#سیره-شهید
20 مهر 1399
?دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه. عصر نشده، گفت: “بابا! من حوصلهم سر رفته.” گفتم: “چی کار کنم بابا؟” گفت: “منو ببر سپاه، بچهها رو ببینم.” بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد، گفت:… بیشتر »
نظر دهید »