*شناخت خداوند*
امام حسين (عليه السلام):
اَيّهَا النّاسُ! إِنّ اللهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ
فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ ؛
اى مردم!
خداوند بندگان را آفريد تا او را بشناسند آنگاه كه او را شناختند پرستش كنند و آنگاه كه او را پرستيدند از پرستش غير او بى نياز شوند.
منابع: بحار الانوار؛ ج۵، المیزان، علل الشرایع، تحف العقول♠️⬛♠️
خدایا بحق حسینت
خدایا بحق حسینت
ما را حسینے قرار بده
تا با خلق و خوے حسینی
با درک و فهم حسینی
تا با شور و شعف حسینی
تا با بصیرت و بینایے حسینی
تا با عبادت و رأفت حسینی
تا با الگو و اسوه حسینی
تا با عمل و رفتار حسینی
تا با شجاعت و شهامت حسینی
تا با رشادت و انابه حسینی
تا با فداڪارے و ایثار حسینی
تا اربعینش پاک و منزه آنچنان ڪه
خود میپسندے و دوست میداری
و با مهر و امضاے حسینے خارج شوی
❤❤??????❤❤
تلنگر
#تلنـگـر
اونکه محرم راه میفته میاد
مجلس امام حسین علیهالسلام،
از در خونهش راه میفته برای چی میاد؟
برای امامش میاد یعنی «امامت»
امامت اصول دینه!
اگه شما گفتی بهش چرا قبات کجه،
چرا ریش نداری، چرا موت بیرونه،
این ناراحت شد دیگه نیومد،
شما چیکار کردی؟
با فروع دین برداشتی گردن اصول دین رو زدی!
مبادا یه عبدِ خدایی رو از در خونه
امامحسینعلیهالسلام برونی!
#حاجاسماعیلدولابی
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
شعر یاس حرم
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد.
♠️?♠️?♠️?♠️?♠️?♠️?♠️
عبرت های عاشورا
امام خامنه ای: تاریخ مینویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه میکنم، میبینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل شریح قاضی. شریح قاضی که جزو بنیامیّه نبود! کسی بود که میفهمید حق با کیست. میفهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیلهی او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید. آنها میگفتند: شما هانی را کشتهاید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟! مگر مردهاند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آنجا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد. اگر شریح به مردم میگفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به اینکه عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها میریختند و هانی را نجات میدادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا میکردند، روحیه مییافتند، دارالاماره را محاصره میکردند، عبیداللَّه را میگرفتند؛ یا میکشتند و یا میفرستادند میرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیهالسّلام میشد و دیگر واقعهی کربلا اتّفاق نمیافتاد!
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) ۷۵/۰۳/۲۰