#باغستان روشن نور
هنوز کوچه های مدینه از خاطره گام های آهسته تو سرشار است.
هنوز سایه های آرام شب، از وزش نسیم حضور تو بیدارند.
هنوز خانه های بی نور و تهی از عطر مهر مادر و پدر، به لحن دلگشای تو مشتاق مانده است. کسی چه می دانست که آن شعر شبانه نان و طعام، از قلب غزل سرای نوازش توست که می تراود؟!
دریغا که تا بودی و هرم حضورت را به گمنامی اما به عشق، به خلق خدا پیشکش می کردی، از ادراک تو محروم ماندند! حالا پس از رفتن تو، یک شهر به اندازه همه آن چشیدگان جرعه های تو، تنهایی خویش را مرثیه می خواند و مویه می کند.
آن دلگرمی که در یأس فروتن دل ها از جانب تو می دمید و شفافیت آب را به روان خشک و خسته آنها می بخشید، حالا از دست رفته است و تو پرواز کرده ای به آشیانه مرغان بهشت. وقتی زبان می گشودی، گره فرو بسته صدها هزار پرسش بی امان می گشود و دفتر پربرگ ندانسته های اندیشه انسان، سطر به سطر، از واژه های معرفت و بلوغ، هستی می گرفت.
این کاروان بلند علم است که از باغستان روشن دریافت های تو آغاز شده و تا مرز تیرگی های جهل آدمی، توشه های دانایی و حکمت را روانه کرده است.
آن امیر ایمان آوردگان و معرفت شناسان بود که سرود و اینک تو که با صلابت و یقین، «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» را باز می خوانی و می خوانی.
ای امیر فضل و بزرگی و هنر!
تاریخِ پُرحجم روایت و نقل، به آن ده ها هزار جست وجوگر و راوی سخن های جانانه تو که در خویش دارد، به خود می بالد؛ به آن مرواریدهای نهفته کلامت که در حافظه دیرینه خویش، عزیزانه محفوظ داشته است.
ای صادق آل نبی! اکنون ماییم و میراث فاخر سخن های تو که بسان گنجینه رشد و آسمانی شدن، ما را و همه را و همیشه را فرا می خواند.
گردآوری:بخش مذهبی بیتوته
#دلنوشته-مهدوی
?اگر نباشۍ
سنگ روے سنگ بند نمیشود ڪه هیچ…
آسمان به زمین میرسد…
مے دانم ڪه هستی
فقط…
ڪاش پیدایت میڪردم…
? #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الْفَرَج?
#دل-نوشته
جانِمن !
قصدِآمدننداری…؟!
جهانِاینروزهایمرادیدهای…؟!
برایتشرحمیدهم
سردبیروحوغمزده
میدانی…!
روحوجانمازدوریاتبهفغانآمدهاند
اگرقدمبرسروچشممبگذاری
وآغوشترامسکنِقلبِویرانشدهامکنی
چیزیدگرگونمیشود…؟!
منباهمانلبخندهایِمهربانتزندگیمیکنم..
چندسالیستکهچشمانم
رنگِانتظارگرفتهاست…
قلبمنیزبرایِفتحِنگاهتانتظارمیکشد…
منبهانتظارِفتحِدستانتونگاهِگیراوجذابت
بهدرهاییکهازآنرفتیخیرهماندهام…
اینکهمرادریابیسختاستیاغیرممکن…؟!
جانا…
منازروزهایِبیتوخستهام…
قلبمازنداشتنتبهستوهآمدهاست…
کمیمراعاتکنحالِمنِنیمهجانرا…?♥
#یا-مهدی
#دل-نوشته
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
@modafean_313
#دل-نوشته-شهید-انه
#شهیــــدانه….?
♦️روبروي عکست ايستاده ام
و به نگاهت خیره مانده ام…
♦️تو هم #چشم هايت مدت هاست به من خيره شده و من مثل كودكي “لجباز” به هر سو مي دوم تا به خيال خودم ديگر تحت تعقيب چشم هايت? نباشم…
♦️گم مي شوم ميان دل بستگي هاي روزانه ام و با چشم هايي اشك الود، دوباره به التماس يك نگاه ديگر بر مي گردم #سمت_تو…
♦️دوباره #نگاهت را به زندگي ام گره مي زني، راه روشن مي كني برايم.
و من دوباره #لجبازي هاي كودكانه ام را از سر مي گيرم و غفلت زده خودم را به جاده خاكي مي زنم.
♦️حس يك كور #محروم از روشنايي رهايم نمي كند
نمي بينم تورا؛ و اين درد دارد
اين طور نمي شودهنوز #عاشق نشده ام
هنوز فاصله دارم تا مرد ميدان عشق شدن…
♦️براي همين است كه معني نگاه هايت را نميفهممـ? گم شده ام چون #تورا گم كرده ام. بايد فكري به حال اين دل کرد كه فقط #مدعاي عشق است
وگرنه اين دل كجا و
رسيدن به #قافله_عشق كجا
♦️شرط عشق #جنون است
ما که ماندیم مجنون نبودیم …
#شهدا_گاهی_نگاهی
•••❥@Peleh_Peleh_Ta_Khoda
#گمنام?
#دلنوشته-پیامبر مهربانی ها
میخواهم از تو بنویسم پیامبر مهربان ی ها…
چه نام زیبایی برایت برگزیدیم.پیامبر مهربانی ها یعنی پیام آورنده مهربانی…قطعا کسی که مهربانی می آورد خود نیز مهربان است.
پیامبر مهربانی ها می خوام از تو بگویم ولی نمیدانم چه بگویم…شرمنده أم پیامبرم که آنقدر تو را نمیشناسم که توصیفت کنم.پیامبرم مهربانی ها کردی در حق ما در حق امتت.
معجزه أت کتابت را برایمان به یادگار گذاشتی ولی ما چه کردیم با آن…تنها برای بدرقه مسافری و سفره آغاز سال نویی از آن گرد گرفتیم…معجزه ات را گذاشتی تا بخوانیم؛تدبر کنیم؛ و راه پیدا کنیم ولی ما تنها خواندیم و ختم گرفتیم و نگرفتیم پیامت را؛ نفهمیدیم رسالتت را و راه گم کردیم.معجزه ای به این بزرگی در دست داریم که اگر دیگر ادیان داشتند چه ها نمیکردند با این معجزه اما ما…
خجلم از خود که به نام مسلمان نام تو را یدک میکشم و آنقدر بیراهه رفتم و به نام تو و دینت تمام شد تا جایی که عظمتت و بزرگی ات را فراموش کردم و با اعمالم به ملحد و کافر اجازه توهین به ساحت مقدست را دادم و تنها مقابله ام چند روز تغییر عکس ابزارهایی بود که محصول آنان بود و من مسلمان با این ابزارها به چه بیراهه ها رفتم و ذره ای برای رساندن پیامت به عنوان یک مسلمان بهره نگرفتم.
پیامبرم خجلم از خود که تنها با چند تن یار و یک مسجد کوچک پیامت را به دنیای زمان رساندی و من مسلمان و میلیونها امثال من با هزاران مسجد و ابزار و ادعا چه کردیم برای رساندن پیامت و شناساندن رسالتت…
پیامبرم از همه عترت و هستی ات گذشتی برای امتت تا به روشنایی برسد و به حق … ولی ما چه کردیم؟ تنها چشم بر روی حقیقت بستیم و کورکورانه راه ظلمت پیش گرفتیم و نامت را یدک کشیدیم.خجلم پیامبرم…
خجلم پیامبرم ولی دوستت دارم.همه امتت دوستت دارند ولی راه گم کرده ایم پیامبر مهربانی ها… در ظلمت حجمه دشمن گرفتاریم و سردرگم… پیامبر مهربانی ها به بیراهه رفته ایم ولی دوستت داریم…
پیامبر مهربانی ها ما تورا راهت را دینت را کتابت را گم کرده ایم ولی تو امتت را گم نکرده ای و برکتت برای امتت همچنان پایدار است…
خجلم پیامبرم ولی…
دوستت دارم
خانم سمانه مثنوی