#سخنران:حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
#درسهایی از اسارت خاندان امام حسین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
امروزیها میگویند: تهدیدها را به فرصت تبدیل کند. و هنرمند این کار زینب کبری بود. الله اکبر! که چقدر این زینب قهرمان است. حالا بحث امروز ما این است که درسهایی که از اسرای کربلا گرفته میشود.
نحوهی اسیر گرفتن خیلی سخت بود. یک قصه بگویم.
1)- سفارش پیامبر اسلام: دل اسیر را نسوزانید
در یکی از جنگها مسلمانها پیروز شدند. مرد فاسدی را کشتند. این مرد یک خانمی داشت. مرد که کشته شد، این خانمش را اسیر گرفتند. او را نزد پیغمبر بردند که یا رسول الله! مردش کشته شد خانم هم اسیر است. منتهی آن کسی که میخواست این خانم را بیاورد، صاف او را نزد پیغمبر نبرد. مسیر این خانم را کج کرد. از یک راهی او را برد که بدن برادر یا شوهرش را ببیند جیغ بزند. یعنی دل این زن را بسوزاند. وقتی آمد به پیغمبر گفت: مردش را کشتیم و زنش را اسیر کردیم. این خانم را اسیر کردیم. ضمناً یک شیرین کاری کردم، چه کردی؟ راهش را گرداندم، بدن را دید جیغ زد. پیغمبر عصبانی شد! فرمود: ما جنگ میکنیم اما چرا دل زن اسیر را سوزاندی؟ ببینید زینب کبری را از یک مسیری آوردند که بدن قطعه قطعه امام حسین را ببیند و بسوزد. پیغمبر فرمود: دل زن کافر را نسوزانید. و اینها دل نوهی خودش را سوزاندند. خدایا آن به آن بر عذابشان، بر عذاب کسانی که اهل بیت را سوزاندند، بیافزا.
و اما درسهای اسارت:
2)- جایگاه نماز در قیام عاشورا
1- درس اول حتی از مستحبات صرف نظر نکرد. که در جلسهی قبل هم گفتم. این خیلی مهم است. خوب امام حسین قربانت بروم. تو در مقابل تیر هستی. دیگر حالا نمیخواهد اذان بگویی. نه! میگویند: علی اکبر اذان گفت. یعنی اذان هم گفته شد. اقامه هم گفته شد. جماعت، اول وقت، یعنی نه امام حسین از نمازش نگذشت. از مستحبات هم نگذشت. شما این را حساب کنید، یک کسی اینقدر عاشق خداست که همه چیز را برای خدا میدهد، از آن طرف هم مثلاً خانم، دختر میگوید: من لاک زدم نمیتوانم وضو بگیرم. حالا فعلاً نماز نمیخوانم. بعداً که لاکهایم پاک شد نماز میخوانم. یک امشب شب عروسی است، حالا باشد بعد قضایش را میخوانم. یا الآن دارد اتوبوس میرود. بگذار برود زودتر به مقصد برسیم. بعد نمازمان را قضا میخوانیم. یعنی از اتوبوس پیاده نمیشود. وقت نماز هم هست، کنار مسجد هم هست، یعنی ده دقیقه حاضر نیست، با خدا حرف بزند. البته خدا هم انتقام میگیرد.
در قرآن یکی از اسم های خدا «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4) است. انتقام میگیرد. یعنی در صف جماعت نمیآید، بعد میرود در صف تخم مرغ میایستد. نمازش را میخواند. به جای اینکه دو تا دعا کند، حدیث داریم بعد از نماز واجب، دعا مستجاب است. این به هوای اینکه وقتش تلف نشود میدود. پشت چراغ قرمز می ایستد. اینطور نیست که اینهایی که میدوند به دنیا برسند. خیلیها میدوند یکجای دیگر گیر میکنند. منتهی نمیداند که از کجا سیلی میخورد. نمی دانیم از کجا سیلی میخورد.
2)- حفظ فقه؛
الله اکبر! وقتی به اهل بیت صدقه دادند، فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَام» (بحارالانوار/ج45/ص114) صدقه بر ما حرام است. ما سادات هستیم. صدقه بر سادات حرام است.
3)- صلابت و قاطعیت در برابر دشمن
مسألهی دیگر، گریه همراه با قدرت است. زینب کبری گریه کرد، امام حسین گریه کرد. اما گریه ضعف نبود. به دلیل اینکه به یزید گفت: «انی لاستصغرک» خیلی تو را کوچک می دانم. یعنی خیلی آدم پستی هستی. اینطور نبود که آی ننه غریبم! آی ننه اسیرم! رحمم کنید! آی وای! بیداد! بیداد! نه، اشک میریخت اما…
یک لنگه کفش آن خبرنگار در صورت بوش زد. همهی دنیا او را تحسین کردند. جانم به این جگر! لنگه کفشش را پرت کرد به صورت رییس جمهور آمریکا.
زینب کبری چند ساعت به صورت یزید لنگه کفش پرت کرد. سخنرانی نبود، نارنجک بود.
این کلمهی «انی لاستصغرک» را یکبار دیگر معنا کنم.
«انی» به درستی که من زینب،
«لاستصغر»، صغیر، صغیر یعنی کوچک. من خیلی تو را کوچک میدانم. تو آدم نیستی که با تو حرف بزنم. خیلی پست هستی.
میخواست دل زینب را بسوزاند گفت: وضع چطور است؟ گفت: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» (بحارالانوار/ج45/ص115) هرچه از خداست زیباست. فکر نکن اگر ما را کشتی، کشتنها برای ما تلخ نیست. افتخار میکنیم به این شهادتها.
توضیح «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»
من یکوقت یک مثلی زدم. این «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا» را توضیح دادم. اجازه بدهید این مثل را یکبار دیگر بزنم. ببینید بچه سر سفره فلفل را دور میاندازد، ترشی را دور میاندازد، اما حلوا را دوست دارد. اما مادر بچه وقتی سفره میچیند، به سفره که نگاه میکند، از سفره لذت میبرد. چه فنجان حلوا، چه فنجان ترشی. یعنی برای مادر بچه حلوا و ترشی زیباست. اما بچه حلوا را دوست دارد، ترشی را لب میزند، گریه میکند، دور میاندازد. بچهها حلوا را دوست دارند، از فلفل و ترشی فرار میکنند. مادر بچه همه را یکجا میبیند. ما که میبینی از خوشیها خوشمان میآید، از تلخیها جیغ میزنیم، «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا،وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْیرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21) قرآن میگوید: افرادی هستند شر که به آنها برسد، «جَزُوعا»، «جَزَع» جیغ میزند. خیر که به او رسید، بخل میکند. به دیگران نمیدهد. این ما هستیم. اولیای خدا هرچه میبینند زیبایی میبینند.
علامهی امینی صاحب الغدیر بیمار بود. از عراق به تهران، بیمارستان آمده بود. رفتم دستش را بوسیدم. جوان بودم. گفتم: شما که یار باوفای امیرالمؤمنین هستید! شما چرا باید در بیمارستان باشید؟ گفت: علی علی آقا آقا آقا…! اصلاً دیدم عاشق است. به هر حال تلخیها هم نزد اولیای خدا شیرین است. خدای هستی لیموترش را هم شیرین آفریده است. یعنی به همان مقداری که لیموی شیرین نزد خدا ارزش دارد، لیمو ترش هم نزد خدا همانطور ارزش دارد.
4)- غمخواری و دلسوزی برای دیگران
غرق در غم است. ولی باز هم دیگران را از غم نجات میدهد. یکی از مشکلات ما این است که وقتی به یک کسی مراجعه میکنیم، برو بابا خودم هم قرض دارم، چک من دارد برمیگردد. برو بابا، همین که خودمان گرفتاریم، هرکه به ما مراجعه کند، برو دنبال کارت. من خودم هم گرفتار هستم. اما اسرای کربلا به ما گفتند: ضمن اینکه غرق در غم هستید، دیگران را از غم نجات بدهید. چطور؟ زینب کبری خودش داغ دیده است. نزد امام سجاد آمد و گفت: ای امام زینالعابدین! غصه نخور. «وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ(ع) لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ» (بحارالانوار/ج28/ص55) ای امام سجاد! غصه نخور اینها را شهید کردند. در این سرزمین پرچمی بالا خواهد رفت، که تا آخر تاریخ محو شدنی نیست. غصه نخور. یعنی خود زینب کبری، «اُم المصائب» نمایشگاه همهی غصهها در عین حال دیگران را از غصه در میآورد. گاهی آدم خودش هم مقروض است، باید سعی کند قرض دیگران را کمک کند بدهد. نگوید: آقا خودم هم مقروض هستم. اینها را بنویسم. درسهایی را که از کربلا می شود گرفت:
1- حتی از مستحبات نگذشتند. امام حسین نمازش را با جماعت، اول وقت، با اذان، با اقامه. زینب کبری نماز شبش را…
2- حتی در حال رنج، دیگران را از رنج… یعنی دلداری میدادند.
3- حتی در حال اشک، محکم سخن گفتند. گریه میکرد. مظلوم بود، گریه میکرد منتهی مظلوم با صلابت.
اسرا نشان دادند، زن میتواند مدیریت بحران داشته باشد. مدیریت بحران! هر زنی ضعیف نیست. هر مردی هم قوی نیست. یک زن توانست دورهی اسارت را… ببینید امام حسین از صبح تا ظهر بود. زینب کبری چندین ماه و چندین سال بود. یعنی زن میتواند یک مدیریت بحران داشته باشد. یعنی در سختترین شرایط میتواند مدیریت کند.
بصیرتدهی، افشاگری، سرکوبی ظالم، سخنرانیهایی که زینب کبری در کوفه و شام کرد، ظالمکوبی، مظلوم یابی، افشاگری، کارهای مهمی بود. خیلی کارهای مهمی بود.
5)- افشاگری امام سجاد(ع) در مسجد شام
در مسجد شام وقتی امام سجاد روی منبر آبروی یزید را برد، یزید دید الآن مسجد منفجر میشود، ممکن است بریزند سر یزید و در همان محراب او را بکشند. به مؤذن گفت: اذان بگو. تا مؤذن اذان گفت، امام سجاد تهدید را تبدیل به فرصت کرد. گفت: مؤذن بایست. این الله اکبر است من هم شهادت میدهم. بعد گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) این محمد جدّ من است یا جدّ تو؟! یعنی با هر اهرمی خواستند امام سجاد را ساکت کنند، نشد. اینها دینامیت بودند. قرآن میگوید: من دینامیت هستم. یعنی مواد منفجره هستم.
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل» (حشر/21) اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه تکه تکه میشود یعنی چه؟ یعنی من دینامیت هستم. از عایشه میپرسند: پیغمبر چطور بود؟ میگوید: پیغمبر قرآن بود. مؤمن باید هرجا باشد پیدا باشد مؤمن است. نباید وا برود. ما سه رقم آدم داریم:
آدمهایی که در جامعه فاسد آب میشوند. یعنی مثل هوا شل هستند. مثل آب شل هستند. آب و هوا چون شل است، در هر ظرفی شکل همان ظرف درمیآید.
آدمهایی هستند در جامعه هضم نمیشوند. مثل اصحاب کهف، رفتند در غار زندگی کردند ولی نگذاشتند فکرشان از بین برود. آدمهایی هستند حتی جامعه را عوض میکنند. مثل ابراهیم. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ» (انبیاء/60)
پس سه رقم جوان داریم. جوانی که در جامعه هضم میشود. جوانی که در جامعهی فاسد هضم نمیشود. کسانی که اصلاً جامعه را عوض میکنند. ما باید خودمان را نشان بدهیم. از کدام دسته هستیم.
خیلی از آداب و رسومها را باید عوض کنیم.
این یک مدیریتی است ببینید. خط اسلام این بود. پیغمبر دهم هجری از دنیا رفت. راه کج شد. تا شصتم هجری که یزید روی کار آمد. 50 سال انحراف. امام حسین میخواهد این انحراف را برگرداند در جادهی صحیح. میخواهد 50 سال انحراف را عوض کند. باید ببیند چطوری؟ این فرمول دارد. از نظر علمی، روانشناسیاش، جامعهشناسیاش، تبلیغاتش، مدیریتش فرمول دارد. کسی خواسته باشد یک رژیمی را عوض کند به همین خاطر امام حسین با خودش خبرنگار به کربلا برد. که این وقایع همه ثبت شود. یک خبرنگار مرد برد، امام زینالعابدین. یک خبرنگاز زن برد… هرچه ضبط صوت داشت برد. بچههای کوچولو ضبط صوت بودند. آمدند با چشمهایشان فیلمبرداری کردند، حرفها را شنیدند، هر بچهای هرجا میگفتند: تو هم کربلا بودی. میگفت: بله بودم. آنوقت تاریخ میگفت. آنروز که صدا و سیما نبود. قدم به قدم، بچه و بزرگ، زن و مرد از حماسهی کربلا استفاده کردند. تغییر یک رژیم بنی امیه و انحراف 50 ساله را دنبال کردن این مهم است.
6)- اسارت، ادامه دهندهی راه شهادت
اسرا به ما گفتند، یکی از درسها این است که جنگ همیشه با شمشیر نیست. گاهی آدم با بیانش، گاهی با قلمش، گاهی با تدبیرش، گاهی با صبرش، گاهی با هجرتش، گاهی با تلاوت قرآن، امام حسین، سر امام حسین که روی نی قرآن میخواند میدانی چقدر چیزها را خنثی میکرد. اِ… به ما گفتند: که اینها مسلمان نیستند. به ما گفتند: اینها نمیدانم از دین برگشتند. این دارد قرآن میخواند. وقتی به زینب کبری صدقه میدهند، میگوید: صدقه بر من حرام است. یعنی چه؟ یعنی ما نسل پیغمبر هستیم. به شما چه گفتند؟ گفتند: ما چه کسی هستیم؟ یعنی هر کلمهاش یک برنامه را خنثی میکرد. اصلاً همهی کارهایشان نارنجک بود. قرآن خواندن امام حسین افشاگری بود. صدقه را برمیگرداند میگفت: من سید هستم. سید هستی؟ حتی در خرابهی شام که اینها را جا دادند، مردم تماشا میآمدند، اینها برای تماشاچیها سخنرانی میکردند. یعنی همان تهدیدها را تبدیل به فرصت میکردند.
اینها را در خانهی یزید بردند. زینب کبری نزد خانم یزید رفت. طوری حرف زد که خانم یزید منقلب شد. امام سجاد سمت مردها بود. با پسر یزید طوری حرف زد که یک روز یزید خانه آمد دید زنش به او فحش میدهد. بچهاش هم به او فحش میدهد. یعنی انقلاب از داخل خانهی یزید شروع شد. این را میگویند… حزباللهی این است. در هر شرایطی از سخت ترین شرایط به نفع اسلام استفاده کرد. ما گاهی وقتها یک متلکی میشنویم، والله فایده ندارد. ما رفتیم اقدام کردیم یک متلک شنیدیم. من دیگر حالش را ندارم. ما گفتیم گوش ندادند. خیلی از ما مثل مقّوا هستیم. با دو تا قطره باران شل میشویم. اینها چُدن بودند. البته به اینها توهین نباشد. من نمیدانم مقاومت را چه بگویم. خیلی از ما یکبار حرف بزنیم، گوش ندهند، بچهمان را رها میکنیم. میگوییم: آقا این بچهی شما دارد نااهل میشود. میگوید: والله من به او گفتم گوش نداد. دیگر من او را رها کردم.
7)- پایداری در دعوت به حق و امر به معروف
قرآن میگوید: اگر به بچهات حرف زدی گوش نداد باید ولش کنی؟ «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِر» (طه/132) یعنی با بچهات حرف میزنی باید مقاومت کنی. نباید بگویی: گفتم گوش نداد، دیگر ولش کردم. به دخترم گفتم: با این حجاب بیرون نرو. گوش نداد. من هم او را رها کردم. اِ… گفتم: با فلانی رابطه نداشته باش، دیدم گوش نمیدهد، او را رها کردم. همین!
شما یک شیشهی آب لیمو را اگر دیدی درش باز نمیشود دور میاندازی؟ آنقدر دست به دست میگردانی تا بالاخره یکی در این را باز کند. ممکن است گوش به حرف شما ندهد. گوش به حرف دبیرش بدهد. گوش به حرف استاد دانشگاهش بدهد. گوش به حرف یکی دیگر بدهد. برو بگو: آقاجان من یک دختر دارم. حرف من در او اثر نمیکند. منتهی این دختر من چون به شما علاقه دارد، به یک استاد دانشگاهی به یک دبیر دانشمندی، دلسوزی، به عمویی، دایی، ممکن است حرف شما اثر نکند.
امام (ره) در امر به معروف و نهی از منکر میفرماید که: اگر دیدی حرفت اثر نمیکند ولی به دیگری بگویی، حرف او اثر میکند، واجب است به دیگری بگویی که او… مثل اینکه لب چاه بروی. بگویی: والله دست من به آب نمیرسد. آب ته چاه است. خوب حالا که دستم به آب نمیرسد. نمیخواهد وضو نمیگیرم. الله اکبر! یک تیّمم. بابا دستت به آب نمیرسد طناب هم نبود. سطل هم نبود. یعنی روی کرهی زمین هیچکس نبود که حرف این در بچهی شما اثر بگذارد؟ کتکش زدم اثر نکرد. خوب محبت چه؟ ممکن است با کتک بدتر شود. با محبت در راه بیاید. ممکن است یک نفری بگویی اثر نکند. اصلاً ممکن است در شهر اثر نکند.
ما یک جمعی بودند. حالا اسم نبرم چه کسانی بودند و کجا بودند. به ما گفتند: اینها گوش به حرف نمیدهند. ما می رویم موعظهشان هم میکنیم… گفتم: آقاجان حاضری برای هدایت اینها خرج کنی؟ گفت: بله! گفتم: یک پرواز بگیر، همهی اینها را مشهد در یک هتل مهمان کن. بنده هم با اینها میروم، این دو سه روزه که با اینها هستم با اینها کار میکنم. این یک راهش است. بنشیند او را نصیحت کنم ممکن است گوش ندهد. چون او خودش را دانشمند میدانست. یعنی جمعی از فرهیختگان بودند. اینطور نبود که حالا تسلیم هم نمیشدند. گاهی وقتها افرادی با مهمانی، با زبان دیگری، با مقاله، با خواهش.
عرض کردم اگر تبر شکن، اگر تبر دار، چوب شکن، تبر را زد دید چوب نمیشکند، تبرش را دور میاندازد. هرگز! چوب را دور میاندازد؟ هرگز! آنقدر میزند تا بشکند. نباید بگوید: دوبار تبر زدم نشکست. اصلاً مؤمن نشکن است. عربها به زمین سفت میگویند: «ارض عزاز» این ارض عزیز است. یعنی هرچه بیل میزنی فرو نمیرود. هرچه کلنگ میزنی فرو نمیرود. مؤمن عزیز است. دستی که چرب است آب میریزی چربی دست را پس میزند. میگویند: دست عزیز است. یعنی آب را پس میزند.
اینها امام حسین را کشتند بلکه اینها شکست بخورند. اما اینها به قدری از درون قوی بودند، که تمام تهدیدها کشتنها، اسارتها را هی پس زدند بعد رابطه اینها با خدا… خیلی عجیب است.
8)- شکر خدا در همه حال و به بهترین شکل
یکی از این بچههای اسیر، از او پرسیدند وضع چطور است؟ گفت: الحمدلله… ما میگوییم: الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! این بچهی داغ دیدهی کربلا دیدهی اسیر، شکنجه شده گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحارالانوار/ج45/ص110) «رمل» یعنی شن. به عدد دانههای شن خدا را شکر. نه صد هزار مرتبه شکر. پیرمردها و پدربزرگهای ما میگویند: ای خدا صد هزار بار شکر. فکر میکند خیلی شکر کرد. صد هزار تا یعنی یک مشت ریگ! خدایا صد هزار تومان یعنی لاستیک یک موتور. خدایا به اندازهی لاستیک یک موتور شکر. به اندازهی یک مشت شن شکر. آخر شکر بزرگهای ما چقدر کم است. آنوقت این بچهی کوچولو میگوید: خدا را شکر به عدد دانههای شن. شما شکر میکنید نگویید صد هزار بار! صد هزار بار زشت است. اینطوری شکر کنید. به عدد هر سلول، به عدد هر اتم، به عدد هر برگ درخت، دانهی شن، قطرهی باران، قطرهی برف، هر نفس، هر مو، خدایا به عدد آنچه بر آن علم داری شکر! نه صد هزار مرتبه شکر. زشت است. یک کسی آمد گفت: صد هزار مرتبه شکر، ما هم میگوییم: صد هزار مرتبه شکر. یک اصطلاحاتی را آوردند، و این اصطلاحات همینطور نزد ما مانده است. متأسفانه در حوزهی علمیه هم همینطور است. در حوزهی علمیه قم یک کسی آمد گفت: «ضَربَ زیدٌ عمرواً» گفت: زید عمرو را زد. حالا بیخود کرد این را گفت. حالا شما بگو: «رحم الله عبداً»
اسارت به ما میگوید که: حتی در سختترین حالات در کام ظالم زهر بریز. با اینکه یزید ظالم است، زینب مظلوم، گفت: «یابن الطلقا» ای کسی که پدرت اسیر پدرم بوده، آزاد شده است. میدانی چه کردید؟ «أَ تَدْرُونَ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُم» میدانید چه جگرگوشهای را دریدید؟ «وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم» میدانید چه پیمانی را قیچی کردید؟ «وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم» (بحارالانوار/ج45/ص162) میدانید چه کرامتهایی را، چه قداستهایی را شکستید؟ آنوقت از نظر ادبیات، شما عرب نیستید. ریتم عبارت را ببینید. «أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُم»، «أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُم» «وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم»، «وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم»، «فَرَیْتُم»، «نَکَثْتُم»، «أَبْرَزْتُم»، «سَفَکْتُم»، ریتم دارد. آخر یک زن اسیر با کلماتش… مثل یک آدم شاعر که شعرهایش قافیه دارد. یعنی سخنرانی با قافیه و محتوا نارنجک.
خدایا به آبروی محمد و آل محمد، ایمان کامل، از این ایمانهای کامل، از این صلابتها، از این شجاعتها، از این عزتها، از این نشکنها به همه ی ما مرحمت بفرما.
خدایا از ایمان حسین، از معرفتش، از اشکش، از علمش، از اخلاصش، از تربیت بچهاش، از سوزش، از شورش، از زیارتش، از معرفتش، از شفاعتش همهی ما را برخوردار بفرما. ظهور فرزندش حضرت مهدی را نزدیک و ما را نسبت به امام زمان وفادار، یار مخلص وفادار قرار بده. باران رحمتت را بر ما نازل و مشکلات را حل بفرما…. باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. توطئهها علیه اسلام و مسلمین خنثی و توطئهگران نااهل را نابود بفرما. هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. زیارت با معرفت در محیط امن عراق، زیارت با معرفت و شفاعت در قیامت نصیب ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
پایگاه تخصصی منبرها