##پرستار-واژه-آشنا
پرستار، عجب واژه آشنائی است
کلمه ای که ناخود آگاه هر شنونده ای را به یاد آرامش و سلامتی و به یاد شخصی می اندازد
که در لحظات سختی و ناراحتی، یاری رسان ماست
انسانهای بی ادعائی که به معنای واقعی کلمه خالصانه کار میکنند تا بیماران سلامتی خود را بازیابند
و حضرت زینب (س) مقام پرستار را در دشت کربلا چنان اعتبار بخشید که امروز
روز پرستار به زاد روز آن بانوی بزرگ، شکوه و عظمت یافته است.
ای پرستار روزت مبارک!
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
#دل-نوشته"تنها-ترین-غریب"
صحرای کربلای غربت توست و عرصه ی ابتلای مردمان و این تویی که هر صبح و شام آوای «هل من ناصر ینصرنی» سر می دهی و یار و مددکار می طلبی. دردا که هلهله ای ایادی شیطان و امواج سپاه کفر و نفاق، شنیدن صدای استغاثه تو را مشکل ساخته است!افسوس که پرده های غفلت و معصیت، گوش جانمان را سنگین و ناشنوا ساخته است!
ای کاش «هل من معین» ات را می شنیدیم و تو را لبیک می گفتیم. تازه در این میدان از ما سر و جان نخواسته ای. سخن از شمشیر و نیزه و خنجر نیست. فقط فرموده ای برای ظهورم دعا کنید. وای بر ما ! و ای بَدا بحال ما که از انجام همین وظیفه ی ساده نیز طفره رفتیم ………
سلام بر مهدی ! آن پدر مهربان! آن برادر هم زاد! آن همدل همراه و آن پناه مردمان در حوادث هولناک. هدف نهایی از ظهور تو رساندن انسان به نهایت درجه ی عبودیت و معرفت الهی و فراگیری مهر و محبت رحمانی است. شمشیر قهر و انتقام تو، برای از میان برداشتن معاندان و مستکبرانی است که بویی از مهر و محبت نبرده اند و فراگیر شدن رافت و رحمت در جهان و رسیدن انسان به سعادت را بر نمی تابند. همانان که موانع مهرگستری در جهانند و باید از شمشیر قهر مهدوی که تجلی قهر الهی است، از میان بروند.
پس برادرم، خواهرم! بیا تا معرفت وشناخت خویش را نسبت به آن یگانه ی دوران و آن میر مهربان ارتقاء بخشیم و از خداوند متعال توفیق جرعه نوشی از جام محبت، معرفت، ولایت، رافت و دعای خیر حضرتش را طلب نماییم.
« اللّهُمَّ هَب لَنا رَاَفَتَهُ وَ رَحمَتَهُ وَ دُعاءَهُ وَ خَیرُه»
#دل-نوشته-زیبای-انتظار
مولای من میدانی چند سال است انتظار میکشم.
از وقتی سخن گفتهام و معنای سخن خود را فهمیدهام انتظارت را میکشم.
بیا و این انتظار مرا پایان بده.ای منجی عالمیان، جهان در انتظار توست مسافر من!
نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه میکنند!
چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار میکشند
منتظرند تا کسی بیاید و جهان را از عدل پرکند.
کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد …
بیا تا بعد از این در کوچههای غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم
و خیابانهای تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم.
بیا و ببین مردم روز آمدنت چه میکنند؟
#تا-چند-روز-پیش-نمی شناختمت
#دل-نوشته-زیبای-بسیج
تو هنوز هم
بوی روزهای جبهه میدهی
بوی روزهای عشق
بوی روزهای رزم
بوی بزم آسمانی سحر
که خاک جبهه
غرق در ستاره های چشم های روشن تو بود
و روز حمله
عطر آن دو گانه های نیمه شب
جوشن تو بود
تو هنوز هم
بوی روزهای جبهه میدهی
بوی آن زمان که دشمنت
از شنیدن صدای رعد نام تو
گنگ و گیج بود
نام تو بسیج بود
نام تو بسیجی است
با همان لباسهای رنگ خاک
با همان شناسنامه و پلاک
با همان
هیبتی که نام آسمانی تو داشت
تو همان بسیجیِ
عصر عشق و جبههای ؛
فقط
سنگرت عوض شده است