معرفی کتاب در شعر فارسی
کتاب در شعر فاری
امام علی (ع) در شعر فارسی (جلد 1) فصل پنجم; فضایل و مناقب مولا قطره قطره از اقیانوس میثم تمّار
تاریخ انتشار : 1389/3/17
پدیدآورنده : صحتی سردرودی، محمد ناشر : انتشارات پرتو خورشید
محل نشر : قم سال نشر : 1387
تعداد جلد : 2
صفحات : 679 قطع : وزیری زبان : فارسی
#جلد اول: از ولادت تا امامت
میثم تمّار
چون یار وفادار علی میثم تمّار
معراج خود آغاز کنان شد به سر دار
یار علی از شوق علی گرم تولاّ
اندیشه به خود راه نمی داد زِ اغیار
چندان ز علی گفت و دم از مدح علی زد
کاتش به دل دوست زد و دشمن بدکار
نالید از این حال شناسای حقیقت
ترسید از این وضع فرومایه غدّار
چون حق به سخن آید و گوید سخن حق
باطل چه کند گر نکند وحشت بسیار؟
خامُش نشود مرد خدا از سخن حق
ور آن که زبانش ببرد، دشمن مکار
احمد ناظرزاده کرمانی
دیوان اشعار مذهبی / 228
مباهله در کلام معصومین علیه السلام
# در کلام امام على علیه السلام:
به دنبال امتناع على علیه السلام از بیعت با ابوبکر، میان آن حضرت و ابوبکر بحث و گفتگویى درگرفت. ابوبکر با تمسک به حدیثى از رسول خدا درصدد توجیه کار خویش بود و در مقابل على علیه السلام با او احتجاج مى کرد و از او در مورد شایستگیهاى خود اعتراف مى گرفت و شبیه همین احتجاج را آن حضرت با اصحاب شورى بعد از مرگ عمر نیز داشت. هر دو حدیث به حدیث منا شده معروف است و در هر دو جا آن حضرت به واقعه مباهله و همراهى خود و همسر و دو فرزندش با رسول خدا اشاره مى کند و آنها سخن او را تأیید مى کنند.
در حدیث اول آمده است: «فانشدک بالله أبى برز رسول الله و بأهلى وولدى فی مباهلة المشرکین ام بک و باهلک و ولدک» قال ابوبکر: «بل بکم». (1)
و در حدیث دوم آمده است:
«نشدتکم بالله هل فیکم احد اخذ رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بیده وید امرأته و ابنیه حین اراد ان یباهل نصارى اهل نجران غیرى؟ قالوا: لا. (2)
حدیث نقل شده در مورد دوم بدین تعبیر نیز وارد شده است:
«افتقرون أن رسول الله صلى الله علیه و آله حین دعا اهل نجران الى المباهلة انه لم یأت الا بى و بصاحبتى و إبنى؟
قالوا اللهم نعم». (3)
در روایت معروف دارقطنى که ابن حجر در الصواعق المحرقه نیز آورده است، حدیث منا شده چنین نقل شده است:
«انشدکم الله هل فیکم احد اقرب الى رسول الله فی الرحم منى و من جعله نفسه و ابناءه ابناءه و نسائه نسائه غیرى؟
قالوا اللهم لا». (4)
غیر از حدیث منا شده در موارد دیگر نیز امیرالمؤمنین به واقعه مباهله اشاره کرده است و از آن موارد است که آورده اند جماعتى نزد آن حضرت آمدند و گفتند از بالاترین مناقب خود براى ما بگو پس حضرتش به ترتیب از واقعه «سدالابواب»، مباهله، ابلاغ سوره برائت بر مشرکین، تعبیر قرآن از او به «اذن» [در آیه «و تعیها اذن واعیة» (الحاقة / 12)]
نزول آیه «اجعلتم سقایة الحاج…» (توبه/ 19) در حق او و واقعه غدیر خم یاد مى کند و در ضمن شرح واقعه مباهله مى فرماید که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم دست من و حسن و حسین و فاطمه را گرفت و براى مباهله بیرون رفت. (5)
در روایتى دیگر که شبیه بدین روایت است امام صادق علیه السلام مى فرماید: از امیرالمؤمنین در مورد فضائلش سؤال شد آن حضرت برخى را شمرد. بدو گفتند بیشتر بگو. حضرت فرمود دو پیشواى دینى از مسیحیان نجران به نزد رسول خدا آمدند و در مورد عیسى با آن حضرت سخن گفتند. آنگاه خداوند این آیه را فرستاد «ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم…» سپس پیغمبر وارد خانه شد و دست على و حسن و حسین و فاطمه «سلام الله علیهم اجمعین» را گرفت و بیرون آمد و کف دستش را به سوى آسمان گرفت و انگشتانش را باز کرد. آنها را به مباهله فراخواند . (6)
در حدیث مفصلى که آن حضرت هفتاد منقبت از مناقب خود را مى شمارد به عنوان سى و چهارمین منقبت خود مى فرماید: نصارى چیزى را ادعا کردند پس خداوند در مورد آنان این آیه را فرستاد «فمن حاجک فیه…» پس نفس من نفس رسول خداست و «نساء» همان فاطمه است و «ابناء» حسن و حسین مى باشند سپس آن قوم پشیمان شدند و از رسول خدا خواستند که آنان را از مباهله معاف دارد و رسول خدا آنها را معاف داشت. قسم به خدایى که تورات را بر موسى و فرقان را بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم فرستاد اگر با ما به مباهله برمى خواستند هر آینه به صورت میمون ها و خوک هایى مسخ مى شدند. (7)
2 ـ در کلام امام حسن بن على علیه السلام
آن حضرت بعد از صلح با معاویه در حضور او خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود جدم در روز مباهله از میان جانها پدرم و از میان فرزندان مرا و برادرم حسین را و از میان زنان فاطمه مادرم را آورد پس ما اهل او و گوشت و خون او هستیم. ما از او هستیم و او از ماست.
عبارت آن حضرت چنین بود «ایها الناس انا ابن البشیر و انا ابن النذیر و انا ابن السراج المنیر… فاخرج جدى یوم المباهلة من الانفس ابى و من البنین انا و اخى الحسین و من النساء فاطمة امى فنحن اهله و لحمه و دمه و نحن منه و هو منا». (8)
3 ـ در کلام امام حسین بن على علیه السلام
در جریان مراسم حج و در صحراى منى امام حسین بن على بنى هاشم و بزرگان از اصحاب رسول خدا را جمع کرد و در اثنا خطبه اى که خواند از آنان در مورد فضائل پدرش على بن ابى طالب اقرار گرفت. در این خطبه مفصل نیز به واقعه مباهله و حضور على و همسرش فاطمه و دو فرزندش اشاره شده است و چنین آمده است:
قال انشدکم الله أ تعلمون ان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم حین دعا النصارى من اهل نجران الى المباهلة لم یأت إلا به و بصاحبته و إبنیه؟
قالوا اللهم نعم. (9)
4 ـ در کلام امام صادق علیه السلام
ابوجعفر احول از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که به آن حضرت برخى از امورى را که مردم در حق آنها منکرند گفتم. حضرت فرمود بدانان بگو که قریش مى گفتند ما آن «اولوالقربى» هستیم که غنیمت براى آنهاست. (10) سپس [در پاسخ ]بدین منکرین گفته شد که رسول خدا در روز بدر براى جنگ جز اهل بیت خویش را حاضر نکرد و به هنگام مباهله [که انتظار مى رفت عذاب بر یکى از دو طرف نازل شود] على و حسن و حسین و فاطمه سلام الله علیهم اجمعین را آورد. پس آیا براى آنها [یعنى اهل بیت که در بدر و در مباهله حاضر بودند] تلخى و براى اینها [یعنى قریش ]شیرینى باشد. (11)
نکته قابل توجه در این روایت آن است که حضور اهل بیت در واقعه مباهله به مانند حضور خویشان رسول خدا در بدر دانسته شده است.
5 ـ در کلام امام موسى بن جعفر علیه السلام
در گفتگوى هارون الرشید با موسى بن جعفرعلیه السلام آمده است که هارون پرسید چرا شیعیان شما از تعبیرشان در مورد شما به «یابن رسول الله» دست برنمى دارند در حالى که شما فرزند على و فاطمه هستید و فاطمه ظرف تولد فرزند بود. در واقع فرزند به پدر منسوب مى گردد نه مادر. آن حضرت پس از استشهاد به آیه 84 سوره انعام (و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا…) اضافه فرمودند که همه امت اسلام از نیکوکار و بدکار اتفاق دارند که چون آن شخص نجرانى را پیغمبر به مباهله فراخواند در کساء او جز على و فاطمه و حسن و حسین کس دیگرى نبود و خداوند فرمود «فمن حاجک فیه من بعد…» پس تأویل «ابنائنا» حسن و حسین و تأویل «نسائنا» فاطمه و تأویل «انفسنا» على بن ابى طالب بود. (12)
6 ـ در کلام امام على بن موسى الرضا علیه السلام
چون حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون عباسى حاضر شد مأمون از او سؤالاتى کرد و حضرت یکایک پاسخ مى داد. تا سخن بدینجا رسید که مأمون پرسید آیا خداوند در جایى از قرآن «اصطفاء» را تفسیر کرده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود خداوند اصطفاء عترت را در دوازده موضع از کتاب خویش بیان فرموده است. سپس آن حضرت در بیان سومین موضع فرمودند: در واقعه مباهله که آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد…» نازل شد، پیامبر خدا، على و حسن و حسین و فاطمه (سلام الله علیهم اجمعین) را احضار کرد و جان آنها را قرین جان خود قرار داد. پس آیا مى دانید معناى «وانفسنا و انفسکم» چیست؟ علماى مجلس گفتند مراد از آن نفس پیامبر خدا است. آن حضرت فرمود به غلط افتادید. خداوند در «انفسنا» نفس على علیه السلام را قصد کرده است و دال بر این امر سخن پیغمبر خداست که فرمود «لتنتهین بنو ولیعه او لأبعثن الیهم رجلا کنفسى یعنى على بن ابى طالب» و این خصوصیتى است که پیش از این و پس از این هیچکس بدان نخواهد رسید زیرا آن حضرت نفس على را همانند نفس خود قرار داد. (13)
در روایت دیگرى آمده است که مأمون روزى به امام رضا علیه السلام گفت بزرگترین فضیلتى را که براى امیرالمؤمنین است و قرآن بر آن دلالت دارد براى من بگو. حضرت فرمود فضیلت او در مباهله است که در آیه شریفه «فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک…» اشاره شده است. آنگاه رسول خدا حسن و حسین را فراخواند پس آنها دو پسر او بودند و فاطمه را خواند پس او در موضع «نساءه» است و امیرالمؤمنین را خواند پس به حکم خداوند عزوجل او نفس رسول خدا است و چون هیچکس از مردمان بالاتر و برتر از رسول خدا نیست پس به حکم الهى باید هیچکس برتر و بالاتر از نفس رسول خدا نباشد. مأمون گفت مگر نه این است که خداوند «ابناء» را به لفظ جمع آورده و رسول خدا تنها دو پسرش را فراخواند و «نساء» را به لفظ جمع آورد، در حالى که رسول خدا فقط دخترش را آورد پس چرا جایز نباشد که آن حضرت از نفس خودش دعوت بکند نه از دیگرى بنابراین فضلى را که براى امیرالمؤمنین مى گویى ثابت نیست. امام هشتم در پاسخ فرمود آنچه گفتى صحیح نیست زیرا داعى باید غیر از خودش را دعوت کند، چنان که آمر باید به غیر خودش دستور بدهد و صحیح نیست که رسول خدا در حقیقت خودش را دعوت کند چنان که نمى تواند به حقیقت آمر به نفس خود باشد و هرگاه ثابت شود که رسول خدا در مباهله هیچکس جز امیرالمؤمنین را نخوانده است، ثابت مى شود که او نفس رسول خدا است که خداوند در کتابش بدو نظر داشته و در قرآنش بدو حکم کرده است. (14)
و نیز از جمله مناظرات آن حضرت با مأمون آورده اند که مأمون به آن حضرت گفت چه دلیلى بر خلافت جد شما [على بن ابى طالب ] است؟ حضرت فرمود «انفسنا» پس مأمون گفت «لولا نسائنا» پس حضرت فرمود «لولا ابنائنا» آنگاه مأمون ساکت شد. (15) شرح مفاد این حدیث در تفسیر آیه مباهله گذشت.
_______________________
پی نوشت :
1) شیخ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص .118
2) همان، ج 1، ص 139، قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج 3، ص 46 به نقل از الصواعق المحرقة؛ عابدین مؤمنى، مقاله على علیه السلام نفس رسول خدا در کتاب مجموعه گفتارهاى موسوم به شناخت نامه على علیه السلام، ص 189 به نقل از الصواعق المحرقة.
3) محمدیان، محمد، حیاة امیرالمؤمنین عن لسانه، ص 53 به نقل از کتاب سلیم بن قیس، امالى طوسى، تاریخ دمشق، خصال شیخ صدوق و احتجاج طبرسى.
4) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص .267
5) قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 1، ص .16
6) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
7) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 8، ص 9، و ص 240 به نقل از کتاب خصال.
8) سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج 1، ص 40؛ شیخ طوسى، الامالى، ص .561
9) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 8، ص .272
10) اشاره است به آیه «واعلموا انما غنتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى» (انفال، 41) که با تأویل آن گروهى از مردم معتقد بودند که خمس تنها به فرزندان رسول خدا تعلق ندارد.
11) تفسیر عیاشى، ذیل آیه مباهله.
12) شیخ مفید، الاختصاص، ص 54؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهل البیت، ص 85، به نقل از الصواعق المحرقه، و نظیر این حدیث در عیون اخبار الرضا نقل شده است که علامه طباطبائى در المیزان، ذیل آیه مباهله آن را ذکر کرده است و نیز على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، ج 2، ص .778
13) سلیمان بن ابراهیم القندوزى، ینابیع المودة، ج 1 ، ص 131؛ رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 7، ص 10 به نقل از عیون اخبار الرضا و الامالى للصدوق؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
14) شیخ مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ص 38؛ آیت الله میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج 1، ص 435 به نقل از شیخ مفید، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص .257
15) رى شهرى، محمد، موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج 8، ص 10 به نقل از طرائف المقال؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
مهم ترین شاخص حکومت امام علی (ع)
در «غدیر» دست ابرمردی بالا رفت که به عظمت آسمان بود و برابر با تمام ایمان. باید در این ایام خجسته، بیش از توجه به ظاهر برگزاری جشن و سرور، به فلسفه انتخاب مقدسی پرداخت که قرآن کریم، آن را شرط قبول رسالت، تکمیل دین و اتمام نعمت اعلام کرده است. اندیشمندان بزرگ جهان که همواره فضایل و مناقب منتخب، وصی و جانشین پیامبر(ص) را ستودهاند، مهمترین صفات آن حضرت را «عدالت» دانسته و در برابر آن سر تعظیم فرود آوردهاند. اگرچه روزگار، طاقت عدالت مولای متقیان را ندشت و نتوانست بیش از ۵ سال زمامداری اسوه «عدالت» را تحمل کند، اما همین فصل کوتاه، مشعل درخشانی برای بشریت در تمام اعصار خواهد بود.
«عدالت» شاخصه حکومت امام علی(ع)
«عدالت» شاکله زندگی و حکومت امیرالمومنین (ع) بوده است. تاکید آن حضرت بر اقامه عدل و قسط به حدی بوده که برخی اندیشمندان او را کشته عدالتش دانستهاند.
گفتار، رفتار و کردار آن حضرت در اجرای عدالت سرمشقی برای همه حکومتها با هر مسلک و اعتقادی است.
مولای متقیان که در میان زمامداران تاریخ، بیشترین اهتمام را به اجرای عدالت داشته و ستاره درخشان آسمان «عدالت» است، درباره اهمیت و کارکرد این مقوله حیاتبخش، علاوه بر سیره و عملکرد، سخنان بسیار نغز و ارزشمندی به یادگار گذاشته است که علامه «عبدالواحد تمیمی» از علما و محدثان والامقام قرن ششم در دو جلد از کتاب «شرح غررالحکم و درر الکلم» به شرح و بسط آنها پرداخته است. وی در این اثر گرانسنگ، گفتار آن حضرت در باب عدالت و حق را با استناد به خطبهها، نامهها و کلمات قصاری که پیرامون این موضوع در نهجالبلاغه وجود دارد، گردآوری کرده و دیدگاه حضرت علی (ع) درباره دستاورد و برکات فراوان عدالت را به شرح زیر برشمرده است:
ایجاد تعادل، سلامتی و آرامش جامعه، جمال و آبروی حاکمان و پایداری ملت، حیات احکام دین، زندگی مردمان، آبادانی کشور، برترین موهبت، محکمترین بنیان، دو چندان شدن برکات و خیرات، پیوند و اصلاح مردم، بهترین سیاست، عامل قدرت، قوام و استواری مردم در دفاع از نظام سیاسی، تدبیرکننده، گشایش کارها، امیدواری ناتوانان و طمع نکردن زیادهخواهان، عزت و کرامت و…
حضرت علی (ع) در سخنان گوناگونی هرگاه که صحبت از قبول حکومت و زمامداری مسلمانان به میان آمده است، هدف خود و رسالت حکومت و نظام اسلامی را اقامه عدل و قسط اعلام کرده و این همان مسالهای است که قرآن مجید نیز در آیه۲۵ سوره مبارکه «حدید» اشاره کرده و یکی از اهداف فرستادن پیامبران را اجرای عدالت بین مردم بیان فرموده است. طبعا بسیاری از حکومتها حتی دولتهای ظالم و ستمگر در ظاهر داعیه حمایت از حق، حقیقت و عدالت را دارند. بدیهی است تحقق عدالت، پیششرطهایی دارد که مهمترین آن پاکدستی، عادل و شایسته بودن حاکمان و زمامداران است.
شایستهسالاری، ملاک گزینش مسئولان
از دیدگاه امام علی (ع) انتصاب و گزینش مسئولان و کارگزاران حکومت بر خلاف رسوم رایج در برخی کشورها بر اساس وابستگی نسبی، سببی، قومی و جناحی نیست و معیار و ملاک انتخاب، شایستگی، تقوا، تجربه و کارآمدی است و هرکسی باید در جایگاهی که شایسته اوست، بدون در نظر گرفته وابستگیها قرار گیرد. امام در طول نزدیک به ۵ سال حکومت خود هیچگاه اصل شایستهسالاری را فدای علایق شخصی و فامیلی و یا جلب رضایت دیگران و زیادهخواهان نکردند. ایشان در نامه تاریخی خود به مالک اشتر تاکید میکنند که: «عاملان خود را پس از آزمون بهکار بگمار، آنان را از میان کسانی که تجربه و حیا دارند، از خاندانهای پارسا که اخلاقشان گرامیتر، آبرویشان محفوظتر، طمعشان کمتر و عاقبتنگریشان بیشتر است، برگزین.»
امام حتی پس از تعیین ملاکهای انتخاب کارگزاران، کار را تمام شده نمیدانستند و با توجه به خطر قدرت و ثروت در فریب و انحراف برخی مسئولان از مسیر حق و عدالت، با تمام وجود بر کار آنان نظارت داشتند و از عاملان خود در اقصی نقاط میخواستند که مراقب زیردستان خود باشند. امام در ادامه نامه به مالک اشتر بر لزوم بازرسی و نظارت برکار مسئولان تاکید میکند و میفرماید: «پس بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنها را به رعایت امانت و مهربانی با رعیت وادار میکند.»
تساوی همگان در برابر قانون
«تساوی همگان در برابر قانون» نکته دیگر کلیدی در احرای عدالت است. وقتی حکومتی میتواند داعیه عدالتخواهی داشته باشد که قانون را در مورد همه افراد اعم از «فقیر» و «غنی» و «خودی» و «غیر خودی» به طور یکسان اجرا کند و هیچکس در صورت ارتکاب تخلف و جرم، مصونیت نداشته باشد. امام در نامه به یکی از والیان خود لزوم برخورد محترمانه و یکسان با مردم را توصیه میکند و مینویسد: «در برابر رعیت فروتن باش و آنان را با گشادهرویی و نرمخویی بپذیر و با همگان یکسان رفتار کن.»
مولای متقیان کارگزاران حکومت اسلامی را حتی از تبعیض تقسیم «نگاه» بین اقشار مختلف بر حذر میدارد. این مساله که برای ما کم اهمیت جلوه میکند، آنقدر از نظر امام مهم است که همان توصیه قبلی به مالک اشتر را دوباره درنامه به «محمد بن ابوبکر» نماینده خود در مصر تکرار کرده و میفرماید: «با مردم فروتن باش و نرمخو، همگان را به یک چشم بنگر تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مایوس نشوند.»
اجرای قانون برای همه، بدون هیچگونه ملاحظه و تبعیضی، مهمترین شیوه مبارزه با ظلم و ستم در هر دورهای است که امام همواره بر آن تاکید کردهاند. ایشان در نامه به «اسود» پسر «قصیبه» حاکم «حلوان» مینویسد: «باید کار مردم در آنچه حق است، نزد تو یکسان باشد.»
امام در یکی دیگر از نامههای خود به فرماندهان سپاه به تشریح وظایف متقابل حکومت و مردم میپردازد و انجام وظیفه بدون تاخیر در برابر حق مردم و یکسان دانستن آنان در برابر حق را یادآور میشود.
از دیدگاه حضرت علی (ع) تبعیض و تفاوت بین نقاط شهری و روستایی، نزدیک مرکز حکومت و نقاط دوردست، شمال و جنوب شهر به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و باید همه مناطق از سهم یکسان درتوسعه، آبادانی و تقسیم بودجه برخوردار شوند. ایشان در نامه به مالک اشتر این مساله را تذکر میدهد و مینویسد: «برای دورترین نقاط کشور باید امکانات همانقدر تقسیم شود که برای نزدیکترین نقاط تخصیص مییابد.»
حکومت، طعمهای برای ثروتاندوزی نیست!
یکی از علل انحراف برخی از مسئولان و کارگزاران حکومتی، نگاه «قیممانانه» آنان نسبت به مردم و بیتالمال است. متاسفانه عدهای با تصور اینکه مملکت، ملک طلق آنان است، به خود اجازه هرگونه سوءاستفادهای را میدهند و همین نگاه انحرافی، بسترساز انواع جرایم به ویژه مفاسد اقتصادی میشود.
امام در نامه به مالک اشتر برای پیشگیری از سوءاستفاده برخی مسئولان، هشدار میدهد و مینویسد: «بپرهیز از آن که چیزی را به خود اختصاص دهی که بهره همه مردم در آن یکسان است.»
مولای متقیان در نامههای خود به فرمانداران و والیان مناطق مختلف پس از توصیه به رعایت تقوای الهی، پست و مقام را امانت حکومت میداند و مقامات را از اینکه آن را وسیلهای برای «ثروت اندوزی» قرار دهند، بر حذر میدارد و بر پاسخگویی آنان تاکید میکند. امام در نامه به «اشعث بن قیس» حاکم آذربایجان این موضوع مهم را یادآور میشود و میافزاید: «کاری که برعهده توست، نان خورش تو نیست، بلکه بر گردنت امانتی است. آنکه تو را بدان کار گماره، نگهبانی امانت را برعهدهات گذارده. در دست تو مالی از مالهای خدای عزوجل است و تو آن را خزانهداری تا آن را به من بسپاری.»
حضرت علی (ع) همچنین برای پیشگیری از انحراف کارگزاران خود، همواره هدف اصلی حکومت اسلامی را که اجرای عدالت و احقاق حقوق مردم است به آنان گوشزد میکنند و یادآور میشوند که حکومت بدون اقامه قسط و عدل، پشیزی ارزش ندارد و اعتبار حکومت به اجرای عدالت اجتماعی است. هنگامی که آن بزرگوار در حال وصله کردن «نعلین» خود بود، به «عبدالله بن عباس» میفرمایند: «به خدا سوگند که این کفش کهنه را از حکومت شما بیشتر دوست دارم، مگر آن که حقی را برپا سازم و یا باطلی را براندازم.»
امام، عبارتی به همین مضمون را نیز در خطبه ۳۷ تکرار میکند و مینویسد: «ستمدیدگانی که در نظرها ذلیل هستند، در نزد من عزیزند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان (ستمگر) در نزد من حقیرند تا حق دیگران را از آنان بستانم.»
«اشرافیگری» سد راه «عدالت»
همواره یکی از خطراتی که مقامها و مسئولان هر حکومتی را از عدالت دور میسازد، توجه خاص به اغنیا و گرایش به زندگی تجملی و اشرافی است. بدون هیچ تردیدی تجملگرایی و اشرافیگری برخی مسئولان باعث دوری آنان از اقشار آسیبپذیر جامعه شده و چون با درد و رنج محرومان بیگانه میشوند، برای گرهگشایی از مشکلات آنان چارهای نمیاندیشند و همین مساله خطر کاهش مقبولیت عمومی و شکاف بین مردم و حکومت را در پی خواهد داشت و حکومت پشتوانه اصلی خود را که همانا محرومان و گروههای متوسط هستند، از دست خواهد داد.
حضرت علی (ع) و خانوادهاش نه تنها خود از اشرافیت و زندگی تجملی بیزار بودند، بلکه حتی کارگزاران حکومت را از همنشینی با ثروتمندان منع میفرمودند تا مبادا خوی و خصلت اشرافیگری در وجود آنان نهادینه شود و درد و رنج فقرا را فراموش کنند. امام وقتی با خبر میشود که «عثمان بن حنیف انصاری» کارگزارش در بصره به میهمانی سرمایهداری رفته است، طی نامهای به او هشدار میدهد و مینویسد: «گمان نمیکردم تو مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان را به جفا رانده است و بینیازشان خوانده. بنگر کجایی؟! بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان بسنده کرده است. به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیره ننمودم و بر جامه کهنهام، کهنهای نیفزودم. آیا میتوانم سیر بخوابم، در حالی که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد و یا هرگز شکمی سیر نخورد و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهای سوخته.»
مولای متقیان برای پیشگیری از آلودگی کارگزارانش، به طور مکرر آنان را به سادهزیستی و پرهیز از اشرافیگری و تجملگرایی فرامیخواندند. ایشان طی نامهای به «شریح بن الحارث قاضی (قاضی کوفه) که خانهای را به ۸۰ دینار خریده بود، هشدار میدهد که: «مبادا آن خانه را جز با مال خود و جز از حلال خریده باشد.»
برخورد سختگیرانه و قاطع با مسئولان متخلف
حضرت علی (ع) نسبت به کارگزاران متخلف حکومتی و به خصوص در جایی که پای منافع مردم و بیتالمال در میان بود، برخورد قاطع، بدون ملاحظه و سختگیرانه داشتند و به هیچ قیمتی کوتاه نمیآمدند. ایشان در عهدنامه مالک اشتر بر شلاق زدن کارگزاران خیانتکار، مصادره اموال و افشا و رسوا کردن آنان تاکید کرده و چنین دستور میدهند: «اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خیانت را تایید کردند، او را با تازیانه کیفر کن و آنچه را که از اموال در اختیار دارد از او باز پس گیر. سپس او را خوار دار و خیانتکار بشمار و قلاده بدنامی به گردنش بیفکن.»
نامه به «مصقله بن هبیره شیبانی» عامل امام در منطقه «اردشیر خره» که غنایم بیتالمال را بین بستگان خود تقسیم کرده بود، مورد دیگری از برخورد امام با کارگزاران متخلف است که در نامه به وی او را به شدت نکوهش کرده و یادآور میشود: «اگر صحت داشته باشد که اموال را بین افراد قبیلهات تقسیم کردهای، نزد من خوار خواهی شد. بدان! مسلمانانی که نزد تو و ما بهسر میبرند، حقشان از این غنیمت یکسان است.»
مولای متقیان علاوه بر برخورد شدید با متخلفان، اجازه کاهلی و قصور در امر حکومت را هم به عاملان خود نمیدادند و آنان را از کوتاهی در انجام وظیفه بر حذر میداشتند. وقتی گزارشی از تفریح و خوشگذرانی «منذر بن جارود عبدی» فرماندار «اصطبخر (ایالت فارس) به امام میرسد، آن حضرت سوگند میخورد که اگر این مساله صحت داشته باشد، او را به سبب این خلافها، سخت مجازات خواهد کرد.
حضرت علی (ع) لحظهای از مراقبت و نظارت بر کار عاملان خود غافل نمیشدند و در صورت اثبات تخلف و خیانت آنان به مردم و بیت المال در اسرع وقت دستور برکناری، زندانی، شلاق زدن و معرفی خائنان را صادر میکردند. امام هنگامی که از خیانت «ابن هرمه» مامور بازار اهواز اطلاع مییابد، به «رفاعه» حاکم منطقه بر مجازات او شامل موارد ذکر شده و چرخاندن او در بازار تاکید میکنند.
امام علی (ع) مبدع و مجری اصل «از کجا آوردهای»
مولای متقیان را میتوان پایهگذار اصل «از کجا آوردهای» و مصادره اموال یغماگران بیتالمال نامید. وقتی به آن حضرت خبر میرسد که «اشعث بن قیس کندی» والی منطقه آذربایجان در زمان تصدی پست خود اموال مردم و بیتالمال را به غارت برده است، فرمان عزل و مصادره اموال او را صادر میکنند.
حضرت امیر (ع) در دوران زمامداری کوتاهش، مبارزه فراگیر و برخورد قاطع با سوءاستفاده مقامات حکومتی از منصب و فساد مالی و اقتصادی داشتند و ملا ک و نشانه آن را «انباشت ثروت» میدانستند. ایشان در سخنان خود خطاب به مردم کوفه این مساله را یادآور میشوند و میفرمایند: «اگر دیدید که من از شهر شما بیرون رفتم و به غیر از آن وضعی که قبلا داشتم، مثلا لباس و خوراک من یا مرکب و غلام من عوض شده و در مدت حکومتم یک زندگی مرفه برای خود درست کردهام، بدانید که در حکومت به شما خیانت کردهام.»
مولای متقیان در مبارزه با فساد اقتصادی و دستدرازی به بیتالمال با هیچکس در هیچ پست و مقامی تعارف نداشتند. وقتی امام متوجه خیانت «زیادبن ابیه» حاکم بصره میشود، طی نامه تهدیدآمیزی به او مینویسد: «سوگند میخورم که اگر تو در غنیمت مسلمانان خیانت کرده باشی، چه کم و چه زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که فقیر و درمانده از مخارج زندگی و ندار و پریشان حال شوی.»
حضرت علی (ع) در امر مبارزه با فساد و سوءاستفاده از بیتالمال، دوست و فامیل نمیشناختند و با هر مجرمی متناسب با جرم او برخورد میکردند و هرگز چشمان خود را روی تخلف بستگان و آشنایان خود نمیبستند. امام در مقابل تخلف «عبدالله بن عباس» پسرعموی خود که حاکم بصره بود، کوتاه نیامده و طی نامه تهدیدآمیزی از او میخواهد که مالهای مردم را که از طریق حرام جمع کرده، باز پس دهد و در صورت امتناع از آن هشدار میدهد که: «اگر خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم، چنان کیفرت دهم و با شمشیری بزنم که کسی را بدان نزدم و سپس سوگند میخورد که اگر حسن و حسین همچنان کرده بودند که تو کردی، از من روی خوش نمیدیدند.
مبارزه با اسراف بیتالمال
نظارت بر هزینههای بیت المال، صرفهجویی، جلوگیری از ریخت و پاش و اسراف، از دیگر توصیههای امام به کارگزاران حکومتی است. ایشان در بخشنامهای به نمایندگان خود مینویسد: «نوک قلم خود را تیز کنید. در نوشتن میان سطرها فاصله زیاد نگذارید. حروف اضافه را حذف و به جای «عبارتپردازی» به بیان مطلب اکتفا و از «پرنویسی» و مصرف اضافه کاغذ خودداری کنید، زیرا کاغذها از بیتالمال است و «بیتالمال» تحمل ضرر را ندارد.»
مولای متقیان آنقدر در مورد بیتالمال حساس بودند که حتی از روشن کردن یک شمع متعلق به حکومت در امور شخصی خود پرهیز میکردند. ماجرای خاموش کردن چراغ بیتالمال در هنگام ورود طلحه و زبیر و دستور آوردن چراغ دیگری از خانه خود، اوج تقوا و عدالت زمامداری را نشان میدهد که تاریخ هرگز نمونه آن را به خود ندیده است. امام در پاسخ به سئوال آن دو نفر که فرق بین دو چراغ را جویا میشوند، میفرمایند: «روغن چراغی که خاموش کردم، از بیتالمال است و در روشنایی آن نشستن و با شما در غیر بیتالمال سخن گفتن، درست نیست.»
عصبانیت امام از تبعیض قاضی نسبت به شاکی خود!
قضات و محاکم قضایی در هر حکومتی باید فرشته عدالت باشند. آنان باید همه افراد اعم از ثروتمند و فقیر، صاحب منصب و یا فرد گمنام را به یک چشم بنگرند. از دیدگاه حضرت علی (ع) قاضی باید حتی در نوع نگاه کردن و مخاطب قرار دادن طرفین دعوی هم یکسان برخورد کند. امام وقتی در دادگاهی که شخصی علیه او شکایت کرده بود، حاضر میشود و برخورد تبعیضآمیز قاضی را میبیند که آن حضرت را محترمانه و با «کنیه» نام میبرد و شاکی را با اسم سادهاش صدا میکند، عصبانی میشود و در حال ترک دادگاه میفرماید: «قاضی عادل نباید میان دو طرف دعوی فرق بگذارد. تو در نام بردن میان ما فرق گذاشتی و مرا با احترام خاصی خطاب کردی، این دادگاه اسلامی نیست.»
منبع: ایلنا
میزان علم امیرالمومنین علیه السلام
میزان علم امیرالمومنین علیه السلام!
?ابن عباس گوید:
روزی عمر بن خطاب به امیرالمومنین علیه السلام گفت:
ای اباالحسن،از این تعجب نمی کنم که به تمامی مسائل پاسخ می گویی،بلکه متعجبم که چگونه بی درنگ و بدون تفکر به آنها پاسخ می دهی؟!
?حضرت علی علیه السلام در پاسخ او دست خود را باز کرده و فرمود: این چند تاست؟
عمر بلافاصله گفت: پنج تا.
? حضرت فرمود: چرا در نظر دادن عجله کردی؟
عمر گفت: این مساله نیاز به تفکر نداشت.
?حضرت لبخندی زد و فرمود: تمام علوم در نظر من، مانند همین مساله جزیی است در نزد تو!
?بحارالانوار،ج 40،ص147
چرا می گوییم ارزش علی از همه دنیا بیشتر است؟
چرا می گوییم ارزش علی از همه دنیا بیشتر است ؟
چون خودش را به تمام دنیا نفروخت…
این قلمرو حکومت امام علی (ع) در سال ۳۶ هجری است بزرگتر از قلمرو بسیاری از شاهان باستانی اما سخن اول و آخر او این بود و تا پایان زندگی پای این سخن ماند به خدا قسم اگر همه دنیا را به من بدهند تا پوستی جو از دهان مورچه ای به ناحق بگیرم و خدا را نافرمانی کنم هرگز چنین نخواهم کرد.
? نهج البلاغه خطبه ۲۲۴