ما،از نسل انقلابیم
خدایا!
گاهی دل به غفلت سپردیم و لغزیدیم…
اما دلهامان هرگز از تو جدا نشد.
ما، نسل انقلاب،
در میان فتنهها
فریاد «حَسْبُنَا اللَّهُ» را خاموش نکردیم.
ما، در روزگار سختی و تحریم و تهدید،
باز هم پرچم ولایت را زمین نگذاشتیم.
و امروز که طوفان جنگ آمده،
باز هم با توایم…
نه از موشکهای دشمن میترسیم،
نه از دلارهای آلوده به خون مظلومان
نه از سلاحشان، نه از رسانهشان، نه از هیاهوشان…
تو گفتی: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»
و ما هنوز به همان وعده دل بستهایم…
پس خدایا، پشت ما باش،
همانطور که همیشه بودی.
ما با تو عهد بستهایم،
تا آخرین نفس،
تا آخرین قطرهی خون،
بر پای حق بمانیم.
ما را سرباز رکاب حجتت قرار بده.
سرباز ولیات،
که جانمان را در راه او فدا کنیم.
ما را لایق کن تا در سپاه عدالت باشیم،
در صف یاران قائم آل محمد (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج🕊
از این جنایت نمی گذریم.....

🔻 از این جنایت نمیگذریم…
کودکان، تکهتکه شدند در آغوش مادرانشان…
پدران و مادران، بیسر، روی آوار باقی ماندند…
مدارس، با بمب بسته شدند؛ بیمارستانها، آتش گرفتند؛ آمبولانسها، در خاک و خون غلطیدند…
اینها نه خاطره جنگ جهانی، نه سند جنایات قرون وسطی، که روایت امروز فلسطین است.
روایت ظلم آشکار رژیمی خونریز و غاصب به نام اسرائیل کودککش.
آنها نه رحم به نوزاد دارند، نه احترام به قرآن، نه حرمت به مسجد، نه ترس از قانون.
شب و روز، خانهها را میکوبند، ناله مادران را پخش زنده میگیرند، جشن نسلکشی برپا میکنند.
و با وقاحت، خود را قربانی جلوه میدهند!
اما ای جنایتپیشههای صهیونیست!
ما صدای شکستن استخوانهای کودکان غزه را شنیدهایم.
ما اشک دخترکان یتیم را دیدهایم.
ما فریاد «أینَ أنتم یا مسلمین؟» را با گوش جان شنیدهایم.
و ما وعده الهی را باور داریم
ما میدانیم که زمین پر از خون مظلوم، بیپاسخ نمیماند.
🌩 آری، انتقام الهی، قطعی است؛ و خداوند خودش وعده داده است:
… إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ
سجده / ۲۲
گردآفرید زینب نشان

” گـــرد آفــریـد زیـــنبنـــشان “
هان!!!
تمام چشم های جهان را قرض بگیرید
و با همه چشم های مردم جهان
نظاره کنید شیر زن ایرانی را
به تماشا بنشینید شجاعت بینظیر
این بانویِ زینبی را
چیست این اقتدار و شکوه؟!
چیست این صلابت و شجاعت بی مثل؟!
کجای جهان اتفاقی این چنین را سراغ دارید مردم؟!
کجای عالم؟!
جز در خطبه خوانی های زهرای مرضیه سلام الله علیها در دفاع از حق !
جز در رجز خوانی های زینب کبری
در هنگامهی عاشورا و خطبه های
آتشین او در معرکهی اسارت و کاخ خصم!
کجا دیده اید این قدرت را در یک” زن”
جزدر رگ های گرد آفرید دختر ایران زمین .
در رگهای شیر زنان ما
جای خون ، شجاعت و صلابت زینبی
جریان دارد، دلیری گردآفرید در جان
زنان و دختران این مرز و بوم است .
چه خیال کرده اید؟!
که زنِ سلحشور ایرانی را
که ایمانش قلب اورا همچون کوهی استوار
گردانده، بترسانیدش؟!
اورا از خط مقدم جبههی
رزم فراری اش دهید؟!
هیهات …! هیهات…!
خیال خامی است . کور خوانده اید
این شیر زن ، به نمایندگی از تمامی
زنان این خاک ، غیرت و زنانگی حقیقی
ما را به رخ کل جهان کشید
تا بفهماند مردم این خاک ،چه مرد باشد
چه زن ، چه در جبههی نظامی باشد
چه در جبههی رسانه
با دشمنان و بدخواهان این سرزمین
هیچ مدارا و سازشی ندارند
و همواره از حنجره هاشان جز فریاد
آزادگی و حقانیت
و دفاع از وطن ، سخن دیگری جاری نمیسازند .
این شجاعت تا ابد در دل تاریخ
این مرز و بوم هک شد .
و ندای حق هرگز خاموش نخواهد شد .
- نصرمن الله و فتح قریب -
#یحیی!تو را نکشتند؛تکثیر کردند
🔹تا همین یک سال قبل، اگر میگفتند روزی میرسد که هزار کیلومتر دورتر از غزه محاصرهشده، ما در ایران، دلشوره میگیریم برای انتخاب رهبر حماس و صدقه کنار میگذاریم برای سلامتی رهبران مقاومت فلسطین، شاید خودمان هم باور نمیکردیم. امروز اما قرارِ قلبِ ما، گره خورده به ضربان قلب جبهه مقاومت و این، به برکت طوفانی است که تو به پا کردی «سنوار» قهرمان.
🔹تو الحق یحیی بودی؛ «زندهکننده». در روزگاری که همۀ شیاطین عالم دست به دست هم داده بودند که مسئلۀ فلسطین زیر سایۀ توافقات ننگین عادیسازی، برای همیشه به فراموشی سپرده شود، این تو بودی که با طراحی عملیات طوفانالاقصی، دنیا را از خواب غفلت پراندی و ماجرای فلسطین را زنده کردی.
🔹خفاشها خیال کرده بودند با پاشیدن خاک به چهرۀ خورشید، نورش را خاموش میکنند. کفتارهای صهیونیست میخواستند با انتشار تصاویر عروجت با جسم بیجان و از میان تلی از آوار، تحقیرت کنند اما ناخواسته از تو اسطوره ساختند. جان کلام، همین است: «تو را نکشتند مرد! تو را تکثیر کردند.»
#سکانس_پایانی_قهرمان
🔴 سکانس پایانی قهرمان
🔹آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
🔹شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
🔹تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا… حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
#یحیی_سنوار
#وعده_صادق

