امام فرمود: ما مأمور به وظیفه هستیم، نه مأمور به نتیجه. این جمله امام جمله ای بسیار بلند است که بنده پیش از ایشان، از کسی سراغ ندارم. اما ابهامی در این فرمایش وجود دارد که باید روشن شود و آن این که: آیا به راستی ما نباید هیچ توجهی به این مطلب داشته باشیم که کار ما چه نتیجه ای را به دنبال دارد؟
اگر بخواهیم این ابهام را در قالب شبهه ای علمی و به زبان فقهی ـ کلامی مطرح کنیم، می گوییم: احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است. پس وقتی تکلیفی بر عهدة ماست، بدین معناست که باید آن تکلیف را انجام دهیم تا مصلحت آن تحقق پیدا کند. بر این اساس ما موظف به نتیجه هستیم. مثلاً حکم جهاد برای تقویت اسلام و دفع دشمنان اسلام است. قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً؛ 1 و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیسا ها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.»
پس ما برای حصول این نتیجه باید برای جنگ نقشه و طرح داشته باشیم، بدین معنا که موظفیم بکوشیم تا آن نتیجه محقق شود. به همین دلیل هم هست که می بینیم در تکلیف جهاد، نسبت بین سپاه اسلام و سپاه کفر ملاحظه شده است. تکلیف به جهاد به این معنا نیست که هر مسلمانی اسلحه به دست گیرد و به سوی دشمن بتازد. روشن است که این کار، عاقلانه نیست! بنابراین ما باید مصالح و مفاسد تکالیف را مراعات کنیم. اگر بدانیم در جایی این نتایج حاصل نمی شود، حکم ثابت نمی شود و از همین روست که می گوییم اگر کاری موجب اختلال نظام شود انجام آن حرام است. چون نتیجة بدی دارد. پس چگونه می توانیم بگوییم: ما مکلف به نتیجه نیستیم، در حالی که ما مکلف به تأمین مصالح و مفاسد تکالیف که حاصل الفعل اند، هستیم؟
این شبهه را به زبان فلسفی، این گونه می توان بیان کرد: در جای خود ثابت شده است که همة خوبی ها و بدی ها و ارزش های اخلاقی در واقع واجبات بالقیاس هستند، بدین معنا که اصل، مطلوبیت نتیجه است. اگر کاری خوب شمرده می شود بدین خاطر است که نتیجه خوبی دارد و لذا اگر نتیجه عوض شود، ارزش کار هم عوض می شود. مثلا راست گفتن به این دلیل خوب است که موجب اعتماد مردم به یکدیگر می شود و در سایه این اعتماد، زندگی دنیا و آخرتشان تأمین می شود. اما اگر در موردی راست گویی باعث شود که جان مؤمنی به خطر بیفتد، دیگر راست گفتن خوب نخواهد بود و در چنین موقعیتی انسان باید دروغ بگوید. بنابراین ارزش کار، تابع ارزش نتیجه است. ازاین رو ما موظفیم که نتایج را هم در نظر بگیریم. پس معنای سخن امام چیست که فرمود ما مکلف به وظیفه هستیم، نه به نتیجه؟
در پاسخ می گوییم: وقتی ما کاری را انجام می دهیم تصور ما این است که کار ما علت تامه برای حصول نتیجه است. بعد از عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» در حقیقت ما در آن حادثه به وظیفه عمل کردیم و خدا هم این نتیجه را عنایت کرد. ما باید می جنگیدیم. پس ما مکلف به وظیفه جنگیدن بودیم. اما عمل ما مقید به حصول نتیجه نیست؛ بلکه عمل ما یکی از اسباب و معدات تحصیل آن نتیجه است. ما تکلیف داریم که یکی از هزاران شرط لازم برای تحقق یک پدیده را که همان فعل اختیاری ماست، فراهم کنیم. اما حصول نتیجه، شرط های فراوان دیگری هم دارد. حادثه عظیمی مثل آزادی خرمشهر نیازمند تدبیری بود که همه وسایل لازم برای آن را جمع کند. هنگامی که همه شرایط فراهم شد، خرمشهر آزاد شد. هماهنگی این مجموعه در اختیار خدای متعال است و اوست که در هر لحظه می تواند مهره ها را جابه جا کند و اراده اوست که غالب و قاهر است «وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ؛2 و خداوند بر امر خویش چیره است». حتی در همان وقتی که ما می خواهیم انجام کاری را اراده کنیم، اگر خدا بخواهد می تواند اراده ما را تغییر بدهد. پس اگر امام می فرماید: ما مکلف به وظیفه ایم، بدین معناست که گمان نکنید شما همه کاره هستید. باید همه جوانب را بسنجید و براساس آنها تصمیم گیری کنید. اگر هم نتایجی برای تکالیف بیان شده، در حد فهم ما بیان شده است؛ اما ترتب آن نتیجه هم به ارادة الهی وابسته است. ما باید به یاد داشته باشیم که با خدا چه رابطه ای داریم و در هر لحظه او از ما چه می خواهد.
بسیاری از حوادث مطابق میل ما واقع نمی شوند، حتی گاهی براساس مبانی دینی، برای حادثه ای غصه می خوریم. این بدان خاطر است که عقل ما توان درک حکمت و مصلحت آن واقعه را ندارد؛ نمی دانیم که این حادثه برای امتحان چه کسانی رخ داده و هر کس چه مقدار در این امتحان شریک است. اما زیبایی کار خدای متعال به این است که مقاصد متعدد و متعالی ضمن یک کار تحقق پیدا می کند. در آزمونی مثل جنگ، پیرزنی با اعطای اندکی تدارکات برای جبهه، اوج می گیرد و جوان هایی با بذل جان خویش به مقامی دست می یابند که وصف ناشدنی است؛ اغراضی که اصلاً با در اختیار داشتن چند وجب خاک قابل مقایسه نیست. در کجای تاریخ می توان کسانی را مانند جوانان و نوجوانان ما یافت که در طول دفاع مقدس از صمیم دل با خدا ارتباط پیدا کردند یا مادرانی را که لباس رزم بر تن چند فرزند خود پوشاندند و با شهادت هر یک از فرزندانشان به آنان افتخار کردند و حتی به خاطر شهادت عزیزانشان گریه هم نکردند؟ این ها زیبایی های عالم است.
ما بسیاری از مصالحی را که بر حوادث عالم مترتب می شوند، نمی دانیم. وظیفه ما این است که مرد وظیفه و تکلیف باشیم. البته تکلیف در بسیاری از موارد تابع نتایج محدودی است که ما می توانیم آن ها را محاسبه کنیم. در چنین مواردی باید نتایج را محاسبه کنیم. اما این محاسبه هم خود، جزئی از وظیفه است و ما باید بعد از آن اقدام کنیم؛ اما نباید از این که چه نتیجه ای حاصل شود نگران باشیم. ما که خدای عالم نیستیم! ما مالک نفس خودمان هم نیستیم. ما تنها باید در پی انجام اوامر الهی باشیم. اگر به ظاهر شکست بخوریم، ممکن است دشمنان ما را مسخره کنند. اما نباید به این امورِ بی ارزش توجه داشته باشیم. امام باقر علیه السلام می فرماید: نفس خویش را بر کتاب خدا عرضه کن! اگر در مسیر قرآن بودی، خوشحال باش و بدان که آنچه درباره تو گفته می شود به تو ضرری نخواهد زد.3 پس «ما مرد وظیفه ایم، نه مرد نتیجه» یعنی نتیجه عینی و پدیده هایی که بر عمل ما مترتب می شود به دست خدا و تابع اراده اوست. اراده ما نیز یکی از صد ها، بلکه هزاران عاملی است که در تحقق آن پدیده ها نقش دارند؛ نقشی که خدا به آن ها می دهد. بنابراین نباید نسبت به اموری که به ما مربوط نیست بی جهت غصه بخوریم و یا اگر به نفع ما بود، سرمست و مغرور شویم (لِکَیلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.)4
پی نوشت ها:
1. حج، آیه ۴۰.
2. یوسف، آیه ۲۱.
3. تحف العقول، ص۲۸۴.
4. حدید، آیه ۲۳.