#الهی
❤️ﺍﻟهــــــــے
ﺑـﻮﯼ ِﻧﺎﺏ ” ﺑﻬﺸـﺖ “ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻫﻤـﮥ ” ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ “ﻗﺸـﻨﮓ ِ ” ﺗــﻮ “
ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻣﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ِﺯﺧﻤﻬﺎﯼ “ﺩﻟﻢ “
?ﺍﻟهــــــــے
ﮔﻔـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ “ﺍَﻟﺠَّﺒﺎﺭ “
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـﻪ ” ﺟُـﺒﺮﺍﻥ ﻣــﯿﮑﻨﺪ ” ﻫﻤـﮥ
ﺷﮑﺴﺘﮕـﯿﻬﺎﯼِ ” ﺩﻟﺖ ” ﺭﺍ
?ﺍﻟهــــــــے
ﮔﻔـــــﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ” ﺍَﻟﻤُﺼَـﻮِّﺭ “
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐــﻪ ﺍﺯ ُ"ﻧﻮﻣـﯿﺴـﺎﺯﺩ “
ﻫﻤﮥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ “ﻭﯾـﺮﺍﻥ ” ﺷـﺪﻩ ﺍﺳـﺖ ﺩﺭﻭﻥ ِ ” ﺩﻟﺖ “
?ﺍﻟهــــــــے
ﮔﻔــﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ” ﺍﻟﺸّـﺎﻓـﯽ “
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐـــﻪ ” ﺷِﻔﺎ ” ﻣـﯿﺪﻫﺪ ﺗﻤﺎﻡ ِ
“ﺯﺧﻤﻬـﺎﯼِ ﻋﻤﯿﻖ ” ﻭ ” لاﻋـﻼﺝ ” ﺭﺍ
ﻫـﻮﺍﯼ ِ “ﺩﻟﻢ ” ﺳﺒﮏ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺑــﺎﺯﻣﺰﻣﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼِ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ.
?ﺍﻟهــــــــے
ﻧَﻔـﺲ ﻣﯿﮑﺸــﻢ ﺩﺭﻫﻮﺍﯼِ “ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﻬـﺎﯼِ ﻧﺎﺑﺖ “
ﺳﭙﺎﺱ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ وخدایی میکنی…
?بِدَمِ المَظلوم،عَجِّل الفَرَجَ المَظلوم?
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج
?السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)?
#مدافع_سلامت
─-┅═ ?? ═┅-─
─-┅═ ?? ═┅-─
#معجزه
??ما هنگامى كه مى خواهيم با پاى خودمان اين همه راه برويم و با دست ضعيف خودمان مى خواهيم سنگهاى بزرگ را برداريم،
ناچار عقب مى نشينيم و كنار مى رويم و اگر جلو هم بتازيم، ضربه مىخوريم وخُرد مىشويم،
?اما هنگامى كه با دست حق و با نصر او و با فتح او همراهيم، ديگر ضعفى نيست.
?? هنگامى كه ما در راه هستيم، ناچار از تمام هستى مدد مى گيريم و تمام هستى كمك ماست.
? هيچ گاه ميان انسان و طبيعت و اللَّه مرز بسته نمى شود.
هنگامى كه انسان در راه بود،
از تمام اينها مدد مى گيرد.
و اين است كه نيرومند مى شود و ضعفى نمى بيند.
?? با اين توضيح ديگر معجزه ها و كمك هاى الهى مسأله اى نيست،
كه انسان در راه، از تمام بهره ها استفاده مى كند.
? آنها كه با قانون هاى حاكم بر هستى هماهنگ اند،
از تمام آنها بهره برمى دارند و معجزه ها به راحتى توضيح مى يابند.
?? تمام طبيعت معجزهاى است كه با آن مأنوس شده ايم و تمام معجزه ها طبيعت هايى هستند كه با آن انس نداشتيم.
?معجزه، طبيعت نامأنوس است و طبيعت معجزهى مأنوس.
? استاد علی صفایی حائری
? کتاب عاشورا، صفحه ۳۶
#جنگ با خدا
?توهین به پیامبر اکرم ص بحث یک نشریه نیست، یک برنامه جهانی است… چرا بعد از ١۴٠٠ سال دوباره در ایام محرم به پیامبر اکرم ص اهانت می کنند و قرآن را آتش می زنند؟!
‼️هیئتی ها! قرآن را آتش زدند… چرا فریاد نمی زنید؟!
امام زمان! شرمنده ایم از این که نمی توانی روی یاری ما حساب کنی…
?حجت الاسلام #حاج_احمد_پناهیان
?جمعه ١۴شهریور، مسجد جمکران
?ما ملت امام حسینیم?
?ما ملت شهادتیم?
حکایتی - بسیار زیبا - و خواندنی
#درویش تهی دست
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
@tanhatarinemam313