#خاطره ای از شهید جبار عراقی
27 شهریور 1399
چند مدت پیش سر مزار جبار یک جوانی دیدم سر مزارش به شدت گریه می کند. گفتم تو جبار را می شناختی؟ جوان که خوش سیما و با محاسن بود، گفت: خانم عراقی ما هر پنجشنبه سر مزار شهید می آییم و آب و گل می کاریم و خاک مزارش را می بوسیم. گفتم چرا؟ جوان گفت:من یک لات… بیشتر »
نظر دهید »