الْفاجِر. این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، تأیید کرد دین خدا را. یعنی خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما، تأیید شد انقلاب ما. این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا میکند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر میشود. ما از مرگ نمیترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست… با ترور شخصیتهای بزرگ ما، شخصهای بزرگ ما، اسلام ما تأیید میشود.»
۸- طراحان و مجریان جنایت اخیر، بیتردید باید برای تاوانی دردناک پس دهند؛ و این انتقام به مدد الهی باید، هم در عمق مناطق اشغالی و هم بیرون آن گرفته شود. اما در گرفتن انتقام، صرفا نباید به تلف کردن چند قلاده صهیونیست و انهدام تاسیسات آنها بسنده کرد. انتقام «کافی» - فراتر از انتقام لازم و قطعی- تدارک و تسریع در ازاله رژیم صهیونیستی است. این، همان هدف والایی است که سلیمانیها، ابومهدی مهندسها، عماد مغنیهها، فخریزادهها (همه «صیاد خدایی»ها)، جان گرامی خود را با افتخار و ابتهاج، پای آن گذاشتهاند. شهید مغنیه، چقدر دقیق و درست نوشت: «الهدف الواضح، و مُحدّد و دقیق، ازاله اسرائیل من الوجود.»
واقعیتها، گواه آن است که با شهادت فرماندهانی مانند عماد مغنیه و قاسم سلیمانی، نه تنها اسرائیل امنتر نشد، بلکه امروز بحرانهای آن شدت یافته و به حد انفجار رسیده است. داستان شهید صیاد خدایی هم جز این نمیتواند باشد. اگر مقتدای حکیم ما، سال ۱۳۹۴ فرمود اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، اکنون ایهود باراک نخستوزیر اسبق اسرائیل، به صف شده تا در ۷۴ سالگی این رژیم نامشروع، به روزنامه «یدیعوت آحارونوت» بگوید: «احتمالا برای سومین بار در تاریخ حکومتهای یهود، دچار نفرین دهه هشتم شدهایم و بیم آن میرود که این نفرین، قبل از ۸۰ سالگی بر سر اسرائیل نازل شود.»
کد خبر 678560
#گل کردن سرود"سلام فرمانده"
محتوای این سرود نیز در اکثر مصارع نوگویی ادبیات و مفاهیم ندارد. حتی متاثر از خاستگاه اولیه این اثر -یعنی گیلان - نام میرزاکوچکخان و مدعای تمامکنندگی ولی روشن نیست. میرزاکوچکخان چه چیزی را تمام کرد؟ در تاریخ روشن نیست.
اما راز جذابیت و فراگیری این اثر در چیست که از کشمیر تا سوریه و اروپا و ایران را متأثر کرد. معتقد نیستم این اثر محصول اتاق فکر عمیق و چندلایه و تحتنظر کارشناسان ادبیات، روانشناسی، جامعهشناسی و موعدشناسی تهیه شده باشد. قطعا ذوق و قریحه شخصی بوده است اما ستودنی است. مانایی آنرا از منظر «گفتمان» بررسی میکنم.
«گفتمان مهدویت» نه از جهت باور بلکه از جهت نوآوری مفاهیم ، ادبیات و هنر به اثبات و سکون رسیده است و عمدتا تکرار مفاهیم است اما این اثر آن پوسته و محفظه بستهشده را شکافت از سالنهای همایش به کف جامعه و میان نوجوانان کشاند.
راز مانایی آن هویتدادن به نسل و سنینی است که اکنون هیچکارهاند و از جهت نقشآفرینی اجتماعی هنوز عرف جامعه آنان را بهرسمیت نمیشناسد. جذابیت آن استفاده از مفاهیمی است که به هویت کودکانه رنگ بزرگی میدهد و جنبه آرمانی حیات را برای کودک ترسیم میکند. «با قد کوچکم، سردارت میشوم» دقیقا یعنی همین جذابیت. «با دستان کوچکم دعات میکنم» یعنی دست کوچکی که در عرف هم دعایش جذاب است و هم خیلی توقع دعا از وی نمیرود.
هویتیابی به نسلی است که برای سربازی انقلاب اسلامی منتظر طی سلسله منازل و دالانها نیست. از جذابترین بخشهای آن همین «سیدعلی دههنودیهایش را فراخوانده» است. این هویتی را برجسته میکند که در قرابت با رهبری احساس پیشتازی نسبت به سنین بالاتر را نمایان میکند و پیوستگی سیدعلی، «فرمانده» و الگویی از سربازی حاجقاسم، پازل تکاملیافتهای را نشان میدهد که خواننده کودک و نوجوان احساس میکند خیلی زود در این تراز دیده و شناخته میشود. از جذابترین بخشهای انتهایی آن شروع بخش «عهد میبندم» است.
نوجوان آرمانی را برای خود ترسیم میکند که بعد از نوجوانی بهسوی آن خواهد رفت و فردای خود را در آیینه مهدویت میبیند. آرمانگرایی روح حاکم و نقطهقوت این متن است. همان گمشدهای که میتواند روح جلابخش معنویت و امامت را در زندگی لذتآلود و غربزده امروز ما بازتولید نماید. ملی و فراملیشدن این سرود دقیقا به این دلیل است که هم محتوا و هم اجرای آن خاص نوجوانان و کودکانی است که دوران عصمت را هنوز بهپایان نبردهاند. در پس این خواندن مواهبی از دنیا نمیبینند و آمدهاند تا از هویت خود در پیمودن آرمان مهدویت دفاع و از اسلاف خود پیشی بگیرند. جذابیت آن برای بزرگترها نیز آن است که در دوران کودکی و در نبود امثال این سروده، آن حیات حسرتزده را در امروز بازخوانی میکنند. فعال بودن زبان بدن و حرکات هماهنگ دست، هیجانی مناسب با این سن تولید میکند و دیگران را نیز به سوی خود میکشد و البته به قول مقام معظم رهبری هیچ اثری در تاریخ بدون آمیختگی با هنر باقی نخواهد ماند و این سرود نشان میدهد که هنر میتواند برای ما از هزاران تریبون، قدرتمندتر عمل کند.
21302
#ما دیکتاتورهای کوچک
محمد رضا زائری از استبداد و دیکتاتوری می نالیم و خودمان دیکتاتورهایی کوچک هستیم!
ما فرصت پیدا نکرده ایم وگرنه از هر دیکتاتوری مستبدتریم! وقتی اصرار داریم دیگران عین خودمان باشند و همان طور که ما می خواهیم فکر کنند و همان طور لباس بپوشند وگرنه فحاشی و آنفالو و بلاک می کنیم!
البته حق هر کسی است که صفحه ای را دنبال کند یا خیر، اما این که به دیگران حق ندهیم به هر دلیل علاقه و سلیقه خود را اظهار کنند بی شک دیکتاتوری است! در بسیاری از صفحه هایی که خود من دنبال می کنم مطالبی منتشر می شود که نمی پسندم، خوب! لایک نمی کنم و می گذرم! آیا باید به خودم حق بدهم که ناسزا بگویم و ریپورت و حذف و بلاک و آنفالو کنم؟
کسی که به اندازه انتشار یک عکس در یک صفحه در شبکه های اجتماعی به دیگران حق نمی دهد، اگر قدرت پیدا کند چه خواهد کرد؟
واقعیت تلخ این است که فعلا بیشتر از یک کلیک در اختیار نداریم وگرنه اگر زورمان به مخالفان مان می رسید حتما گردن می زدیم و شکم پاره می کردیم!
بیایید صادقانه اعتراف کنیم که همه ما دیکتاتور هستیم و حتی گاه آنها که ادعای لیبرالیسم و دموکراسی دارند در عمل فاشیست تر از همه اند. در فضای هنری و محافل سینمایی چه قدر ادعای روشنفکرانه دارند که نباید جلوی آزادی را گرفت! هرکسی باید خودش باشد! هنرمند را نباید به حجاب مجبور کرد!
یادم هست خانم افسانه بایگان به صراحت گفت که بعد از سفر کربلا برخی از دوستان نزدیکش به تماس تلفنی او هم جواب نداده اند! این است معنای آزادی و روشنفکری؟
کد خبر 1627203
#چرا به"سلام فرمانده"اینقدر حمله شد؟
محمد مهاجری
اخیرا در فضای مجازی و رسانههای رسمی، کلیپ «سلام فرمانده» در تیراژ گسترده ای منتشر شده و در میان موافقان و مخالفانش بازتابهای گستردهای داشته است.
برخی طرفدارانش آن را تا حد اینکه الهام از سوی خداوند است بالا بردند و مخالفان، با جابجا کردن عکس های کلیپ با تصاویری از نوجوانان و کودکان رنجدیده یا مقهور ابتذال، تلاش کردند پیام کلیپ را کاملا وارونه نشان دهند.
صرفنظر از هدف پشت صحنه سایت کلیپ که به نظرم مهم هم نیست، شعر و لحنی دلنشین و ساده دارد. نجوایی است لطیف که اگر در فضایی به دور از این روزها شنیده می شد، موثرتر هم می بود. با این همه یک ملودی معمولی و عادی( و نه فوق العاده) و در سطحی قابل قبول است. اشکال اینجاست که اگر نمونه این کار، که ساختنش سخت نیست، در سال های گذشته باز هم ساخته شده بود و “سلام فرمانده” یکی از آنها ( ولو بهترینش) می بود اینقدر حساسیت برانگیز نمی شد و می توانست در دنیای رقابت سالم، جایگاه خود را پیدا کند.
اما نکته در اینجاست که سازمان ها و نهادهای رسمی و نیز صداوسیما آنقدر در تبلیغ این اثر، اسراف به خرج داده اند که آن را از چشم انداخته اند.و بدتر اینکه چنین جاافتاده که “سلام فرمانده” یک کار حکومتی است و گروههایی را به صرافت انداخته که با آن دربیفتند.
کودک و نوجوان و جوان و میانسال و سالخورده، همه به نواهای موسیقی نیاز دارند و هرکس گونه ای از آن را می پسندد. سلام فرمانده هم نوایی است که اگر در فضای غیرانحصاری منتشر شود و مخاطب در لابلای صدها اثر دیگر، آن را هم ببیند ، نسبت به آن دافعه ندارد؛نهایتش اینکه جذبش نمی شود اما تخطئه اش نمی کند.این تندروی هاست که اجازه نمی دهد “سلام فرمانده” جایگاه خودش را پیدا کند.
وقتی ما در مشهد و برخی از دیگر شهرها از برگزاری کنسرتها جلوگیری میکنیم، و جوانها را از حضور در کنسرت داخلی محروم می کنیم، به هرقیمتی ریا، مشروع یا نامشروع، پول و پله ای جمع می کند و در کنسرت های تتلو و دیگران در استانبول و سلیمانیه حاضر می شود و عقده اش را می گشاید.
وقتی پخش صدای شجریان را از رادیو و تلویزیون ممنوع می کنیم، از لج ما هم که شده موسیقی زیرزمینی را جایگزینش می کنند و به جای شاهکارهای موسیقی،،به سمت مبتذل ترین ها می روند. وقتی فرصت انتخاب را از بین می بریم، حتی کار نسبتا خوبی مثل “سلام فرمانده” را زیر پای خودمان له می کنیم.
همین!