#حدیث-روز
?امام موسی کاظم «؏»:
?مال حرام افزون نمیگردد و اگر هم افزون گردد برکت نمییابد.
? الکافى، جلد ۵، صفحهی ۱۲۵
? @hadisgraphi ?
#تا-کوچه های-کاظمین
#دلنوشته و متن زیبا ویژه شهادت امام موسی کاظم(ع)
تقویم، روی سیاه ترین برگه های خود ورق می خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می گردد؛ به شبی که غم، به شب نشینی کوچه های تاریک کاظمین آمده است.
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاکها فرو میچکید. خورشید، خودش را پشت غروب ها و کوه ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان ها مرگ پاشیده باشند!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه السلام میشود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!
… و چقدر هارون به دست های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار میکرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!
افتخار به خانه نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه های پیچک های عاشق!
ای کاش طاق های آسمان میشکست و باران بلا بر زمین نازل میشد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد!
چشم هایت که به گنبد طلایش میافتد، بی اختیار اشک به شب نشینی چشم هایت می آید!
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمهاللّه و برکاته»
خداحافظ ای دستهای پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دستهای شما جاری بر روی خاک!
خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سالها زندان، سالها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سالها انتظار!
بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی ات را!
بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی ها و بی کسی هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی بینند!
#شهادت هفتمین امام برحق حضرت امام موسی کاظم(ع)بر همه شیعیان تسلیت باد"
ای بـــا خــــبـــر ز درد نـــهــانــت خـــدای تو
نَــبــود ســـزای گــوشــه ی تبعید جـــای تو
زنــــدان تـــوست ســیـنه ی سینای معرفت
موســایـــی و هـــزار چــــو موسی گدای تو
ای نـــــاخـــــدای کــــشتی دین کز اراده ات
خاک نــمـــور، نــیــل شــــود زیـــــر پــای تو
آری اگــــر اراده کــــــنـــی، ایـــن سیاه چال
بــــهـــتــــر شـــود ز بــاغ و گلستان برای تو
اعـــجــاز عـــشــق موسیِ عمران ندیده بود
زنـــجــیــر می شود یــد و بــیـــضا به پای تو
ای کــــرده اخـــتـــیــار بـــلــا را بـه جان خود
شــیــعـــه فـــــدای غــربـت و درد و بلای تو
مــعــبــود، بس کــه طـــالب سوز صدات بود
می خواسـت روز و شب شنود ناله های تو
تو دردهـــــــای مــــادر خود را چـــشـیده ای
ســیـــلی نــبـــود ای گل زهرا، ســــزای تو
خَــلّصـنی یــا ربِ تو، چو عجّل وفاتی است
شــد مــســتـجاب گوشه ی زندان دعای تو
ای پــیــکــر تــو بـــا غـــل و زنــجــیـــر آشنا
مــثـــل اســیـــر شــــام چکد خون ز پای تو
صــورت به خــاک می نهی و ناله می کنی
قـــــربـــان اســتـــغــتاثـــه و آه و نـــتوای تو
این ســـجـــده گـــاه، عاقــبتش قتلگاه شد
زنــــــدان، بــهـــشـــت و چـاه بلا کربلای تو
(محمود ژولیده)
#امشب فضای مکه-پر از جلوه ی کوثر شده
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده
امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده
امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده
امشب محمد کرده بر تن خلعت پیغمبری
یا گوش شو تا بشنوی یا چشم شو تا بنگری
ای مکه احمد آمده آغوش خود را باز کن
ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن
ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن
ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن
ای جامعه بیدار شو قرآن صلایت می زند
فریاد زن پاسخ بگو احمد صدایت می زند
یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا
ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ
این خلق خواب آلوده را بیدار کن بیدار کن
اقرأ بخوان اقرأ بخوان تکرار کن تکرار کن
????????????
#دلنوشته-پیامبر مهربانی ها
میخواهم از تو بنویسم پیامبر مهربان ی ها…
چه نام زیبایی برایت برگزیدیم.پیامبر مهربانی ها یعنی پیام آورنده مهربانی…قطعا کسی که مهربانی می آورد خود نیز مهربان است.
پیامبر مهربانی ها می خوام از تو بگویم ولی نمیدانم چه بگویم…شرمنده أم پیامبرم که آنقدر تو را نمیشناسم که توصیفت کنم.پیامبرم مهربانی ها کردی در حق ما در حق امتت.
معجزه أت کتابت را برایمان به یادگار گذاشتی ولی ما چه کردیم با آن…تنها برای بدرقه مسافری و سفره آغاز سال نویی از آن گرد گرفتیم…معجزه ات را گذاشتی تا بخوانیم؛تدبر کنیم؛ و راه پیدا کنیم ولی ما تنها خواندیم و ختم گرفتیم و نگرفتیم پیامت را؛ نفهمیدیم رسالتت را و راه گم کردیم.معجزه ای به این بزرگی در دست داریم که اگر دیگر ادیان داشتند چه ها نمیکردند با این معجزه اما ما…
خجلم از خود که به نام مسلمان نام تو را یدک میکشم و آنقدر بیراهه رفتم و به نام تو و دینت تمام شد تا جایی که عظمتت و بزرگی ات را فراموش کردم و با اعمالم به ملحد و کافر اجازه توهین به ساحت مقدست را دادم و تنها مقابله ام چند روز تغییر عکس ابزارهایی بود که محصول آنان بود و من مسلمان با این ابزارها به چه بیراهه ها رفتم و ذره ای برای رساندن پیامت به عنوان یک مسلمان بهره نگرفتم.
پیامبرم خجلم از خود که تنها با چند تن یار و یک مسجد کوچک پیامت را به دنیای زمان رساندی و من مسلمان و میلیونها امثال من با هزاران مسجد و ابزار و ادعا چه کردیم برای رساندن پیامت و شناساندن رسالتت…
پیامبرم از همه عترت و هستی ات گذشتی برای امتت تا به روشنایی برسد و به حق … ولی ما چه کردیم؟ تنها چشم بر روی حقیقت بستیم و کورکورانه راه ظلمت پیش گرفتیم و نامت را یدک کشیدیم.خجلم پیامبرم…
خجلم پیامبرم ولی دوستت دارم.همه امتت دوستت دارند ولی راه گم کرده ایم پیامبر مهربانی ها… در ظلمت حجمه دشمن گرفتاریم و سردرگم… پیامبر مهربانی ها به بیراهه رفته ایم ولی دوستت داریم…
پیامبر مهربانی ها ما تورا راهت را دینت را کتابت را گم کرده ایم ولی تو امتت را گم نکرده ای و برکتت برای امتت همچنان پایدار است…
خجلم پیامبرم ولی…
دوستت دارم
خانم سمانه مثنوی