#تلنگر
{ تلنگــر + تفکـــر}= عمـــل
↯
یه عده با غیرتم هستند که میگن اگه ما کربلا بودیم نمیزاشتیم بعدِ حضرت عباس به ناموس ائمه نگاه چپ بکنند . . .?
اما الان در زمان غیبت حضرت قائم به ناموس مردم نگاه میکنند و…(:
بعضی وقت ها یک تلنگر برای یک عمر زندگی کافیست?!
#ما_ملت_امام_حسینیم؏?
#در پرتو مهر مهدوی
ابوعلی بغدادی می گوید:
در بخارا بودم. کسی به من ده عدد شمش طلا داد و گفت: وقتی که به بغداد رسیدی، به حسین بن روح تسلیم کن تا خدمت حضرت تقدیم دارد.
من به سفر پرداختم و از رود آمویه که می گذشتم، شمشی از آنها گم شد و من نفهمیدم. به بغداد که رسیدم، شمشها را شمردم و یکی را گمشده دیدم. شمشی خریدم و آن را کشیدم و به آنها افزودم و به خدمت جناب حسین بن روح نایب خاص امام زمان علیه السلام رسیدم و همه طلاها را تحویل دادم.
حسین گفت: شمشی که خودت خریده ای بردار و بدان اشاره کرد. سپس گفت: شمشی که گم کرده بودی به ما رسید و آن و به من نشان داد.
من نگاه کردم، دیدم درست همان شمشی است که هنگام گذشتن از رود آمویه گم شد.[1]
پی نوشت
[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 681.
منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ امام زمان (ع) سرچشمه نشاط جهان، ص: 88
┈┈•✾???✾•┈┈
#خاطره شهید سید علی اندرزگو
#تشرفات
#حکایت_وصل_مهدی_عج?
✍این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده اند:
یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان ارواحنافداه شدیم. نمی دانم چه طور توسل پیدا کردیم گفتیم: آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم این ها تقصیری ندارند.
✨?✨
در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می کنید؟ گفتم: می خواهیم از آ ب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه ی خودش گرفت، من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می کرد راه نمی رفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین. من سجده شکری به جا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. از سجده برخاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را دربیاوریم تا خشک شود نگاه کردیم دیدیم به لباس هایمان یک قطره آب هم نریخته است! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه به سجده شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد.
?اللهم ارنی الطلعة الرشیدة??
#دلنوشته
❤️یا اباصالح ( عج )
? هیچ کس را به اندازه ے شما اذیت نکرده ایم ،
بیش از یازده قرن منتظر ماندے تا ما بفهمیم :
?بے همگان به سر شود
بے تو به سر نمے شود?
☑️تا بفهمیم بے تو هیچیم و کارے نمیتوانیم بکنیم،
☑️ تا باور کنیم تا تو نباشے همیشه گرفتار رنج و فساد و ظلم هستیم
?منتظر ماندے تا براے آمدنت کارے کنیم
?منتظر ماندے تا لیاقت پیداکنیم
✴️و دردمندانه و دلسوزانه فرمودے:
« اگر شیعیان ما که خداوند بر انجام طاعت، موفقشان بدارد در وفا کردن به عهد ما همدل بودند،ملاقات ما از آن ها به تاخیر نمے افتاد و سعادت دیدار همراه با معرفت ما به سوے آن ها مے شتافت پس ما را از آن ها پوشیده نمے دارد مگر همان چیز هایے که از آن ها به ما مے رسد و ما دوست نداریم و از آن ها انتظار نداریم. »
☑️دستمان را بگیر و ما را امام زمانی کن!!
? در خوابے سنگین هستیم، بیدارمان فرما!!
?#یا_مهدی_علیه_السلام?
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
?ما ملت امام حسینیم?
?ما ملت شهادتیم?
#تلنگر مهدوی
#تلنگر?
بالا ترین ارتفاع
برای سـقوط ،
افــتـادن از
چشـمِ مهدیِ فاطمه است…!?
?☂