#قلبه ی رنج ها
بانو به هر سختی که بود از برادر دل برید و کاروان را با اشک و سوز راهی مدینه کرد.
زینب دیگر آن زینب قبل نبود. با قد خمیده و موهای سفید وارد مدینه النبی شد و به دیدار قبر جد بزرگوارشان رفت. با صدای محزون از غم برادر گفت.
اما حالا او مانده است و مدینه ای که دیگر حسین ندارد. چگونه بدون حسین علیهالسلام در کوچه های این شهر قدم بگذارد که خاطرات برادر زنده نشود.
غم فرزند کافی است که یک مادر را از پای در بیاورد ولی بانو با غم برادر، فرزند و قوم عشیره روزگار را سپری کرد. بی دلیل نیست که ایشان را قبله رنجها می نماند.
دردفراق هر روز بیش تر از پیش در جان بانو رخنه پیدا کرد. با غمی که هیچ وقت از قلبش بیرون نرفت، راهی شام شد.
ایشان یکسال و نیم بعد از شهادت امامحسین علیهالسلام در۱۵رجب در کنار دردانهی برادرش چشم از جهان فروبست.
✍️ رقیه آرامینسب
#وفات_حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
#مردم را در دهان گرگ نبرید
برخی افراد ممکن است تا اندازه ای بتوانند در برابر جنگ افزارهای مجازی دشمن نظیر اینستاگرام و تلگرام از خود محافظت کنند ( که البته آن هم با توجه به محتوای فاسد و گمراه کننده آنها، بسیار کار سختی است)، اما گمان نکنیم که برای مردم عادی این امکان وجود دارد.
معقولانه نیست که چون تعداد کمی می توانند در برابر حمله آنها توان بیاورند، از آن طرف بخواهند که این جنگ افزارها برای همه رفع فیلتر شوند.
این خواسته یعنی اینکه ده ها میلیون نفر و به عبارتی یک کشور را در دهان گرگ و در معرض توپ و تانک دشمن قرار دهیم
#رزق چیست؟
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است،چون بعضیها بیدار نمیشوند .
زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر،رزق است.
زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدر و یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن،رزق است.
گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر ، رزق است.
یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی،این رزق است.
رزق واقعی این است.رزق خوبی ها،نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد ، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
و در آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت،این بزرگترین رزق خداوند است
#از دشمن خارجی نمی ترسیم،از داخلی ها می ترسیم!
«… این را مطمئن باشید که همیشه این قدرتهای بزرگ از داخل می پوسانند تا بتوانند کاری بکنند. اگر داخل مستحکم باشد، آنها اصل بنایشان بر این نیست، نمی توانند هم، چون می دانند موفق نمی شوند. از این جهت، آنها کوشش دارند که یک راهی را از خود داخل پیدا بکنند، و از آن راه که نقطه ضعف است، از آن راه اشخاصی را وادار کنند که خود اشخاص و خود گروهها یک چیزی برای آنها پیش بیاورند.. ».
(صحیفه امام ره، ج17، ص262 و 263)
✍️این سخنان را امام خمینی ره در سال 1361 و در جمع مسئولان شهربانی مراکز استان ها بیان کردند.
⚠️مشکل امروز ما هم دشمن خارجی نیست، بلکه کج فهمی ها و ضعف هایی است که در داخل وجود دارد. یکی از راه هایی که دشمن به راحتی می تواند به صورت نرم، انقلاب اسلامی را از پای در آورد، همین مذهبی های صورتی هستند که با کج فهمی های خود از انقلاب و دین و با توجیهاتی نظیر جذب حداکثری و … در حال تیشه زدن به ریشه دین و انقلاب هستند.
#تعبیر یک خواب
🔴 آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم.
♦️قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و البته بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور میکردم که جنگ میان حضرت #سیدالشهداء و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا #امام_حسین علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت #سیدالشهداء مشرّف شدم و عرض ادب کردم.
♦️در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.»
عرض کردم: «چطور آقا؟»
فرمودند: «بالاخره معلوم میشود این بساط.»
♦️من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو میگویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمیدانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما میرسد.
♦️این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم.
در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند.
♦️اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد.
📚منبع: #کرامات_امام_خمینی به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰.