#حدیث-روز
#دلنوشته-انگار-همه#روضه-ی تو را می خوانند#حسین
باز دلم رفته کنج شش گوشه زانو بغل گرفته و روضه ی عطش را زار می زند …
انگار همه روضه ی تو را می خوانند حسین ..
حوالی ظهر بود.
می خواستم لب باز کنم و بگویم که چقدر تشنه ام، آنقدر که زبان در کامم…اما به جای کلمات اشک بود که از گوشه ی چشمم سرازیر شد …
کسی برایمان از سپید شدن ناگهانی موهایش گفت که چطور چند لحظه اضطراب برای همیشه رنگ سپید را مهمان گوشه ای از گیسوانش کرده …
و آب که تند و زلال گوشه ای جاری بود و لب های عطش ناکی که بوی خنکای آب تشنه ترش می کرد …
انگار همه روضه ی تو را می خوانند حسین …
#کاروان-می رود
?کاروانی میرود عشق را پیدا کند….
?کاروانی میرودتا زندگی معنا کند…
?کاروانی میرودتامرگ را رسوا کند…
هاتفی میگوید:
این کاروان به سوی مرگمیرود؟!
حسین علیه السلام روی اسب لحظه ای چشمانش فرو بسته میشود
ناگهان با این ندا از جا پرید
حضرت علی اکبر حواسش به پدر بود دلیل این حادثه را از پدر جویا میشود
اباعبدلله حسین علیه السلام آن نفس مطمئنه
بی پرده ماجرا را تعریف میکند
حضرت علی اکبر میگوید:
پدر جانم مگر این غافله حق نیست؟!
امام حسین علیه السلام میفرمایند:
پسرم مابرحقیم
حضرت علی اکبر میفرمایند پس باکی از مرگ نیست !!
کاروان شتابان میرود
میرود تا ارام جان من رود
وای از سوز محرم امسال
ترسم از هرتبی بدتر شودمیترسم که نفس هایم از بی هوایی محرم حبس ابد شود
وای بردلم… وای اگر این دیوانه پرنگشاید بالای عَلَم ها…
یا رب برسان آن منتظر، شتابان…
تا که امسال به جای عذاداری خونخواهی کنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ?
…
@montazrane_313