#تلنگر
?????????
?تلنگر❗️
عاشقايِ شـهــادٺ چــہــاردستہان..!?
دستہ اوڸ اونـایــي ان ڪہ عاشق شهادتـݩ ولـي :
هیچ ڪاری نمـۍ کننـــ⚠️
دستہ دومـ اونـایــي ان ڪہ عاشق شهادتـݩ ولـي :
نمــے دونن چیڪار ڪنـݧ‼️
دستہ سومـ اونـایــي ان ڪہ عاشق شهادتـݩ ولـي :
تا هرجـایی ڪہ دلشوڹ خواست بـہــ حرفای خدا گوش میدڹ?
دستہ چهارمـ اونـایــي ان ڪہ عاشق شهادتـݩ ولـي :
ڪنارش یــهـ عبــــد خاݪــص ان برای خدا?
اینا↙?
همون شهــــــیداݧ ڪہ الان بین مون نیستــن (:
ببین تو کدوم بودی ڪہ الان جاموندی؟
??????????????
#تلنگر
?اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی؛
اوضاع خیلی بی ریخت می شود…
همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا ؛
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی…
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو #الحمدلله ؛
آن وقت غمت را از بین می برد…
امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است.
#حدیث-روز
? #پیامبر_اکرم_(ص) :
? «جاهِدوا أنفُسَكُم بِقِلَّةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ؛ تُظِلَّكُمُ المَلائِكَةُ ، ويَفِرَّ عَنكُمُ الشَّيطانُ» .
? «با كم خوردن و كم نوشيدن، به جهاد با نفْس هاى خويش بپردازيد تا فرشتگان بر شما سايه افكنند و شيطان از شما بگريزد» .
? تنبيه الخواطر : ج ٢ ص ١٢٢
#سمیه-کردستان
شدت شڪنجہ آنقدر زیاد بودڪه دیگر هیچ ناخنے در دست وپایش پیدانمیڪردے. جاےجاے سرش ڪبود و شڪسته، موهاے سرش تراشیده.اما همه این شڪنجه ها یڪ طرف، شرطےڪه براے#ناهیدگذاشته بودندیڪ طرف.
میگفتند: “به #خمینےتوهین ڪنے،آزادت میڪنیم.” اما #ناهید حرف دیگرےمیزد. هر چه خواستید#شڪنجه ڪنید اماشرط بے شرط.
بعدازآن بودڪه شڪنجه ها #وحشیانه_تر شده. آنقدر وحشیانه ڪه صداے مردم را هم درآورد. مردمے ڪه در آن شرایط جرأت حرف زدن هم نداشتند.
آذر ماه شصت و یڪ بودڪه خبر رسید، شڪنجه ها تمام شده و بدن بےرمق #ناهید را بعد از #یازده ماه اسارت، زنده به گور ڪرده اند.?
?#شهیده_ناهید_فاتحے_ڪرجو?
?#قهرمانان_ڪشورم
?#فاتح_هشمیز
?#پ.ن: به دلیل #شڪنجه هایی که این #شهیده بزرگوار تحمل ڪرده بود و شباهت نحوه شهادتش با #اولین شهیده اسلام(سمیه مادرعماریاسر) به او لقب #سمیه_ڪردستان داده شد.
•┈┈••✾•?????•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
#مـحفـل_شـهـیدان
•┈┈••✾•?????•✾••┈┈•
#محمد به خاطر نداشتن گوشی خود کشی کرد
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا ، وقتی خبر خودکشی محمد موسوی زاده در بندر دیر بوشهر می پیچد،بوی فاجعه زیر پوست جامعه می خزد.
شنبه ظهر بود که مادر محمد برای خرید نان از خانه بیرون رفته بود.پدر مریض محمد و برادر معلولش و دو برادر خردسالش در اتاق محقرشان منتظر مادر بودند و لابد با خودشان فکر می کردند که محمد گوشه ای از آشپزخانه نشسته و دارد درس می خواند.
اما ماجرا چیز دیگری بود.پسرک داشت مراسم خودکشی واعدام خود را مهیا می کرد.
مادر که از راه رسید،چندین بار بر در کوفت اما کسی در را باز نمی کرد.پدر از داخل خانه و مادر بیرون در منتظر بودند که محمد به سمت در بدود و تصویر لبخندش در قاب در رو به مادرش پدیدار شود.
انتظار که طولانی شد،پدر از بستر بیماری بلند شد و دوان دوان راه حیاط کوچک را طی کرد.در را که به روی مادر باز کرد،نگاه متحیر و نگران هر دو در حیاط دنبال محمد می گشت اما خبری نبود که نبود.
مادر به داخل آشپزخانه سرک کشید.صدای فریادهایش محله را پر کرد و نان از دستش به زمین ریخت.
تصویر جسد بی جان پسرک که کبود کف آشپزخانه افتاده بود،کمر او را خم کرد.
**پسرم گوشی می خواست
صدای مادر محمد موسوی زاده گرفته است.انگار گلوله ای از غم راه گلویش را بسته است.با همان صدای غم زده می گوید:«محمد دانش آموز کلاس پنجم بود.او بچه درسخوان و دانش آموز زرنگی بود.دلش می خواست گوشی هوشمند داشته باشد و بتواند برای معلمش عکس و فیلم هایی را که خواسته می شد بفرستد.اما ما در خانه مان فقط یک گوشی خراب داشتیم که نه فیلمبرداری می کرد و نه می شد با آن وویس فرستاد.همین باعث غم و غصه پسرم شده بود.»
او در ادامه گفت:«همسر من مریض است و یک فرزند معلول هم دارم.در خانه های مردم کار می کنم و زندگی مان را به سختی و با کمک اقوام و مردم شهر می گذرانیم.می خواستم کار کنم و برای محمد گوشی بخرم.او به من می گفت خودم بزرگ می شوم و کار می کنم.اما الان نیاز به یک گوشی یا تبلت داشت که از بقیه بچه ها در درس هایش عقب نیفتد که ما هم توان مالی برای خرید آن نداشتیم.»
**آخرین شب محمد دلش رنگینک می خواست
مادر محمد با همان بغضی که در گلو دارد می گوید:«فکرش را هم نمی کردم که محمد چنین بلایی سر خودش بیاورد.او آخرین شب به من گفت هوس رنکینگ کرده است.بعد گفت دلش می خواهد آن شب را در آغوش من بخوابد.نمی دانستم چه در سر دارد و فکر نمی کردم فرزندم با من بی وفایی کند و به خاطر غصه نداشتن گوشی خودش را از بین ببرد.»
**آموزش و پرورش دروغ می گوید!
در حالی که آموزش و پرورش تکذیبیه ای در مورد علت خودکشی محمد صادر کرده و ادعا کرده است مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است،از مادر می پرسیم که آیا مدیر مدرسه محمد به او گوشی داده بوده است؟
او با تعجب نه غلیظی می گوید و ادامه می دهد:«مدیر مدرسه محمد چند بار گفته بود که می خواهد به سه دانش آموز گوشی بدهد اما این اتفاق نیفتاد.هیچ گوشی ای در کار نبود و تنها دلیل غصه پسرم که باعث شد این بلا را سر خودش بیاورد همین نداشتن گوشی بود.مدرسه تا به حال هیچ کمک مالی ای هم به ما نکرده بود.»
**غمنامه معلم محمد
در فضای مجازی،متنی منتشر شده که منتسب به غم نامه معلم محمد شده است.در این متن آمده است:«خسته بودم . خسته بودم،به خودم گفتم دیگه از تدریس غیر حضوری بدترم داریم؟
**روزگار ازین سخت ترم هست؟
داشتم عکسای فعالیتای بچه ها رو توی گروه (شاد)، از بین پیام ها و وویس ها جدا میکردم که باهاشون کلیپ بسازم.
همینطور که گروه رو زیر و رو می کردم،جا به جا پیام سید محمد بود که اجازه گوشی من خرابه،اجازه گوشی من عکس نمیگیره،فیلم ارسال نمیکنه…
دیروز آقای مدیر بهم زنگ زد و گفت سید محمد از دنیا رفته.
و من الان نشستم پای گروه بدون تدریس،بدون تکلیف…
از این به بعد کی وسط تدریس ریاضی بپره و بگه من گوشیم خرابه
کی بعد از وویسای روخوانی فارسی بچه ها بگه من نمیتونم وویس بذارم
کی بعد از کنفرانسای مطالعات بچه ها بگه خانم معلم عزیزم من چطوری فیلم ارسال کنم
الان کی و چطوری منو آروم کنه
الان میفهمم که روزگار ازین سخت ترم هست
سخت تر از نداشتن گوشی،نداشتن صاحب گوشیه
سایت خبرگزاری رکنا