#ما دیکتاتورهای کوچک
محمد رضا زائری از استبداد و دیکتاتوری می نالیم و خودمان دیکتاتورهایی کوچک هستیم!
ما فرصت پیدا نکرده ایم وگرنه از هر دیکتاتوری مستبدتریم! وقتی اصرار داریم دیگران عین خودمان باشند و همان طور که ما می خواهیم فکر کنند و همان طور لباس بپوشند وگرنه فحاشی و آنفالو و بلاک می کنیم!
البته حق هر کسی است که صفحه ای را دنبال کند یا خیر، اما این که به دیگران حق ندهیم به هر دلیل علاقه و سلیقه خود را اظهار کنند بی شک دیکتاتوری است! در بسیاری از صفحه هایی که خود من دنبال می کنم مطالبی منتشر می شود که نمی پسندم، خوب! لایک نمی کنم و می گذرم! آیا باید به خودم حق بدهم که ناسزا بگویم و ریپورت و حذف و بلاک و آنفالو کنم؟
کسی که به اندازه انتشار یک عکس در یک صفحه در شبکه های اجتماعی به دیگران حق نمی دهد، اگر قدرت پیدا کند چه خواهد کرد؟
واقعیت تلخ این است که فعلا بیشتر از یک کلیک در اختیار نداریم وگرنه اگر زورمان به مخالفان مان می رسید حتما گردن می زدیم و شکم پاره می کردیم!
بیایید صادقانه اعتراف کنیم که همه ما دیکتاتور هستیم و حتی گاه آنها که ادعای لیبرالیسم و دموکراسی دارند در عمل فاشیست تر از همه اند. در فضای هنری و محافل سینمایی چه قدر ادعای روشنفکرانه دارند که نباید جلوی آزادی را گرفت! هرکسی باید خودش باشد! هنرمند را نباید به حجاب مجبور کرد!
یادم هست خانم افسانه بایگان به صراحت گفت که بعد از سفر کربلا برخی از دوستان نزدیکش به تماس تلفنی او هم جواب نداده اند! این است معنای آزادی و روشنفکری؟
کد خبر 1627203
#سلام فرمانده!،
محمد رضا زائری
وقتی می خواهند نهالی را در خاک بنشانند، اگر خاک مساعد نباشد و نتواند نهال را نگه دارد بعد از مدت کوتاهی آن برگهای سبز و گل های تازه شکفته و غنچه های زیبا به سرعت پژمرده و خشک خواهد شد.
حالا اگر کسی فقط با همان چند روز و چند ساعت اول کار داشته باشد و بخواهد عکس یادگاری بگیرد و مصاحبه کند و به همان زیبایی و طراوت گذرا دل خوش بدارد طبیعی است که اصلا به زمینه و زمانه و شرایط خاک اهمیتی نمی دهد.
اما اگر کسی به دوام آن نهال اهتمام ورزد و به میوه های آینده آن دلبسته و به سایه ای که قرار است بر سر فرزندانش بگسترد امیدوار باشد، بی شک برای خاک ضعیف و تنک مایه این نهال نگران خواهد بود و به عکس یادگاری همان چند ساعت راضی نمی شود!
پس حرص می خورد و اعتراض می کند اما نه از آن روی که برای این نهال ارزش قائل نباشد بلکه برعکس، به آن جهت که این نهال را بسیار مهم و باارزش می داند!
اعتراض و انتقاد او این است که ابتدا باید خاک مساعدتری تهیه کنید و کود و آب را فراهم سازید و به نور مناسب بیاندیشید و بعد نهال را بکارید، زیرا کاشتن بی برنامه این نهال فقط آن را تلف خواهد کرد و فرصت های دیگر را هم خواهد سوزاند!
حتما این منتقد دلسوز هم اگر خودش باشد و حال همین چند لحظه کوتاهش را در نظر بگیرد و به آینده فکر نکند، او هم از تماشای این نهال لذت می برد و از بهجت و شادابی و طراوت موقت آن مسرور خواهد بود.
داستان برخی منتقدان ماجرای “سلام فرمانده” هم همین است، خودشان در خلوت و حال فردی با آن انس می گیرند و از آن لذت می برند و با دیدن صحنه های باشکوه و هیجان انگیز و غرورآفرین جمکران و اصفهان و مشهد به وجد می آیند و شادمان می شوند.
اما در عین حال نمی توانند از کنار این پرسش ها بی اعتنا بگذرند؛
آیا چنین حرکتهایی بر کاهش شدید باور عمومی به مهدویت در جامعه اثر دارد و تغییری ایجاد می کند؟
آیا حمایت تریبون های رسمی نامحبوب از آن فایده ای دارد؟
آیا این حجم گسترده از تبلیغات سراسری نتیجه معکوس نخواهد داشت؟
آیا ادبیات خاص این سرود با مخاطب عام ارتباط برقرار می کند یا تنها ادبیات محفلی مخاطبانی خاص است [که حتی بسیاری از مخاطبان متوجه نمی شوند که سرود خطاب به امام عصر علیه السلام است] و چه بسا حتی شکاف اجتماعی و گسل اعتقادی موجود را عمق بیشتری می بخشد؟
آیا نوجوانانی با گرایش ها و افکار دیگر هم فرصت عرض اندام و اظهار علایق خود را در موقعیت هایی حتی یک صدم و یک هزارم این دارند؟
اگر خاک مساعد برای پرورش این نهال فراهم نشده باشد، آیا این نهال تا چندی بعد بی رمق و ضعیف نخواهد گشت؟
در شرایط ملتهب فعلی جامعه از نظر اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، آیا چنین برنامه هایی در عمق جان و دل مخاطب نفوذ خواهد کرد؟
آیا در کنار حرکتهای حماسی و تبلیغی برای تهییج عواطف و احساسات مخاطب، پیش بینی لازم برای حرکت های جدی جهت اقناع افکار عمومی هم شده است؟
من که از سالها پیش در باره ضرورت احیای سرودهایی از این دست نوشته ام کاملا به اهمیت و ضرورت آن باور دارم و سرود “سلام فرمانده” را از این نظر گامی مهم و تجربه ای موفق می دانم، اما بی توجهی به زمینه های تاثیر و ماندگاری آن و بی تدبیری برای تهیه پیوست های لازم را خسارت بار می بینم. از این روی نه شتاب زده مانند برخی دوستان، هیجان و شوق فردی خود را تعمیم می دهم و نه بی مهرانه مانند برخی دیگر انتقاد و نگرانی خود را فریاد می کنم، بلکه با تردید و تأمل می پرسم و می اندیشم و آرزوی توجه و تعمق افزونتر دارم.
#چرا به"سلام فرمانده"اینقدر حمله شد؟
محمد مهاجری
اخیرا در فضای مجازی و رسانههای رسمی، کلیپ «سلام فرمانده» در تیراژ گسترده ای منتشر شده و در میان موافقان و مخالفانش بازتابهای گستردهای داشته است.
برخی طرفدارانش آن را تا حد اینکه الهام از سوی خداوند است بالا بردند و مخالفان، با جابجا کردن عکس های کلیپ با تصاویری از نوجوانان و کودکان رنجدیده یا مقهور ابتذال، تلاش کردند پیام کلیپ را کاملا وارونه نشان دهند.
صرفنظر از هدف پشت صحنه سایت کلیپ که به نظرم مهم هم نیست، شعر و لحنی دلنشین و ساده دارد. نجوایی است لطیف که اگر در فضایی به دور از این روزها شنیده می شد، موثرتر هم می بود. با این همه یک ملودی معمولی و عادی( و نه فوق العاده) و در سطحی قابل قبول است. اشکال اینجاست که اگر نمونه این کار، که ساختنش سخت نیست، در سال های گذشته باز هم ساخته شده بود و “سلام فرمانده” یکی از آنها ( ولو بهترینش) می بود اینقدر حساسیت برانگیز نمی شد و می توانست در دنیای رقابت سالم، جایگاه خود را پیدا کند.
اما نکته در اینجاست که سازمان ها و نهادهای رسمی و نیز صداوسیما آنقدر در تبلیغ این اثر، اسراف به خرج داده اند که آن را از چشم انداخته اند.و بدتر اینکه چنین جاافتاده که “سلام فرمانده” یک کار حکومتی است و گروههایی را به صرافت انداخته که با آن دربیفتند.
کودک و نوجوان و جوان و میانسال و سالخورده، همه به نواهای موسیقی نیاز دارند و هرکس گونه ای از آن را می پسندد. سلام فرمانده هم نوایی است که اگر در فضای غیرانحصاری منتشر شود و مخاطب در لابلای صدها اثر دیگر، آن را هم ببیند ، نسبت به آن دافعه ندارد؛نهایتش اینکه جذبش نمی شود اما تخطئه اش نمی کند.این تندروی هاست که اجازه نمی دهد “سلام فرمانده” جایگاه خودش را پیدا کند.
وقتی ما در مشهد و برخی از دیگر شهرها از برگزاری کنسرتها جلوگیری میکنیم، و جوانها را از حضور در کنسرت داخلی محروم می کنیم، به هرقیمتی ریا، مشروع یا نامشروع، پول و پله ای جمع می کند و در کنسرت های تتلو و دیگران در استانبول و سلیمانیه حاضر می شود و عقده اش را می گشاید.
وقتی پخش صدای شجریان را از رادیو و تلویزیون ممنوع می کنیم، از لج ما هم که شده موسیقی زیرزمینی را جایگزینش می کنند و به جای شاهکارهای موسیقی،،به سمت مبتذل ترین ها می روند. وقتی فرصت انتخاب را از بین می بریم، حتی کار نسبتا خوبی مثل “سلام فرمانده” را زیر پای خودمان له می کنیم.
همین!