"رجزهای حضرت قاسم در کربلا"
به گزارش مشرق، حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن مجتبی(ع) در روز عاشورا 13 ساله بود. برای گرفتن اذن میدان به نزد عموی بزرگوارش امام حسین(ع) آمد و با مخالفت ایشان مواجه شد. پس از اصرار فراوان بالاخره امام را راضی کرد. در میدان نبرد، جانانه جنگید و 35 نفر از لشکر ظلم را به هلاکت رساند و سرانجام به دست عمربن سعد ملعون به شهادت رسید.
در هنگام رزم، رجزهای حضرت قاسم چنین بود:
إن تُنکِرونی فَأَنَا فَرعُ الحَسَن سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَن
هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَن بَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَن
اگر مرا نمیشناسید من فرزند امام حسن، نواده پیامبر گرامی مصطفی و امین خداوند هستم.اینک این حسین چون اسیران به گروگان گرفته شده و در محاصره، میان مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنها نبارد.
پس از شهادت حضرت قاسم(ع) امام حسین(ع) به بالین او حاضر شد و اینگونه فرمود: از رحمت خدا به دور باشند، قومی که تو را کشتند. در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود. چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی و از دست او کاری برنیاید و یا اگر کاری هم بتواند انجام دهد برای تو سودی نداشته باشد.
منبع: تسنیم
معرفی کتاب"احلی من العسل"
به گزارش مشرق، حضرت قاسم بن الحسن (ع) از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) است که در واقعه کربلا به شهادت رسید. از این رو روز ششم محرم به حضرت قاسم (ع) اختصاص دارد.
تاریخ ولادت حضرت قاسم بن الحسن (ع) به ثبت نرسیده، اما در کتابهای تاریخی و مقاتل آورده شده که ایشان به سن بلوغ نرسیده بودند.
شب عاشورا، پس از آنکه امام حسین (ع) به یارانش خبر داد روز بعد همگی کشته میشوند، حضرت قاسم بن الحسن (ع) از عموی خود پرسید که آیا من نیز فردا کشته خواهم شد؟ حضرت فرمودند فرزندم مرگ در نزد تو چگونه است؟ ایشان گفتند مرگ در نزد من از عسل شیرینتر است. حضرت فرمود: آری، تو نیز فردا به شهادت خواهی رسید.
کتاب «احلی من العسل» به قلم مجید زجاجی کاشانی روایتگر زندگی حضرت قاسم بن الحسن (ع) است.
این کتاب در هشت فصل و در ۴۳۲ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شامل مراحل مختلف زندگی حضرت قاسم (ع)، حضور در واقعه عاشورا و رشادت های اوست که توسط انتشارات کوثریه چاپ و منتشر شده است.
منبع: باشگاه خبرنگاران
خلبان ایرانی رکورد دار پرواز با بالگرد در جهان است
?به گزارش مشرق، علی اکبر قربان شیرودی در دی سال ۱۳۳۴ در شیرود تنکابن به دنیا آمد، دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت و سپس راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود نیز ادامه داد.
با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند و سپس دوره بالگرد کبرا را در پادگان اصفهان طی کرد و با درجه ستوان یاری فارغ التحصیل شد.
?شیرودی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با کشوری و چند نفر دیگر آشنا شد به طوری که بیشتر اوقات را با آنان میگذراند، با اوج گرفتن مبارزات انقلاب اسلامی شیرودی از جمله ارتشهایی بود که به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان پادگانها نیز از پادگان خارج شد و در صدد تشکیل گروه چریکی برآمد.
?با شروع وقایع پس از پیروزی انقلاب، با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرد و سپس با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سپاه غرب کشور پیوست. زمانی که جنگ کردستان آغاز شد شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند و چنان جنگی که شهید مصطفی چمران را ستاره درخشان جنگ کردستان مینامید و شهید سرلشکر فلاحی نیز او را ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آربابا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پایگاه ابوذر معرفی میکرد.
?❤?❤?❤?❤
❤?خلبان ایرانی که رکورددار پرواز با بالگرد در جهان است
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان را به نام خود ثبت کرده است. او با حدود ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به بالگردش بازهم سرسختانه میجنگید.
وی بارها هنگام پرواز میگفت: «وقتی که پرواز میکنم حالتی دارم همانند یک نفر عاشق که به طرف معشوق خود میرود هر لحظه فکر میکنم که به معشوق خودم نزدیکتر میشوم و بله آن آرزوی قلبی که دارم میرسم، ولی وقتی برمیگردم هرچند که پرواز موفقیت آمیز بوده است باز مقداری غمگین هستم، چون احساس میکنم هنوز آن طور که باید خالص نشدم تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.»
♠️علی اکبر شیرودی سرانجام به خصوص که خواهانش بود رسید و دعوت حق را لبیک گفت. در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در حالی که تانکهای عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند، با بالگرد به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
?امیر سرتیپ خلبان علی اکبر شیرودی از جمله دلیرمردانی است که حماسه آفرینیهای او در قلههای بلند غرب کشور مانند بازیدراز، دشت لاله گون، سرپل ذهاب و سایر مناطق در تاریخ جنگ ایران و عراق ماندگار شده است؛ خلبانی که بارها بر اساس شیوههای مخصوص خود بر روی مواضع دشمن در نقاط مرزی و داخل خاک عراق پرواز کرد و آنان را به خاک و خون کشید.
?او در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی دورههای مختلف خلبانی بالگرد کبرا را با موفقیت به پایان رساند. با شروع تحرکات خرابکارانه گروههای ضد انقلاب و نیروهای عراقی علیه کشورمان در اواخر سال ۱۳۵۷ او که در پایگاه هوانیروز کرمانشاه مشغول خدمت بود و با پیوستن به سایر سیمرغهای هوانیروز کشورمان مانند شهیدان کشوری و سهیلیان به مقابله با دشمنان متجاوز مشغول شد. او در همان ماههای اولیه جنگ با پروازها و حملات بی وقفه خود عملیاتهای مختلف رکورددار بالاترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان شد و طی این عملیاتها، اقداماتی انجام داد که ناشی از نبوغ نظامی و ابتکار عمل این فرمانده دلیر ارتش اسلام است.
?شهید شیرودی مردی که با خطر دوست بود
در دی ماه ۱۳۵۹ که قرار میشود عملیاتهایی در ارتفاعات مرزی و حساس قراویز، بازی دراز، گهواره و کورموش که تحت تصرف نیروهای عراقی بود انجام شود و بخشی از عملیات هوایی آن به شهید شیرودی و نیروهای تحت امرش واگذار میشود، قبل از هر چیزی به مدد تخصص و نبوغ نظامی خود، به تنهایی در ساعت ۳ بعد از نیمه شب روز نهم دی ماه به شناسایی منطقه و جمع آوری اطلاعات در مناطق بسیار صعب العبور و شرایط سخت مشغول میشود. او بخشی از راه را با بالگرد خود پرواز کرده و بخشی دیگر را در میان برف و بوران و کولاک شدید کوههای آن منطقه پیاده طی میکند و با شناسایی منطقه و کسب اطلاعات لازم به پایگاه باز میگردد و سپس در همان روز شیرودی و همرزمانش عازم مأموریت میشوند.
❤یکی از همرزمان شهید شیرودی میگوید: «برف هنوز به شدت میبارید و هوا گرگ و میش بود خودش در فاصله یک متری از قله ۱۱۵۰ به حالت ثابت و با بالگرد ایستاده عملیات را رهبری کرد. هر لحظه امکان داشت که نیروهای عراقی با پیشرفتهترین انواع سلاح سبک و سنگین خود، بالگرد او را بزنند، اما او ذرهای ترس به دل خود راه نمیداد. بالگردها، نیروهای بعثی عراق را به راکت و گلوله بستند و زمانی که شرایط لازم برای پیشروی نیروهای پیاده فراهم شد، او اعلام کرد که ارتشیان، سپاهیان و بسیجیان میتوانند به سوی هدف پیش بروند. نیروهای عراقی از ترس و تعجب فلج شده بودند و زمانی به خود آمدند و به فکر افتادند که دیگر خیلی دیر شده بود؛ لذا ضد حمله شان به نتیجه نرسیده به اجبار عقب نشینی کردند و حدود ۶۰۰ نفر از نیروهای عراقی نیز به اسارت درآمدند.»
منبع: باشگاه خبرنگاران
چهار مقام ویژه حضرت عباس علیه السلام:
عباس بن علی(ع) دارای ویژگیهای معنوی خاصی مانند مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در حد اعلی بود که در زیارت نامه آن حضرت ذکر شده و وجود چنین خصایصی باعث ممتاز گشتن وی از سایر شهداء شده است.
یکی از راه های پی بردن به مقام و عظمت قمر منیر بنی هاشم (ع) مراجعه به زیارتنامه آن حضرت است که از امام صادق (ع) نقل شده: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل؛
شهادت می دهم براى حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا، و خیرخواهى، براى یادگار پیامبر مرسل»، در این بیان شریف به چهار مقام ویژه عباس بن علی (ع) اشاره میشود:
* الف: مقام تسلیم
«در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم/لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی»
با توجه به فرمایش امیرالمومنین(ع): «الدُّنیَا دارٌ بالبلاءِ مَحفوفَةٌ؛ دنیا سرایی است که به بلا پیچیده شده است»، در مواجه با مشکلات، بلاها و مصیبتها چندین عکس العمل معنوی مانند توکل، صبر، رضا و تسلیم قابل تصور است و در این میان، مقام تسلیم برترین آنهاست.
زیرا توکل عبارت است از آنکه قدرت انسان مستغرق و فانی در قدرت حق تعالی شود، همانطوریکه مقام رضا یعنی اراده انسان مستغرق و فانی در اراده خدا شود، و مراد از مقام تسلیم نیز آن است که علم انسان مستغرق و فانی در علم حضرت حق شود.[4] به عبارتی دیگر: در مقام توکل شخص برای خود اراده و قدرتی میبیند، لکن اراده و قدرتش را تفویض به وکیل میکند.
اما در مقام رضا، شخص راضی، برای خود اراده و قدرتی نمیبیند، آنچه از حق تعالی صادر میشود موجب خشنودی اوست، در مقابل تلخیها و سختیها که لازمه زندگی دنیاست هرگز احساس نارضایتی ندارد، بلکه با خشنودی و رضایت کامل تحمل میکند، و زبان حال و قالش این است:
«عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد/ ای عجب من عاشق این هر دو ضد».
تفاوت مقام صبر با مقام رضا این است که انسان در مقام صبر تلخی میبیند ولی برای رسیدن به ثواب تحمل میکند از باب «إنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب [زمر/10] البته صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد».
اما انسان در مقام رضا اصلا تلخی نمیبیند، بلکه بلا و مصیبت را لطف الهی تلقی میکند و آن را نشانه اعتنا و توجه محبوب به خود میداند.
مقام تسلیم از مقام رضا هم بالاتر است، چون در مقام رضا هر چه حق تعالی مقرر فرموده موافق طبع شخص است. اما در مقام تسلیم انسان برای خود طبعی نمیبیند تا موافق یا مخالف باشد، در مقام تسلیم خودی نمیبیند تا بگوید من پسندم آنچه را جانان پسندد، بلکه خود و هرچه دارد را تسلیم حق تعالی میکند، و حضرت ابالفضل (ع) دارای مقام تسلیم بود.
*ب: مقام تصدیق
قدم بعد از تسلیم تصدیق است. انسانی که تسلیم محض شد مَحرم می شود و به مرحله ای می رسد که به صدق و حقانیت صاحب ولایت پی می برد. در جریان عاشورا، برخی از افراد در رابطه با قیام سید الشهداء (ع) اظهار نظر می کردند و ایراداتی داشتند، ولی در هیچ منبعی ذکر نشده که قمر بنی هاشم (ع) در مقابل امام، اظهار نظری کرده باشد. این همان مقام تصدیق است که هر چه امام بفرماید را صدق بداند.
*ج: مقام وفا
عباس بن علی (ع) مصداق أتم و أکمل وفای به عهد و باقی ماندن بر بیعت بود که خداوند مومنان را این چنین توصیف می کند: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاق [رعد/20] آنها که به عهد الهى وفا مىکنند، و پیمان را نمیشکنند».
وفاداری حضرت ابالفضل (ع) نسبت به صاحب ولایت جلوههای گوناگونی دارد، مثلا: زمانی که دو مرتبه برای او امان نامه می آوردند، هر دو را با قاطعیت رد می کند و یا در شب عاشورا زمانی که امام بیعتش را از اصحاب بر می دارد، نخستین کسی است که اظهار وفاداری میکند و عرضه می دارد: «لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا؛ دست از یاری تو برداریم که بعد از تو زنده باشیم؟ خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشیم»؛ یا زمانی که به شریعه فرات می رسد در حالی که در اوج تشنگی است، اما به احترام لبان خشکیده امام زمانش، قطره ای آب نمی نوشد و مشک را پر از آب می کند و به سمت خیمه حرکت می کند.
*د: مقام نُصح
نُصح به معنای خلوص است. قمر بنی هاشم (ع) نهایت خلوص را در انجام فرمان امامش به کار گرفت و در همه مراحل به عنوان یک سرباز ولایت انجام وظیفه کرد. حتی در آخرین لحظات، وقتی برای تهیه آب می رود در مسیری گام بر دارد که هزاران تیر انداز و مبارز در کمین نشسته اند و با آن که صدها توجیه برای نرفتن و آب نیاوردن می توانست بیاورد، ولی تمام همتش انجام وظیفه و بر آورده کردن خواسته امامش بود.
بنابراین مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در وجود حضرت عباس بن علی (ع) بود که وی را از سایر شهداء ممتاز می کند و به مقامی می رساند که به فرموده امام سجاد (ع): «اِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ براى عبّاس (ع)، نزد خداوند ـ تبارک و تعالى ـ، منزلتى است که همه شهدا در روز قیامت، به آن مقام غبطه می خورند».
سایت مشرق
تبیین سخنان رهبر"ما مامور به تکلیفیم نه به نتیجه"
امام فرمود: ما مأمور به وظیفه هستیم، نه مأمور به نتیجه. این جمله امام جمله ای بسیار بلند است که بنده پیش از ایشان، از کسی سراغ ندارم. اما ابهامی در این فرمایش وجود دارد که باید روشن شود و آن این که: آیا به راستی ما نباید هیچ توجهی به این مطلب داشته باشیم که کار ما چه نتیجه ای را به دنبال دارد؟
اگر بخواهیم این ابهام را در قالب شبهه ای علمی و به زبان فقهی ـ کلامی مطرح کنیم، می گوییم: احکام الهی تابع مصالح و مفاسد است. پس وقتی تکلیفی بر عهدة ماست، بدین معناست که باید آن تکلیف را انجام دهیم تا مصلحت آن تحقق پیدا کند. بر این اساس ما موظف به نتیجه هستیم. مثلاً حکم جهاد برای تقویت اسلام و دفع دشمنان اسلام است. قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً؛ 1 و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیسا ها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.»
پس ما برای حصول این نتیجه باید برای جنگ نقشه و طرح داشته باشیم، بدین معنا که موظفیم بکوشیم تا آن نتیجه محقق شود. به همین دلیل هم هست که می بینیم در تکلیف جهاد، نسبت بین سپاه اسلام و سپاه کفر ملاحظه شده است. تکلیف به جهاد به این معنا نیست که هر مسلمانی اسلحه به دست گیرد و به سوی دشمن بتازد. روشن است که این کار، عاقلانه نیست! بنابراین ما باید مصالح و مفاسد تکالیف را مراعات کنیم. اگر بدانیم در جایی این نتایج حاصل نمی شود، حکم ثابت نمی شود و از همین روست که می گوییم اگر کاری موجب اختلال نظام شود انجام آن حرام است. چون نتیجة بدی دارد. پس چگونه می توانیم بگوییم: ما مکلف به نتیجه نیستیم، در حالی که ما مکلف به تأمین مصالح و مفاسد تکالیف که حاصل الفعل اند، هستیم؟
این شبهه را به زبان فلسفی، این گونه می توان بیان کرد: در جای خود ثابت شده است که همة خوبی ها و بدی ها و ارزش های اخلاقی در واقع واجبات بالقیاس هستند، بدین معنا که اصل، مطلوبیت نتیجه است. اگر کاری خوب شمرده می شود بدین خاطر است که نتیجه خوبی دارد و لذا اگر نتیجه عوض شود، ارزش کار هم عوض می شود. مثلا راست گفتن به این دلیل خوب است که موجب اعتماد مردم به یکدیگر می شود و در سایه این اعتماد، زندگی دنیا و آخرتشان تأمین می شود. اما اگر در موردی راست گویی باعث شود که جان مؤمنی به خطر بیفتد، دیگر راست گفتن خوب نخواهد بود و در چنین موقعیتی انسان باید دروغ بگوید. بنابراین ارزش کار، تابع ارزش نتیجه است. ازاین رو ما موظفیم که نتایج را هم در نظر بگیریم. پس معنای سخن امام چیست که فرمود ما مکلف به وظیفه هستیم، نه به نتیجه؟
در پاسخ می گوییم: وقتی ما کاری را انجام می دهیم تصور ما این است که کار ما علت تامه برای حصول نتیجه است. بعد از عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر، امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» در حقیقت ما در آن حادثه به وظیفه عمل کردیم و خدا هم این نتیجه را عنایت کرد. ما باید می جنگیدیم. پس ما مکلف به وظیفه جنگیدن بودیم. اما عمل ما مقید به حصول نتیجه نیست؛ بلکه عمل ما یکی از اسباب و معدات تحصیل آن نتیجه است. ما تکلیف داریم که یکی از هزاران شرط لازم برای تحقق یک پدیده را که همان فعل اختیاری ماست، فراهم کنیم. اما حصول نتیجه، شرط های فراوان دیگری هم دارد. حادثه عظیمی مثل آزادی خرمشهر نیازمند تدبیری بود که همه وسایل لازم برای آن را جمع کند. هنگامی که همه شرایط فراهم شد، خرمشهر آزاد شد. هماهنگی این مجموعه در اختیار خدای متعال است و اوست که در هر لحظه می تواند مهره ها را جابه جا کند و اراده اوست که غالب و قاهر است «وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ؛2 و خداوند بر امر خویش چیره است». حتی در همان وقتی که ما می خواهیم انجام کاری را اراده کنیم، اگر خدا بخواهد می تواند اراده ما را تغییر بدهد. پس اگر امام می فرماید: ما مکلف به وظیفه ایم، بدین معناست که گمان نکنید شما همه کاره هستید. باید همه جوانب را بسنجید و براساس آنها تصمیم گیری کنید. اگر هم نتایجی برای تکالیف بیان شده، در حد فهم ما بیان شده است؛ اما ترتب آن نتیجه هم به ارادة الهی وابسته است. ما باید به یاد داشته باشیم که با خدا چه رابطه ای داریم و در هر لحظه او از ما چه می خواهد.
بسیاری از حوادث مطابق میل ما واقع نمی شوند، حتی گاهی براساس مبانی دینی، برای حادثه ای غصه می خوریم. این بدان خاطر است که عقل ما توان درک حکمت و مصلحت آن واقعه را ندارد؛ نمی دانیم که این حادثه برای امتحان چه کسانی رخ داده و هر کس چه مقدار در این امتحان شریک است. اما زیبایی کار خدای متعال به این است که مقاصد متعدد و متعالی ضمن یک کار تحقق پیدا می کند. در آزمونی مثل جنگ، پیرزنی با اعطای اندکی تدارکات برای جبهه، اوج می گیرد و جوان هایی با بذل جان خویش به مقامی دست می یابند که وصف ناشدنی است؛ اغراضی که اصلاً با در اختیار داشتن چند وجب خاک قابل مقایسه نیست. در کجای تاریخ می توان کسانی را مانند جوانان و نوجوانان ما یافت که در طول دفاع مقدس از صمیم دل با خدا ارتباط پیدا کردند یا مادرانی را که لباس رزم بر تن چند فرزند خود پوشاندند و با شهادت هر یک از فرزندانشان به آنان افتخار کردند و حتی به خاطر شهادت عزیزانشان گریه هم نکردند؟ این ها زیبایی های عالم است.
ما بسیاری از مصالحی را که بر حوادث عالم مترتب می شوند، نمی دانیم. وظیفه ما این است که مرد وظیفه و تکلیف باشیم. البته تکلیف در بسیاری از موارد تابع نتایج محدودی است که ما می توانیم آن ها را محاسبه کنیم. در چنین مواردی باید نتایج را محاسبه کنیم. اما این محاسبه هم خود، جزئی از وظیفه است و ما باید بعد از آن اقدام کنیم؛ اما نباید از این که چه نتیجه ای حاصل شود نگران باشیم. ما که خدای عالم نیستیم! ما مالک نفس خودمان هم نیستیم. ما تنها باید در پی انجام اوامر الهی باشیم. اگر به ظاهر شکست بخوریم، ممکن است دشمنان ما را مسخره کنند. اما نباید به این امورِ بی ارزش توجه داشته باشیم. امام باقر علیه السلام می فرماید: نفس خویش را بر کتاب خدا عرضه کن! اگر در مسیر قرآن بودی، خوشحال باش و بدان که آنچه درباره تو گفته می شود به تو ضرری نخواهد زد.3 پس «ما مرد وظیفه ایم، نه مرد نتیجه» یعنی نتیجه عینی و پدیده هایی که بر عمل ما مترتب می شود به دست خدا و تابع اراده اوست. اراده ما نیز یکی از صد ها، بلکه هزاران عاملی است که در تحقق آن پدیده ها نقش دارند؛ نقشی که خدا به آن ها می دهد. بنابراین نباید نسبت به اموری که به ما مربوط نیست بی جهت غصه بخوریم و یا اگر به نفع ما بود، سرمست و مغرور شویم (لِکَیلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.)4
پی نوشت ها:
1. حج، آیه ۴۰.
2. یوسف، آیه ۲۱.
3. تحف العقول، ص۲۸۴.
4. حدید، آیه ۲۳.