#صیاد-دل ها
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
? از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
? راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
? از کتاب #صیاد_دلها
? ص ۷۰
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
#خاکریز-خاطرات
#چند_لحظه_عاشقے ?
#خاڪریز_خاطرہ_ها ?❤
اوایل اسفند سال ۱۳۹۴ بود . رفت داخل حرم امامزاده علی اکبر علیه السلام ¹، زیارت کرد و برگشت به حیاط حرم . دنبال مزار کسی میگشت . پرسیدم دنبال چی می گردی ؟ قبر کسی از آشناها اینجاست ؟ گفت:《 اینجا یه شهید مدافع حرم مدفونه 》
پرس و جو کرد و گشت و بالاخره پیدایش کرد . سر مزار شهید نشست و زیر لب زمزمه می کرد . انگار دوست نداشت که به این زودیها این گفتوگو به پایان برسد . کنجکاو شدم که ببینم مزار کدام شهید او را به خود جذب کرده است . جلو رفتم ، روی سنگ مزار نوشته بود : شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری …
¹ امامزاده علی اکبر علیه السلام واقع در منطقه چیذر تهران
?به نقل از: همسر شهید?
?بر گرفته از کتاب
” لبخندی به رنگ شهادت “
?فصل هیجدهم : دوران نامزدی?
#شعر مصائب حضرت رقیه خاتون در شام
?حضرت رقیه"سلام الله علیها” مصائب شام
▪️بابا بیا که غصه ی ما بی عدد شده
سهم یگانه دختر تو حرف بد شده
این ناتوان سه ساله ی تو بی مدد شده
با چشم هیز دشمن تو هی رصد شده
دیگر نصیب دختر نازت لگد شده
رفتی پدر برای رقیه چه بد شده
▪️جانم به لب رسیده پدر جان مرا ببین
هر لحظه بی امان ز لگد میخورم زمین
▪️هر دم گرفته ام ز برایت بهانه ها
آتش به دامنم زده بابا زبانه ها
خواندم ز غصه های تو بابا ترانه ها
با عمه رد شدیم ز ما بین خانه ها
بر پیکرم ز فاطمه دارم نشانه ها
آتش گرفت معجر زن ها، جوانه ها
▪️خولی مرا زد و لگدش پهلویم شکست
از ضرب مشت های عدو بازویم شکست
▪️آه از اسیری و کتک و بست و سلسله
آه از سنان و زجر و انس ، شمر و حرمله
جامانده ام ز ناقه پدر رفت قافله
افتاد بین عمه و دخت تو فاصله
دادند از برای سر تو پدر صله
دارم ز دشمن تو پدر جان دوصد گله
▪️تب کرده ان ز خستگی و قلب پر محن
ای جان من فدای تو ای شاه بی کفن
▪️پنجه فکنده اند به مویم حرامیان
من را کشاند پای پیاده دوان دوان
من بودم و غلاف و لگد،دشنه و سنان
سر نیزه ها و حرف بد و ضرب تازیان
دخت حسین و طعنه و دشنام شامیان
عمو که رفت قد رقیه شده کمان
▪️خون گشته از غمت به دلم همسفر بیا
یکدم سراغ دخترک خون جگر بیا
▪️ما نوکران بی سر و پای رقیه ایم
ما سائلان دست عطای رقیه ایم
جان ها دهیم چون که فدای رقیه ایم
زنده به لطف و جود و سخای رقیه ایم
گریه کنان داغ و بلای رقیه ایم
در آرزوی صحن و سرای رقیه ایم
▪️ما ریزه خوار خوان حسینیم شکر حق
ما جمله نوکران حسینیم شکر حق
#مهدی-فرهادی
#خاطرت-شهدا
زمانی که مهدی تازه زبان بازکرده بود ازاولین کلمه هایی که گفت این بود: شهیدم کن…?
خیلی برام عجیب بود. بزرگترکه شد، می گفت:مامان این دنیا باهمه قشنگی هاش تمام میشود.
بستگی به ماداردکه چطور انتخاب کنیم.
مامان شهدازنده اند.✨
سرنمازهایش به مدت طولانی دستش بالابودوگردنش کج! من هم به خدا میگفتم:خدایامن که نمی دانم چه می خواهد هرچه میخواد به اوبده.
می دانستم دنبال شهادت بود!?
✨شب های جمعه می رفت بهشت زهرا، صبح های جمعه دعای ندبه اش دربهشت زهرا ترک نمی شد.
می گفتم خسته میشی بخواب می گفت مامان آدم باشهداصفامی کندبه ماهم می گفت هرچه می خواهیدازشهدابخواهید.
من مریض بودم دستانش رابالامی گرفت ومی گفت:خدایاشفای مامان رابده،
من جبران میکنم!
آخرهم جبران کرد.
#شهید_مهدی_عزیزی
#سالروز_ولادت?
#بخشی از وصیت نامه شهید همت:
❤مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه #امام حاضر بودم بميرم؟?
♦️کلام او الهامبخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.
?اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد.
?دیدار مادر و فرزند پس از ۳۷ سال?
♦️حاجیه خانم نصرت همت مادر مومنه و صبور سردار شهید #ابراهیم_همت به دلیل کهولت سن شامگاه یکشنبه در سن ۹۱ سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
◾️مراسم تشییع مرحومه حاجیه خانم همت سهشنبه از ساعت ۹ صبح از غسالخانه شاهرضا به سمت گلزار شهدا تشییع میشود و در کنار فرزند شهیدش آرام میگیرد.
#شادی_روحش_صلوات