-قسمت-دوم
?بسم رب الشھـدا
?#شھـید_محسن_حاجی_حسنے
#قسمت_دوم
? #محسن قبل از اینکه به دنیا بیاید، داشت توی زندگی مادرش جوانه می زد. #ملیحه از وقتی خودش را شناخت،
فکر می کرد هیچ چیز از #حرمت بزرگترها مهم تر نیست.
به مادر بزرگ هایش زیاد احترام می گذاشت.
دعای خیرشان همیشه جلوتر از ملیحه می رفت و درهای بسته را برایش باز می کرد.
❤️ مادربزرگ مادری اش #مفسرقرآن بود و خانه اش محل رفت و آمد خانم های مشتاقِ یادگیری.
مستمعین جلساتش گاهی تا #دویست نفر هم می رسیدند. میزبانی آن همه مهمان توان می خواست.
#پیرزن دیگر از تک و تای سابق افتاده بود. گردو غباری که روی اسباب خانه اش می نشست بهش می گفت:
_ دیگر دوره ات گذشته حاج خانم!
?اما ملیحه کمک حال مادربزرگ بود. دوست نداشت هیچ وقت دوران چیز های خوب سربیاید.
محسن از همان وقت ها توی زندگی ملیحه شروع کرد به روییدن.
☺️ #مادربزرگ وقتی چروک های صورتش به خنده وا می شدند، از ته دل دعا می کرد:
_ الهی بچه هات چراغ دلت باشند ملیحه جان!
سوی چراغ #محسن از همان وقت ها توی زندگی ملیحه تابیدن گرفت.
✍ ادامه دارد …
شادےروح شهدا #صلوات
#مـحفـل_شـهـیدان
•┈┈••✾•?????•✾••┈┈•
#شهید-محسن-حسنی-
?بسم رب الشھـدا
?#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_اول
? مقدمه
دلم گرفته بود. دوتا از خوب ترین هایم آن زمستان از دنیا رفته بودند .
دوست داشتم مرا به حال خودم بگذارند، که گفتند: درباره
?"#محسن_حاجی_حسنی_کارگر “? بنویس.
با او #همشهری ام. قبلا چیز هایی درباره اش شنیده بودم. احساس کردم نوشتن از او، من را از حال خودم، از یاد آن دو نفری که به تازگی از زندگی ام رفته بودند، دور نمی کند.
#حاج_محسن هم یک آدم خوب بود. همه آدم های خوب یک نفر بیشتر نیستند. سر و ته زندگی شان عین هم است؛ رنج می کشند و باز خوب اند.
حرف های دیگران درباره #شهید را که خواندم، دیدم او هم رنج های خودش را داشته.
تا اینجا مثل بقیه آدم ها بود. چیزی که ماجرا را قشنگ می کرد این بود که او “#خوب” بود. آدم های خوب عالم دارند. یعنی همه چیز را خودشان توی زندگی شان چیده اند. نگذاشته اند باد هر خس و خاشاکی را به خانه شان بیاندازد.
فکر اینکه توی این دنیا آدم های خوب زیادی هستند، دل آدم را گرم می کند. فکر اینکه همین الان هزاران هزار آدم ِ لب تشنه دارند مثل #ارباب برای زندگی خوب تلاش می کنند؛
یکی در سوریه، یکی در اداره
، یکی در فامیل یکی در خانواده یکی هم در اتاق دوازده متری اش.
روز های شلوغ و زوّاری، حرم نمی روم .تعطیلات نوروز که به اواسط رسید، رفتم. بعد از زیارت به #بهشت_ثامن سر زدم.
قبر حاج محسن را پیدا کردم.
حوالی قبر دوست ِ شهیدش “امیر دوست محمدی” دفن شده.
? #قرآنی روی سنگ قبر بود. تعجب کردم. چرا زائر قبلی آن را روی رحلی، چیزی نگذاشته بود؟!
برداشتمش که بعدا بگذارم توی قفسه. فاتحه خواندم. همان طور که به قبر دست می کشیدم، احساس کردم آن #قرآن باید همان جا روی زمین باشد؛
روی قلب ِ حاج محسن.
آن را گذاشتم سر جایش …
✍#نویسنده: اعظم عظیمی _ بهار ۱۳۹۶
✍ ادامه دارد ….
#مـحفـل_شـهـیدان
•┈┈••✾•?????•✾••┈┈•
#درد-دل-خدا
♥️✨مهــــربان خـــ❣️ـدایم?
ﺑـﻮﯼ ِﻧﺎﺏ ” ﺑﻬﺸـت “?ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻫﻤـﮥ ” ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ “ﻗﺸـﻨﮓ ِ ” ﺗــﻮ “??
ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻣﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ِﺯﺧﻤﻬﺎﯼ “ﺩﻟـــ❤️ــﻢ “??
?ﮔﻔـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ✨"ﺍَﻟﺠَّﺒــــــﺎﺭ “✨
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـﻪ
” ﺟُـﺒﺮﺍﻥ ﻣــﯿﮑﻨﺪ “??
ﻫﻤـﮥ ﺷﮑﺴﺘﮕـﯿﻬﺎﯼِ? ” ﺩﻟــــﺖ ” ﺭﺍ?
?ﮔﻔـــــﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ” ﺍَﻟﻤُﺼَــــﻮِّﺭ “
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐــﻪ ﺍﺯ ُ"ﻧﻮﻣـﯿﺴـــﺎﺯﺩ “?
ﻫﻤﮥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ “ﻭﯾـﺮﺍﻥ ” ?ﺷـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ ﺩﺭﻭﻥ ِ ” ﺩﻟــــﺖ “
?ﮔﻔــﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ” ﺍﻟﺸّـﺎﻓـﯽ “
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـــﻪ ” ﺷِﻔﺎ ” ﻣـﯿﺪﻫﺪ??
ﺗﻤﺎﻡ ِ” ﺯﺧﻤﻬــﺎﯼِ ﻋﻤﯿﻖ ” ﻭ ” ﻧﺎﻋـﻼﺝ ” ﺭﺍ??
?ﻫـﻮﺍﯼ ِ “ﺩﻟـــﻢ ” ﺳﺒﮏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑــﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻧﺎﻣﻬــــﺎﯼِ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ??✨
ﻧَﻔـﺲ ﻣﯿﮑﺸــﻢ?️ ﺩﺭﻫﻮﺍﯼِ “ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﻬـﺎﯼِ ﻧﺎﺑﺖ “☘️
?"ﺍﻟﻬـــﯽ “،
ﺳﭙﺎﺱ از همه چیــــز…❣?
#یامهدی عج
#"معجزه شهید همت"
❤#معجزهشهیدمحمدابراهیمهمت?
?#ازشهــــــداء_بخــــواهیم….
◽️یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم؛ دارن در مىزنند. در رو که باز کردم؛ دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و میگه: سوار شو بریم. ازش پرسیدم: کجا؟! گفت: یه نفر به کمک ما احتیاج داره. سوار شدم و رفتیم. سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابونها رو خوب ببینم. وقتی رسیدیم از خواب پریدم!
◽️از چند نفر پرسیدم که تعبیر این خواب چیه؟ گفتن: خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره! هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم. در زدم؛ در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در.
◽️ نه من اونو مىشناختم؛ نه اون منو. گفت: بفرمایید چیکار دارید؟ ازش پرسیدم که: با شهید همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه! گفت: چند وقته مىخوام خودکشی کنم. دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم و به این فکر میكردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه….
◽️كه يه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت. گفتم: میگن؛ شماها زندهاید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و میگيد که از طرف شهید همت اومديد….
✍️راوی: استاد دانشگاه
✅ رادار انقلاب
@Radar_enghelab
#"چهار دوره ی زندگی امام زمان(عج)."
✨﷽✨
?دوره ی مخفی شدنِ امام زمان
✍دوره های زندگی حضرت را میتوان به چهار بخش «اختفا»، «غیبت صغری»، «غیبت کبری» و «پس از ظهور» تقسیم کرد.دوره ی اختفا و مخفی بودن حضرت، از هنگام تولد (۲۵۵ه.ق) شروع و تا رحلت امام عسکری (۲۶۰ه.ق) پایان پذیرفت.
امام حسن عسکری در این دوران دو وظیفه مهم و حساس را عهده دار بودند؛ یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی و دیگر اثبات وجود او و اعلام امامتش بعنوان امام دوازدهم. ایشان از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد. ولی بخاطر اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران و نزدیکان صدّیق امام عسکری از ولایت حضرت آگاه بودند.
?معاویة بن حکیم و محمد بن عثمان عمری و محمد بن ایوب نقل میکنند: چهل تن از شیعیان نزد امام عسکری آمدیم. ایشان فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من و جانشین من است، از او پیروی کنید و از گرد او پراکنده نگردید که هلاک میشوید و دینِتان تباه میگردد، این را هم بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید.
?کمال الدین ص۴۳۵
?سالروز آغاز امامت حضرت
مهدی صاحب الزمان (عج) مبارک باد.?