#دل-نوشته-زیبا-در-مورد-امام-رضا(ع)
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟!
گفت: آنقدر که بگویی.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
همیشه از حرمت ، بـوی سـیـب مـی آیـد
صـدای بـال مـلـائـک ، عـجـیـب مـی آیـد !
سـلـام ! ضـامـن آهـو ، دل شـکـسـتـه ی مـن ،
بـه پـای بـوس نـگـاهـت ، غـریـب مـی آیـد
طـلـای گـنـبـد تـو ، وعـده گـاه کـفـتـرهـاسـت
کـبـوتـر دل مـن ، بـی شـکـیـب مـی آیـد
بـرات گـشـتـه بـه قـلـبـم مُـراد خـواهـی داد
چـرا کـه نـالـه ی «امّـن یُـجـیـب» مـی آیـد …
دنیا به رویم بسته باشدمهم نیست. . .
چون در حرم تو همیشه باز است آقا جان
#سوزناک-ترین-دل-نوشته-حادثه-متروپل-آبادان
?
باز لرزید… تمام جانم ، با او لرزید… با او که کودکش را
زیر آوار جستجو می کرد
با او که صدای نفسهای مادرش را
هنوز میشنید
با او که
پدر را میان سنگها
جستجو میکرد
تمام روحم؛ جسمم،جانم، لرزید… دوباره آه
دوباره درد…
دوباره بیکسی…
دوباره عکس و قاب…
دوباره رنج و درد…دوباره زلزله…
دوباره لرز مرگ… دوباره نام او… و او
صدای یاخدا
خدای کشورم
آه که چه قدر سخت است… تسلیت?
تسلیت ایرانم / تسلیت آبادانم
#دلنوشته"داغ شیعه در غربت بقیع"
غروب غریبت، در لابه لای دقیه های خاکی بقیع قد میکشد. مدینه، با التهاب به مدار پرواز کبوتران دست می برد تا مردم، آیه های زخمی نشناختنت را به دوش بکشند و عذر نیاورند.
زمین، آبستن اشک می شود. خورشید، قد خم میکند و دستهای ملتمس عرشیان، همگام با فرشیان، شعر بیقراری را در آغوش میکشند.
داغ در گلوی شیعیان منتشر میشود تا بلوغ ابری بقیع را نظاره کنند.
نبض تاریخ به هم خورده است
نبض تاریخ، به هم خورده است. دشمنان، با زهرشان، قلب تو را نشانه رفته اند تا حوصله خدا را سر ببرند.
با این بدبختی عمیقی که فراهم کرده اند، نه تنها به ساحت سبزت راه نیافته اند، که آتش جهنم خودشان را شعله ورتر ساخته اند. اینان، سپاهیان شیطانند که از دهلیزهای پرپیچ و خم جهالت و نکبت سردرآورده اند. اینان می خواهند آینه امامت را بشکنند؛ ولی دیری نخواهد پایید که مذلت و سرافکندگی خویش را در قامت «وجوه یومئذ خاشعه» تجربه خواهند کرد.
خورشید از چشمان تو تقلید میکند
هنوز هم دنیا، از شکوه جاری تو وام میگیرد. هنوز هم خورشید، از چشمان تو تقلید میکند. دانشگاه، به نام تو زنده است؛ حوزه از زلال دانش تو آب میخورد و عطش دانشاندوزی راهیان عشق، با کلام تو سیراب میشود.
نویسنده:نقی یعقوبی
#دل-نوشته-شهادت-امام-صادق-(ع)
بغضِ غریبی گلوی عالم را می فشارد و سنگینی داغی جانسوز بر قلب زمین زخم می زند. ملائک، کوچه پس کوچه های مدینه را در پیِ مرد بی نظیری می گردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛ اما چه سود که اینک خوشه های زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش را هزارپاره کرده است.
به ستاره ها بگویید دیگر ماه صادقانه شان طلوع نخواهد کرد!
شب های تیره عراق آرام بگیرند که دیگر مأمورین سیاه دلِ عباسی، از دیوارهای خانه ولایت بالا نمی روند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سروپای برهنه به دربارِ جور نمی برند!
امشب کوچه های مدینه داغدارند و بقیع، چشمانتظار آخرین مسافر خویش است. بقیع، بقعه ای خاموش و تاریک؛ بقیع، آشنایی غریب؛ بقیع، مزار بی چراغ و فانوسی که مظهر مظلومیت هزار و اندی ساله است. در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسم است…
#دل-نوشته-مهدوی
سلام ای غایب بی نشان !
ای بهانه ی تمام گریه هایم ! ای آقای ندیده ام!
امشب دلم دوباره بیقراری می کند,
ستاره می شمارد و سراغت را از ماه می گیرد,
اما گل های باغچه که بیقراری دلم را می بینند
به جای ماه جواب می دهند:
« ما عمریست هر بهار به امید آمدنش خود آرایی و
عطر افشانی می کنیم
ولی با آمدن پاییز عمر ما به سر می آید و او نمی آید.»
??????????