#دل-نوشته-زیبا-در-مورد-امام-رضا(ع)
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟!
گفت: آنقدر که بگویی.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
همیشه از حرمت ، بـوی سـیـب مـی آیـد
صـدای بـال مـلـائـک ، عـجـیـب مـی آیـد !
سـلـام ! ضـامـن آهـو ، دل شـکـسـتـه ی مـن ،
بـه پـای بـوس نـگـاهـت ، غـریـب مـی آیـد
طـلـای گـنـبـد تـو ، وعـده گـاه کـفـتـرهـاسـت
کـبـوتـر دل مـن ، بـی شـکـیـب مـی آیـد
بـرات گـشـتـه بـه قـلـبـم مُـراد خـواهـی داد
چـرا کـه نـالـه ی «امّـن یُـجـیـب» مـی آیـد …
دنیا به رویم بسته باشدمهم نیست. . .
چون در حرم تو همیشه باز است آقا جان
#زیبا-ترین-تصاویر-حرم-امام-رضا-(ع)
#واکنش ۷ مداح به توهین فیلم"عنکبوت مقدس"نسبت به# ساحت امام رضا(ع)
در نمایی از فیلم «عنکبوت مقدس»، نام فیلم، روی تصویر مشهد با مرکزیت حرم مطهر امام رضا (ع) نمایش داده شده و حالا تیزر و پوستر رسمی آن هم با همین تصویر بیرون آمده است. این تصویر، حرم مطهر را در کانون تار عنکبوت نشان میدهد؛ اقدام توهینآمیزی که واکنش مداحان را در پی داشته است.
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، فیلم «عنکبوت مقدس» که محصول مشترک کشورهای غربی دانمارک، آلمان، سوئد و فرانسه است با نمایش سیاهنمایی علیه ایران و با اهداف سیاسی وارد جشنواره کن شد و به دلیل همین برنامهریزیهای سیاسی، اتفاقاً در بخش بهترین بازیگر زن نیز جایزهاش را به یکی از بازیگران ایرانی مهاجرت کرده اهدا کرد.
اما آنچه بیش از همه باعث ناراحتی شیعیان ایران شد، به نمایی از این فیلم باز میگردد که نام آن یعنی «عنکبوت مقدس» روی تصویر مشهد با مرکزیت حرم مطهر امام رضا (ع) نمایش داده شده و حالا همین نمای اهانت آمیز در تیزر رسمی این فیلم منتشر شده و به پوستر این فیلم در فضای مجازی نیز تبدیل شده است. مداحان اهل بیت(ع) در واکنش به این اتفاق و اهانت این فیلم به صورتی آشکار به ساحت مقدس حضرت رضا (ع) که عزیزترین داشته و باور مردم ایرانزمین و شیعیان جهان به شمار میرود، اعتراض خود را با انتشار متن و یادداشتهایی در فضای مجازی نشان دادند.
#سیدمجید بنیفاطمه مداح اهل بیت(ع) با انتشار تصویری از خود در لباس خادمی امام رضا(ع) شعر زیر را نوشت:
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هوهوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند
«هرگز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هرکس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرببلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسیات آقای مهربان
«آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟»
نوکری امام رضا شرف ماست
محمدحسین پویانفر مداح اهل بیت(ع) در واکنش به این فیلم نوشت: «نوکری #امام_رضا شرف ماست»
با آل علی هرکه در اُفتاد ور اُفتاد
#-حسین - طاهری فعالترین مداح در واکنش به این اقدام بود و ابتدا با هشتگ #جشنواره_یهودی نوشت: «شرایط برگزیده شدن در جشنواره کن: توهین به مقدسات اسلام و شیعیان، ترویج تفکر و اهداف بهائیت، یهود لجن پراکنی علیه جمهوری اسلامی و در آخر داشتن اخلاق، هنر و حرفه. با وجود سه گزینه اول، حتما ً انتخاب میشوید! گزینه چهارم رو قول نمیدهیم! #عنکبوت_مقدس #کن_سیاسی»
او سپس در توئیت دیگری با هشتگ #جشنواره_کن نوشت: «یکی برا مقدسات و مملکتش جونش و میده، یکی برا پول، مقدسات و مملکتش و میده!»
این مداح بازهم روشنگری کرد و دوباره نوشت: «سفارت فرانسه که مجانی، جایزه نمیده اول شرفت و میخره، بعد پولش و میده! اسمشم میذاره جایزه! دقیقاً مثل اینه که: از دست یه بچه یه الماس و بگیری… بعد به جاش بهش قاقالیلی بدی! از کدوم بیشتر خوشش میاد؟ #عروسکهایخیمهشببازی»
او در نهایت با انتشار فیلم یکی از رجزخوانیهای خود، هشتگ #با_آل_علی_هر_که_در_افتاد_ور_افتاد را استفاده کرد.
رذالت و پستی بعضیها مشاهده شد
ابوذر بیوکافی در این خصوص با هشتگ #شمس_الشموس نوشت: «در شعاع نور خورشیده که رذالت و پستی بعضیا قابل مشاهدهست…»
امام رضا جان، ما قدردان شما نیستیم
امیر عباسی مداح اهل بیت(ع) در واکنش به این توهین درد دلی با امام رضا(ع) منتشر کرد و نوشت: «امام رضا جان ما قدردان شما نیستیم، اون کبوترای حرم قدردان شما هستن که شب و روز دورت میگردن #قربون_کبوترای_حرمت»
برای بردن جایزههای سینمایی چه چیزهایی لازم است؟
محسن عرب خالقی شاعر و مداح اهل بیت(ع) در فضای مجازی نوشت: «لوازم لازم برای بردن جوایز اسکار گلدن گلوب،کن، برلین و ١ـ سیاه نمایی مطلق اجتماعی ٢ـ بیفرهنگ و تمدن نشان دادن ایران ٣ـ فقر و فلاکت و خیانت مطلق ۴ـ مردانی متحجر، تندخو، بیرحم، بیمنطق ۵ـ زنانی مظلوم، محروم از تمام حقوق زندگی ۶ـ توهین به مقدسات(ویژه)
تبریک میگم شما برنده شدید #عنکبوت_مقدس»
با دهن سگ دریا نجس نمیشود
حمید علیمی مداح اهل بیت(ع) هم در توئیتر با هشتگ #عنکبوت_مقدس نوشت: «با دهن سگ دریا نجس نمیشود…»
#حدیث-روز
#پایان خوش قصه نوزاد رها شده در سطل زباله
در بهزیستی بندرعباس کودکی به نام «بهادر» زندگی می کرد که در دوران نوزادی او را سر راه گذاشتهاند و گربه و موش و حیوانات موذی لب و دهان و بینی طفل معصوم را خوردهاند. آقا یوسف تصمیم گرفت بهادر را به تهران بیاورد تا شاید بتواند برای درمانش کاری انجام دهد.
این روزها خبر پیدا شدن نوزادی در سطل زباله همه را شوکزده کرده است. «بهادر» هم چنین سرنوشتی داشت و چند سال پیش او را کنار سطل زباله در حالی پیدا کردند که موشها بینی و دهان او را جویده بودند. بهادر این اقبال را داشت که «یوسف اصلانی» و همسرش «نیره سورانی» سرپرستی او را بپذیرند و برای او و ٣١ کودک یتیم معلول دیگر «بهشت امام رضا (ع)» را بنا کنند.
به گزارش همشهری، «نیره سورانی» خبرنگار و مدرس قرآن بود و وقتی شنید «یوسف اصلانی» با همکاری خانواده و دوستانش مرکزی برای نگهداری کودکان بیسرپرست راه انداخته، برای مصاحبه با این جوان خاص کمسن و سال به این مرکز رفت.
در آن جا با دیدن حس خوب آقا یوسف و معصومیت کودکانه بچهها مشتاق شد به عنوان مربی قرآن در کنار ٣٠ داداش کوچولوی آقا یوسف بماند. این اشتیاق و دلبستگی خیلی زود عمیق شد و خانم مربی علاوه بر قرآن، نمایش و شعر و سرود با بچهها کار میکرد و هر بار که آثار هنریشان در مسابقهای مقامی برتر کسب میکرد، بچهها طعم موفقیت و دیده شدن را در کنار او تجربه میکردند.
همکاری سورانی در این مرکز، زمینهای را به وجود آورد که او و آقا یوسف احساس کنند هر دو از یک دریچه به زمین و آدمهایش نگاه میکنند و اگر به عنوان همسر در کنار هم قرار بگیرند، میتوانند جمع خانوادگی بچهها را تکمیل کنند. به جای نیره خانم آقا یوسف برای ازدواجشان شرط و شروط گذاشت: «من را باید همراه برادرانم بپذیری، زندگی من از خوشی و ناخوشی آنها جدا نیست…».
اما شرط او پیش از به زبان آوردنش هم از سوی عروس خانم پذیرفته بود. عروسی داداش یوسف و خانم سورانی که دیگر بچهها زن داداش صدایش میزدند، در جمعی خانوادگی و همراه بچههای مرکز برگزار شد.
??یک فرزند خاص
نه از تالار و یک ماه خرید عروسی خبری بود و نه از بریز و بپاش و مجلسی مجلل. عروس و داماد پیش از آن که به فکر خرید آینه و شمعدان عروسی باشند، بچهها را نونوار کردند تا در عروسی آنها ترگل و ورگل و خوش و خندان باشند.
از ازدواج آنها چندان نگذشته بود که آقا یوسف شنید در بهزیستی بندرعباس کودکی به نام «بهادر» زندگی میکند که در دوران نوزادی او را سر راه گذاشتهاند و گربه و موش و حیوانات موذی لب و دهان و بینی طفل معصوم را خوردهاند.
آقا یوسف تصمیم گرفت بهادر را به تهران بیاورد تا شاید بتواند برای درمانش کاری انجام دهد. صورت بیلب و بینی و دهان بهادر شرایطی نداشت که بتواند در کنار بچههای دیگر مرکز زندگی کند. آقا یوسف وقتی از نوعروسش خواست که از بهادر کوچک در خانه نگهداری کنند، قبول آن برای خانم سورانی آسان نبود.
ولی وقتی چشم زن داداش به نگاه معصوم بهادر افتاد، تصمیم گرفت او را تا زمانی که بهبودی نسبی پیدا کند، کنار خود نگه دارد. وقتی زن داداش و بهادر با هم بیرون میرفتند، خانم سورانی میدید پسر کوچولوی او از نگاههای پر از تحقیر، ترحم و تعجب مردم چقدر رنج میبرد و سعی میکرد با مهربانیهای مادرانه اش تحمل این رنج را برای او آسانتر کند.
??دلنگرانیهای مادرانه
زن داداش به جای مادری که هیچ وقت در کنار بهادر نبوده، لحظههای پر از اضطراب پشت در اتاق عمل جراحی را تجربه کرد و هر روز به امید نشانهای از بازگشت سلامتی بهادر به صورت آزرده او چشم دوخت. یک روز که بهادر همراه زن داداش به پارک رفته بود، با دیدن بچههایی که کنار مادرانشان شاد و خوشحال مشغول خوردن بستنی بودند، از زن داداش خواست برایش بستنی بخرد تا در پناه چادر او و دور از نگاههای آزاردهنده دیگران این لذت را تجربه کند.
آن روز این حسرت و آرزوی کوچک بهادر، آنقدر طعم تلخی در وجود زن داداش نشاند که چند سال بعد او و آقا یوسف تصمیم گرفتند تعدادی از کودکان یتیم معلول را در جمع داداش کوچولوهای آقا یوسف بپذیرند. بهادر هنوز سلامتیش را کامل به دست نیاورده، ولی بعد از چند عمل جراحی سخت و سنگین حالا میتواند با لب و دهان مصنوعی خود کمی شبیه همسالانش حرف بزند، بخندد و بدون سنگینی نگاههای نامهربان، در پارک و کوچه و خیابان یک دل سیر خوراکی بخورد.
بهادر و ٣١ داداش معلول آقا یوسف در یکی از ٤ شعبه «بهشت امام رضا (ع)» زندگی میکنند. این بهشت زمینی را که داداش یوسف بنا کرده، خانه و سرپناه ١۵٠ کودک و نوجوان بیسرپرست و ١۵٠ پدربزرگ و مادربزرگ بیمار و رها شده است.
در روزهایی که بهادر میهمان خانه داداش یوسف بود، فرزندشان «مقداد» هم به دنیا آمد. مقداد حالا نوجوان شده، ولی از وقتی چشم باز کرده، پدر و مادر را دلنگران عموهای یتیم و پدربزرگ و مادربزرگهای دلشکسته اش دیده است.