#تلنگر
?اگر بہ تو گفـــتند: لباستــ گـــشاد استــ
❌و براے #مد مناسبــ نمےباشــد…↯
??↫تو هم بـــگو لبـــاس شما تنـــگ استــ
❌و براے #بهشت مناسبـــ نیستــ….
#تلنگر
شمایی که درمقابل
دنیا خودتو میبازی و حاضر
نیستی از #لذتهای خودت بگذری…
پس چطور میتونی
#منتظر امام زمان به حساب بیای؟!
#اللهمعجللولیک_الفرج
؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞
#تلنگر
#تلنگرانه✨
انسان..
تمام خوبیها را با يك
بدی فراموش میکند
وخدا..
تمام بدیها را با یک
خوبی فراموش میکند.
یاد بگیریم..
گاهی مثل خدا باشیم..❤️?
#مدافع_سلامت
#مهجزه لاغری
?معجونی که به «معجزه لاغری» معروف شد!
?۲ مشت پر اسفناج کوچک
?۱ فنجان اناناس تکه شده
?۱ فنجان ماست ساده
?۱ فنجان آب
?۲ موز
♻️ هر روز صبح بخورید و لذت ببرید?
#مانی به شاد نرسید
#مانی به «شاد»نرسید
#تلاش نوجوان کولبر برای خرید گوشی هوشمند با سقوط از کوه ناتمام ماند پسر با بارش سقوط کرد و صدایش درکوه پیچید: «مادر جان، مادر جان، به دادم برس…» زن، غلتزدن پسرش در سراشیبی کوه و برخوردش با تخته سنگها را میدید اما جز فریاد زدن کاری از او ساخته نبود. این بخشی از ماجرایی است که چند روز پیش برای کولبری ۱۴ساله رخ داد.
همشهری آنلاین - محمد جعفری: پسر با بارش سقوط کرد و صدایش درکوه پیچید: «مادر جان، مادر جان، به دادم برس…» زن، غلتزدن پسرش در سراشیبی کوه و برخوردش با تخته سنگها را میدید اما جز فریاد زدن کاری از او ساخته نبود. این بخشی از ماجرایی است که چند روز پیش برای کولبری ۱۴ساله رخ داد. پسری به نام مانی که میخواست با کولبری گوشی بخرد و در کلاسهای آنلاین شرکت کند. به گزارش همشهری، از قریب به ۴هزار نفری که در روستای شمشیر در نزدیکی شهر پاوه زندگی میکنند، اغلب ناچار به کولبری هستند. بارهای سنگین را کیلومترها به دوش میکشند و به روستاهای عراق میبرند تا با پول ناچیزی که نصیبشان میشود روزگار بگذرانند. آنها ساعتها بارهای بزرگ را که گاهی بیشتر از ۱۰۰کیلو است با چنگ و دندان در پیچ و خم کوههای خشن کردستان به دوش میکشند. رفتن روی مین، هدف گرفته شدن از سوی نیروهای نظامی، سقوط از کوه یا جان دادن در سرما را به جان میخرند تا شرمنده خانوادهشان نباشند. اما در این بین گاهی کودکان و زنان هم ناخواسته به کولبری رو میآورند؛ مثل مانی ۱۴ساله و مادرش روناک.
**مادر و پسر کولبر روناک زن ۳۸ساله روستایی، همراه پسر ۱۴سالهاش مانی و دختر ۱۰سالهاش مونا در روستای شمشیر، در چند کیلومتری پاوه زندگی میکنند. روناک بعد از جدایی از شوهرش، به تنهایی بار زندگی را به دوش میکشد. او ابتدا نان محلی میپخت و میفروخت اما بعد از گران شدن آرد دیگر این کار برایش فایده چندانی نداشت. از آن زمان بود که مثل صدها مرد دیگرِ روستا تصمیم گرفت کولبر شود. او بارهای سنگین را از روستا به آن طرف مرز در منطقه طویله عراق میبرد و پول ناچیزی نصیبش میشد. نیمه شب بارها را میبرد و کمی قبل از ظهر با دست پر به خانه برمیگشت. اما از ۲ سال قبل وقتی مانی بزرگتر شد، گفت که او هم میخواهد کولبری کند. او میگفت غیرتش قبول نمیکند که مادرش به کولبری برود اما او در خانه بماند.