پنج ویژگی اسلام ناب در آیینه و اندیشه امام خمینی
ویژگی های اسلام ناب در آیینه و اندیشه امام خمینی
اسلام به لحاظ نقش اندیشه و نگرش اسلام شناسان یا عاملان به آن به اسلام ناب و وارونه تقسیم می شود. این مطلب در قرآن و تاریخ اهل بیت پیامبر(ص) نیز نمود بارزی داشته است. به عبارت دیگر، تاریخ تفکر اسلامی صحنۀ تلاقی این دو نگرش در حوزۀ اسلام شناسی است به همین سبب برای اندیشۀ دینی نیز می توان آفت ها و آسیب هایی شناخت و ویژگیهای اسلام ناب و وارونه را شناسایی کرد.
پرتال امام خمینی(س): برای اسلام ناب پنج ویژگی عمده می توان شمرد:
?1.) اصالت ثقلین: نخستین ویژگی اسلام ناب آن است که ثقلین محور است؛ یعنی، قرآن سرچشمۀ اصلی اوست و پس از آن مرجعیت سیاسی و بخصوص علمی و معنوی اهل بیت(ع) بعنوان اصل و محور، نقش ایفا می کند. به عبارت دیگر اسلام ناب آیینی است که از قرآن و ولایت فکری، معنوی و سیاسی اهل بیت(ع) مایه می گیرد. البته این اصل اصیل به این معنی نیست که اندیشۀ بشری و عقل مورد بی مهری قرار گیرد بلکه به مفهوم این است که حتی اندیشه و شهود عرفانی باید با معیار و محک کتاب و سنت سنجیده شود چنانکه نقش دیگر اندیشۀ بشری طرح سؤال و عرضۀ موضوع بر کتاب و سنت و استنطاق آنهاست. پس اسلام شناسی بر مبنای عقل و رأی یا مبتنی بر قرآن محض بدون مراجعه به اهل بیت(ع) و قبول مرجعیت فکری آنان اسلام ناب نخواهد بود.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر ناقه که در دست نسیم سحر افتاد. [1]
❤2). اجتهادی بودن و انطباق با زمان: اسلام ناب، اجتهادی است؛ یعنی، با شیوه و اسلوب اجتهادی که مستلزم احاطه بر منابع چهارگانه و رسیدگی به تعارض ادله و بررسی صدور، دلالت و جهت صدور روایات است تحقیق می شود و از روشهای سطحی و انحرافی چون برخورد با منابع با پیش فرض یا عدم بررسی همه جانبۀ دلایل شرعی بدور است. در این شیوه، نخست موضوع شناخته می شود. پس از آن قرآن مورد بحث قرار می گیرد. آنگاه نوبت بررسی روایات می رسد. پس از بررسیهای دقیق صدوری و دلالی و جهت صدور و با به کارگیری عقل و اجماع، حکم الهی استنباط می شود.
پس اسلامی که با روش موضع گیری پیشین و برخورد قالبی و یا با اسلوب عدم رسیدگی به همۀ آیات و روایات شناخته می شود اسلام ناب نخواهد بود. چنانکه اسلام غیر منطبق با نیازهای زمان از دین ناب جداست.
?3). پیکارگری و عدالت محوری. در مقالۀ رابطۀ دین و دنیا مطرح کردیم که ایدئولوژیک بودن، شرط لازم اسلام راستین است؛ یعنی، اسلام حتی توحید، عرفان و عبادتش با بیدادستیزی، استثمارزدایی و مبارزه با تزویر آمیخته است. توحید عملی؛ یعنی، تجلی اسماء و صفات الهی دررفتار فردی و اخلاق اجتماعی اهل ایمان. بدیهی است که خداباوری به مفهوم حقیقی آن با بت تراشیهای اجتماعی و خواستهای ارباب زر و زور کنار نمی آید.
عرفان مبتنی بر قرآن و سنت نیز، عرفانی است حماسی و اجتماعی زیرا انسان کامل یا ولی که آیینۀ اسما و صفات الهی است مانند انبیا و اوصیا، رسالت حاکمیت ارادۀ تشریعی الهی در جامعه را بر دوش خواهد کشید که لازمۀ آن ستیز با طاغوتهای اجتماعی و کوشش برای استقرار عدالت اجتماعی است. قرآن در قلمرو رسالت انبیا می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[2] بی تردید ما پیامبران خود را با حجتهای آشکار فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرستادیم تا مردم به داد و انصاف برخیزند. علی(ع) نیز فلسفۀ تصدی حکومت را لزوم استقرار عدالت می شناسد: «لو لاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لایقار و اعلی کظةِ ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها…»[3] اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران، حجت را بر من تمام نمی نمودند، و خدا بر علما واجب نکرده بود تا بر شکمبارگی ستمکار و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند افسار این خلافت را بر شانه اش می انداختم…
?4). حیات و حیاتبخشی: قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم.»[4] ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش پاسخ دهید هنگامی که شما را به چیزی فرا می خوانند که زنده تان می سازد. پس قرآن جامعه را به زنده بودن فرا می خواند. و مکتبی می تواند حیات آفرین باشد که خود زنده باشد و قرآن اسلام، زنده و حیاتبخش است اما آیینی که مایۀ مردگی و انحطاط شود خود مرده است. می دانیم که حیات به حیات گیاهی، حیوانی و انسانی تقسیم می شود که از نشانه های بارز آن، علم (ادراک) و توانایی است. به همین دلیل متکلمین اسلامی از طریق اثبات علم و قدرت، حیات و زنده بودن خدا را اثبات می کنند. پس دین زنده دینی است که خود سرچشمۀ علم و در برخورد با افکار و اندیشه ها تواناست. امّا آیینی که عاری از علم و دانش بلکه احیاناً متضاد با آن و فاقد توانایی در برخورد با مسائل زندگی باشد دین مرده ای خواهد بود.
اسلام ناب این دو ویژگی را در کاملترین سطح داراست پس دینی است زنده و زندگی آفرین و اگر جز این باشد نشانگر آن است که اسلام ناب نیست بلکه اسلام وارونه است. پس رسالت احیاگر تفکر دینی، زنده نگاه داشتن دین و مبارزه با آسیبها و آفتهای آن است. به عبارت دیگر، احیاگران، پاسداران اسلام ناب و زندۀ توانمندند.
?5). راه میانه: اسلام ناب از افراط و تفریطهایی که لازمۀ اندیشۀ بشری است بدور است. مکتب و اندیشۀ بشری روزی از اصالت تجربه و حس گرایی حمایت می کند و روزی از راسیونالیسم و عقل گرایی، زمانی به قصد حفظ اصالت دین با علوم بشری می ستیزد و روزی علم را بت می کند و دین و تمام ارزشهای بشری را در پای آن قربانی می کند؛ روزی کلید حل مشکلات اجتماعی در نظام سیاسی و اقتصادی متمرکز جستجو می کند و روزی کلید مشکل را در لیبرالیسم و آزادی اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی می نگرد؛ روزی رهبری استبدادی را گره گشا می داند و روزی دموکراسی و مردم محوری را چارۀ درد می یابد. پس تاریخ اندیشه و اجتماع مشحون از اینگونه از افراط و تفریطهای عمرکش بلکه خانمانسوز است. بی هیچ تردیدی اگر اینگونه افراط و تفریطها بنام دین یا در قالب آن ترویج شود بیانگر وارونه بودن و آفت زدگی آن دین است. قرآن، امت اسلام را امت میانه معرفی می کند: «و کذلک جعلنا کم امةً وسطا لتکونوا شهداءَ علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً.»[5] و اینگونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر(ص) بر شما گواه باشد.
در آیۀ دیگری بطور کنایه آمیز به این اصل اشاره می کند: «ولا تجعل یدک مغلولةً الی عنقک و لا تبسطها کلَّ البسط فتقعد ملوماً محسوراً»[6] و دست خویش به گردنت مبند – بخل و امساک مکن – و آن را یکسره مگشای – هر چه داری به گزاف مده – در نتیجه نکوهیده و درمانده بنشینی. علی(ع) در قلمرو تحکیم این اصل، سخنان عمیقی دارد، نظیر: «الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطی هی الجادة. علیها باقی الکتاب و آثار النبوة و منها منفذ السنة و الیها مصیر العاقبة»[7] چپ و راست گمراهی است و راه میانه همان جادۀ حقیقت است. کتاب خدا و آیین رسول بر آن استوار است. گذرگاه سنت از آن و بازگشت نهایی به سوی آن است. و در عبارتی افراط و تفریط را شیوۀ جاهلان می شمارد: «لاتری الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً»[8] نادان را نبینی مگر در حال افراط یا تفریط.
همۀ ویژگیهای یاد شده را می توان در آیینۀ آثار و اندیشه های امام خمینی (س) مشاهده کرد.
_______^^^______^^^_______
منبع: درآمدی بر مبانی آثار و اندیشه های امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 168-186
[1] . ر. ک، مقالۀ ثقلین محوری، در همین کتاب [2] . حدید / 25 [3] . نهج البلاغه، شهیدی، خطبۀ 3 [4] . انفال / 24 [5] . بقره / 143 [6] . اسراء / 29 [7] . نهج البلاغه، شهیدی، خطبۀ 16 [8] . همان، حکمت 70.
.