#درخواست-ویژه-رهبر-انقلاب-از-مردم
#حدیث-روز
?هرصبح، یڪ حدیث?
پيامبر مهربان (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
ڪسى ڪہ در ماه_رمضان آمرزيده نشود، در ڪدام ماه آمرزيده میشود؟
?ميزان الحكمہ ج ۴ ص ۵۲۱
????????
?@farhangi_whc?
????????
#معمار دانایی
الفبا به دستم دادي تا ديو ناداني را در جمرات سياهي و تباهي سنگ زنم وبراي عبور از گذر گاه پيچ در پيچ ترديد، تا رسيدن به سعادتگاه يقين، ريسماني از جنس كلام آويختي تا به اعتمادِ تمام، آن را چنگ زنم.
احرام انديشه بر تنم پوشاندي تا در تكرار صفا و مروه ي زندگي به روزمرگي نرسم و در حريم فكر و معنا، تاريكْ راه هاي مقصد ابديت را به پاكي هر چه تمام تر، در نوردم و از چشمه سار كلام و كلمه سيرابم كردي تا از مسيرآسمانيِ نور و روشني برنگردم.
چه آرام بر منبر سخن تكيه مي زني تا شهابِ ثاقبِ قلم را به سمت اهريمن سكون وپستي و رخوت نشانه كني. و جواهر كلامت را بر سطحي از تاريكي پاشاندي تا معرفت بگستراني رنگ، رنگ. و بهار هديه كني، بي درنگ.
صبح عافيت را به چشم نمي ديديم اگر دست گيري تو در شام سياه بي دانشي همراهي مان نمي كرد. تو بهار مكرري كه با حضور حيات بخش خويش زمستان ناداني را پايان مي دهي.
به سخن كه مي ايستي پنجره اي از اميد به رويم مي گشايي و آن دم كه در ميهماني آيينه ها شركتم دادي، مكارم اخلاق را تعارفم كردي.
تو در تكرار الفباي زندگي آنقدر اصرار ورزيدي كه قامت شب فرو شكست و آبِ حيات در كوير انديشه هاي مخاطبان به فوران ايستاد.
دستم را گرفتي، پرهيزم داشتي از مشق سياه ناتواني و ناكامي و مشقِ ادب آموختييم و چه با حوصله ومدارا و متانت، از كوچه هاي سرد جهالت عبورم دادي.
#اعمال مشترکه#شب های قدر
#تار و پود لباست،از جنس ردای رسالت است.
تار و پود لباست، ازجنس ردای رسالت است
لباسی را خدا بر قامت تو پسندید که شبیه ترین تار و پودها به ردای رسالت بود.
با سینه ای که رازدار علم و اشارت، با صبری از جنس صبر رسولان و با شمشیری به نام قلم، رهسپارکارزار خویش شدی و تو را «معلم» نامیدند… . دشمن لحظه های نبرد تو، از نسل سیاه ابلیس بود و نامش جهل… .
پای مکتب تو طفل گریز پای بی قرار، در سایه سار دانسته های مهربان تو، آرام و قرار می گیرد و چارچوب بایدها و نبایدهای ناگزیر دانش می نشیند و می آموزد.
تو از لحظه لحظه های هستی خویش، در کام کویری دل او، جرعه می فشانی و یک تنه، ذهنش را شخم می زنی، بذر می پاشی و از صحرای لم یزرع، باغ به بار می آوری.
واژه انسان اگر در مکتب تمدن تو نمی نشست، به هیچ دستاویز بلند مرتبه ای راه نداشت .
دل ندانسته اگر بی بضاعتی جهل خود را به تو اقرار نمی کرد و تو دست های تهی اش را در دست لبریز خویش نمی پذیرفتی، آدمی هیچ معنایی را نمی آموخت؛ حتی بندگی در آستان پروردگارش را.
حدیث «سعی» تو را با لهجه تسبیح باید گفت. تو را باید به تقدیس صدا کرد که معیار اعتقاد و سنجش فهم و ادراک بشر هستی .
اگر دست ها، آیین سجده را فرا می گیرند، اگر زبان ها می آموزند که چگونه به تکبیر کردگار، خویش را ابراز کنند، اگر ایمان نو ظهور، ریشه می دواند و پا به پای کودکی می بالد و قد می کشد، اگر دانش، شوق سراسیمه ای می شود و در سینه، کبوتر وار، آرزوی پرواز به هر چه بالا دست را دارد، اگر تجربه ها به شعور و شور و کمال بدل می شوند، همه از محضر فراگیر توست . در سایه نفس های تو- این آموزگاران همیشه - «انسان»، مهیا می شود و راه زندگی را در پیش می گیرد .
تو بمان!
نخستین بار، خدا از نام خویش، نام تو را آفرید . از رسالت برگزیدگان خویش، سهم شانه های بردبارتو قرار داد. فانوس شبانه روز علم را در دست هایت نهاد و تو را روشن گر جاده های هستی رقم زد.
تو ناگزیری از این خطیر بی پایان . تو گماشته پروردگاری، فراروی آدمیان نابلد…
واژه واژه آموزه های سبز تو، آنچه از لب های دانشمند تو می ترواد و برگ برگ آنچه به دل ها می آموزی، دست های دعایی بی وقفه اند تا منزلت بلند بالای تو را نزد پروردگار، والاتر کنند. پس در این مسافت دشوار، صبور بمان و در جاده ها جاری شو و راه روشن کن که خداوند، تو را به رستگاری نزدیک، رهسپار می کند .
تو بمان، تا هیچ حدیث خداگونه ای ناگفته نماند!
تو بمان، تا هیچ تاریک بی روزنی از نسل جهل، در دل ها ادامه نیابد!
نویسنده:سودابه مهیجی