#مجازات توهین کنندگان به پیامبر
خداوند متعال در برخي آيات قرآن توهين و تهمت كافران و مشركان به پيامبر اكرم(ص) را بيان فرموده است:
وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ
صافات ۳۶
مي گفتند: آيا به خاطر شاعر ديوانه اي خدايانمان را ترك گوييم؟
در آيات بعدي مجازات اين توهين چنين بيان شده است:
إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَليمِ.
صافات ۴۸
شما عذاب دردآور را خواهيد چشيد.
در آيه ديگر مي فرمايد:
“أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصينَ
طور ۳۱-۳۰
بلكه(كافران) گويند: (محمّد) شاعري است ماهر و ما حادثه مرگ او را انتظار داريم.
بگو: شما به انتظار(مرگ من) باشيد كه من هم از منتظران(مرگ و هلاك شما) هستم.
همچنين در آيه اي درباره كساني كه پيامبر اكرم(ص) را اذيت مي كنند
مي فرمايد: إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً
احزاب ۵۷
بي گمان، كساني كه خدا و پيامبر او را آزار ميرسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابي خفّت آور آماده ساخته است.
?توهين به پيامبر اكرم(ص) نيز از مصاديق آزار و اذيت ايشان مي باشد.
??@ayahgraphy
#صد سخن از کلمات پیامبر(ص)
1.هر چه فرزند آدم پيرتر مىشود،دو صفت در او جوانتر مى گردد:حرص و آرزو.
2.دو گروه از امت من هستند كه اگر صلاح يابند،امت من صلاح مىيابد و اگر فاسد شوند،امت من فاسد مىشود:علما و حكام.
3.شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى يكديگريد.
4.نمىتوان همه را با مال راضى كرد اما به حسن خلق،مىتوان.
5.نادارى بلاست.از آن بدتر،بيمارى تن،و از بيمارى تن دشوارتر،بيمارى دل.
6.مؤمن همواره در جستجوى حكمت است.
7.از نشر دانش نمىتوان جلو گرفت.
8.دل انسانى همچو پرى است كه در بيابان به شاخه درختى آويزان باشد،از وزش بادها دائم در انقلاب است و زير و رو مىشود.
9.مسلمان آن است كه مسلمانان از دست و زبان او در آسايش باشند.
10.رهنماى به كار نيك،خود كننده آن كار است.
11.هر دل سوختهاى را عاقبت پاداشى است.
12.بهشت زير قدمهاى مادران است.
13.در رفتار با زنان،از خدا بترسيد و آنچه درباره آنان شايد،از نيكى دريغ ننماييد.
14.پروردگار همه يكى است و پدر همه يكى.همه فرزند آدميد و آدم از خاك است.گرامىترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست.
15.از لجاج بپرهيزيد كه انگيزه آن،نادانى و حاصل آن،پشيمانى است.
16.بدترين مردم كسى است كه گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد،و باز از او بدتر كسى است كه مردم از گزند او در امان و به نيكى او اميدوار نباشند.
17.خشم مگير و اگر گرفتى،لختى در قدرت كردگار بينديش.
18.چون تو را ستايش كنند،بگو اى خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمىدانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه مىگويند قرار مده.
19.به صورت متملقين خاك بپاشيد.
20.اگر خدا خير بندهاى را اراده كند،نفس او را واعظ و رهبر او قرار مىدهد.
21.صبح و شامى بر مؤمن نمىگذرد مگر آنكه بر خود گمان خطا ببرد.
22.سختترين دشمن تو همانا نفس اماره است كه در ميان دو پهلوى تو جا دارد.
23.دلاورترين مردم آن است كه بر هواى نفس غالب آيد.
24.با هواى نفس خود نبرد كنيد تا مالك وجود خود گرديد.
25.خوشا به حال كسى كه توجه به عيوب خود،او را از توجه به عيوب ديگران باز دارد.
26.راستى به دل آرامش مىبخشد و از دروغ شك و پريشانى مىزايد.
27.مؤمن آسان انس مىگيرد و مأنوس ديگران مىشود.
28.مؤمنين همچو اجزاى يك بنا همديگر را نگاه مىدارند.
29.مثل مؤمنين در دوستى و علقه به يكديگر مثل پيكرى است كه چون عضوى از آن به درد بيايد،باقى اعضا به تب و بى خوابى دچار مىشوند.
30.مردم مانند دندانههاى شانه با هم برابرند.
31.دانش جويى بر هر مسلمانى واجب است.
32.فقرى سختتر از نادانى و ثروتى بالاتر از خردمندى و عبادتى والاتر از تفكر نيست.
33.از گهواره تا گور دانشجو باشيد.
34.دانش بجوييد گرچه به چنين باشد.
35.شرافت مؤمن در شب زندهدارى و عزت او در بىنيازى از ديگران است.
36.دانشمندان تشنه آموختناند.!37209.دلباختگى كر و كور مىكند.
38.دست خدا با جماعت است.
39.پرهيزگارى جان و تن را آسايش مىبخشد.
40.هر كس چهل روز به خاطر خدا زندگى كند،چشمه حكمت از دلش به زبان جارى خواهد شد.
41.با خانواده خود بسر بردن،از گوشه مسجد گرفتن،نزد خداوند پسنديدهتر است.
42.بهترين دوست شما آن است كه معايب شما را به شما بنمايد.
43.دانش را به بند نوشتن در آوريد.
44.تا دل درست نشود،ايمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود،دل درست نخواهد بود.
45.تا عقل كسى را نيازموده ايد،به اسلام آوردن او وقعى نگذاريد.
46.تنها به عقل مى توان به نيكي ها رسيد.آن كه عقل ندارد از دين تهى است.
47.زيان نادانان بيش از ضررى است كه تبهكاران به دين مىرسانند.
48.هر صاحب خردى از امت مرا چهار چيز ضرورى است:گوش دادن به علم،به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل كردن.
49.مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود.
50.من براى امت خود،از بىتدبيرى بيم دارم نه از فقر.
51.خداوند زيباست و زيبايى را دوست مىدارد.
52.خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد.
53.تملق،خوى مؤمن نيست.
54.نيرومندى به زور بازو نيست،نيرومند كسى است كه بر خشم خود غالب آيد.
55.بهترين مردم،سودمندترين آنان به حال ديگراناند.
56.بهترين خانه شما آن است كه يتيمى در آن به عزت زندگى كند.
57.چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نيك.
58.رشته عمل،از مرگ بريده مىشود مگر به سه وسيله:خيراتى كه مستمر باشد،علمى كه همواره منفعت برساند،فرزند صالحى كه براى والدين دعاى خير كند.
59.پرستش كنندگان خدا سه گروهند:يكى آنان كه از ترس عبادت مىكنند و اين عبادت بردگان است،ديگر آنان كه به طمع پاداش عبادت مى كنند و اين عبادت مزدوران است،گروه سوم آنان كه به خاطر عشق و محبت عبادت مىكنند و اين عبادت آزادگان است.
60.سه چيز نشانه ايمان است:دستگيرى با وجود تنگدستى،از حق خود به نفع ديگرى گذشتن،به دانشجو علم آموختن.
61.دوستى خود را به دوست ظاهر كن تا رشته محبت محكمتر شود.
62.آفت دين سه چيز است:فقيه بدكار،پيشواى ظالم،مقدس نادان.
63.مردم را از دوستانشان بشناسيد،چه،انسان همخوى خود را به دوستى مىگيرد.
64.گناه پنهان به صاحب گناه زيان مىرساند،گناه آشكار به جامعه.
65.در بهبودى كار دنيا بكوشيد اما در كار آخرت چنان كنيد كه گويى فردا رفتنى باشيد.
66.روزى را در قعر زمين بجوييد.
67.چه بسا كه از خودستايى،از قدر خود مىكاهند و از فروتنى،بر مقام خود مى افزايند.
68.خدايا!فراخترين روزى مرا در پيرى و پايان زندگى كرامت فرما.
69.از جمله حقوق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر او بگذارد و نوشتن به او بياموزد و چون بالغ شد،او را همسر انتخاب كند.
70.صاحب قدرت،آن را به نفع خود به كار مى برد.
71.سنگينترين چيزى كه در ترازوى اعمال گذارده مىشود،خوشخويى است.
72.سه امر،شايسته توجه خردمند است:بهبودى زندگانى،توشه آخرت،عيش حلال.
73.خوشا كسى كه زيادى مال را به ديگران ببخشد و زيادى سخن را براى خود نگاه دارد.
74.مرگ،ما را از هر ناصحى بى نياز مىكند.
75.اينهمه حرص حكومت و رياست و اينهمه رنج و پشيمانى در عاقبت!
76.عالم فاسد،بدترين مردم است.
77.هر جا كه بدكاران حكمروا باشند و نابخردان را گرامى بدارند،بايد منتظر بلايى بود .
78.نفرين باد بر كسى كه بار خود را به دوش ديگران بگذارد.
79.زيبايى شخص در گفتار اوست.
80.عبادت هفت گونه است كه از همه والاتر طلب روزى حلال است.!81 211.نشانه خشنودى خدا از مردمى،ارزانى قيمتها و عدالت حكومت آنهاست.
82.هر قومى شايسته حكومتى است كه دارد.
83.از ناسزا گفتن،به جز كينه مردم سودى نمى برى.
84.پس از بت پرستيدن،آنچه به من نهى كردهاند در افتادن با مردم است.
85.كارى كه نسنجيده انجام شود،بسا كه احتمال زيان دارد.
86.آن كه از نعمت سازش با مردم محروم است،از نيكي ها يكسره محروم خواهد بود.
87.از ديگران چيزى نخواهيد گرچه يك چوب مسواك باشد.
88.خداوند دوست ندارد كه بندهاى را بين يارانش با امتياز مخصوص ببيند.
89.مؤمن خندهرو و شوخ است،و منافق عبوس و خشمناك.
90.اگر فال بد زدى،به كار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى،فراموش كن و اگر حسود شدى،خود دار باش.
91.دست يكديگر را به دوستى بفشاريد كه كينه را از دل مى برد.
92.هر كه صبح كند و به فكر اصلاح كار مسلمانان نباشد،مسلمان نيست.
93.خوشرويى كينه را از دل مى برد.
94.مبادا كه ترس از مردم،شما را از گفتن حقيقت باز دارد!
95.خردمندترين مردم كسى است كه با ديگران بهتر بسازد.
96.در يك سطح زندگى كنيد تا دلهاى شما در يك سطح قرار بگيرد.با يكديگر در تماس باشيد تا به هم مهربان شويد.
97.هنگام مرگ،مردمان مى پرسند:از ثروت چه باقى گذاشته؟فرشتگان مى پرسند:از عمل نيك چه پيش فرستاده؟
98.منفورترين حلالها نزد خداوند طلاق است.
99.بهترين كار خير،اصلاح بين مردم است.
100.خدايا مرا به دانش توانگر ساز و به بردبارى زينت بخش و به پرهيزگارى گرامى بدار و به تندرستى زيبايى ده.
پى نوشت ها
1ـ توبه .128
2ـ نور .33
3ـ نهج البلاغه،خطبه 234(قاصعه)[و همانا خداوند از آغاز كودكى حضرت،بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور وى ساخته بود كه او را به راه مكارم و محاسن اخلاق عالم مىبرد .]
4ـ كسانى كه مشرف شدهاند مىدانند اطراف مكه همه كوه است.
5ـ نهج البلاغه صبحى صالح،خطبه .192
6ـ تحف العقول،ص 368،از امام صادق عليه السلام.
7ـ تاريخ يعقوبى،ج 2 ص 110 با كمى اختلاف.
8ـ اصول كافى،ج 1 ص .403
9ـ الجامع الصغير،ص .95
10ـ اصول كافى،ج 2 ص .234
11ـ نهج البلاغه،نامه53[بجاى«حتى يؤخذ»«لا يؤخذ»آمده است.]
12ـ هدية الأحباب،ص .277
13ـ اين داستان در كتب شيعه هست.مرحوم حاج شيخ عباس قمى(رضوان الله عليه)آن را در چندين كتاب خودش نقل كرده است.
14ـ اين را هم مرحوم حاج شيخ عباس قمى(رضوان الله عليه)نقل كرده است.البته ديگران هم نقل كردهاند.
15ـ [براى توضيح درباره اين بخش رجوع شود به صفحه 48 و49 همين كتاب.]
مجموعه آثار جلد 16 صفحه 191
استاد شهيد مرتضى مطهرى
خوانده شده 9989 مرتبه
#فضائل خدیجه در قرآن و روایت
#ایمان و فداکاری خدیجه
خدیجه زنی با فضلیت و دارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت، میدانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.
خدیجه از علمای دیگر یهود و نصاری نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود و از همه مهمتر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش «میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود. لذا با ورقه بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد.
همه اینها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سالها قبل از بعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.
خدیجه از نظر ایمان و عقیده به جایی رسیده بود که پیامبر و ملائکه او را دوست داشتند و بر ایمان او مباهات میکردند و او را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی مینمودند!
خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او میگوید: ای خدیجه! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکهاش مباهات میکند.
آری! خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به او سلام رساند. او نه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد، بلکه تمام تلخی های سیاسی و اجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (ص) را مجروح میساخت ترمیم نمود، و وی را در ادامه سیر الهیاش یاری داد، و مایه آرامش شوهر گشت!
#مقام اولین بانوی مسلمان در قرآن
حضرت خدیجه نخستین امالمؤمنین است که در قرآن مجید مورد توجه بوده و به طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام و اوصاف او اشاره گردیده است. حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن در اختیار پیامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند.
#ویژگیها و پیامهای ازدواج پیامبر و خدیجه
1- پرهيز از نگاه مادي : اولین پیام این ازدواج این است کسانی که به خاطر ثروت و مال و منال دنیوی با فردی ازدواج میکنند، با معیارهای اسلامی فاصله دارند، پس در ازدواجها باید هماهنگی از نظر اقتصادی رعایت شود، همچنانکه پیامبر به این مساله توجه داشتند.
2- شناخت و آگاهی: پیامبر اسلام(ص) و خدیجه (س) با آگاهی و شناخت کامل از اخلاق، رفتار و خانواده همدیگر، ازدواج کردند، آنان، رشد یافته، بزرگ منش، خردمند، بصیر و مستقل در اندیشه و عمل بودند و با متانت، وقار و درایت تصمیم سنجیدهای گرفتند. چیزی که امروزه کمتر در ازدواجها به آن توجه میشود، رشد جسمانی، عقلانی و عاطفی جوانان را در نظر نمیگیرند و بدون داشتن این معیارها اقدام به تشکیل خانواده میکنند که آسیبهای زیادی را متوجه زندگی مشترک میکند.
3- مشورت: پیامبر در این باره با عموی خود، ابوطالب مشورت کردند و او را واسطه قرار دادند، خدیجه نیز با عموی خود، ورقه بن نوفل، صحبت کردند آنان در مراسمی و با حضور بزرگان دو خانواده عقد ازدواج خود را برگزار کردند.
جوانان امروز تا چه اندازه در انتخاب و گزینش همسران، با والدین و افراد آگاه و دلسوز مشورت میکنند؟ از تجارب دیگران چه میزان بهره میبرند؟ آیا با یک نگاه و علاقه سطحی و یا داشتن شناخت چند روزه، برای انتخاب کافی است.
4- تجملات و ریخت و پاشهای افراطی: یکی از بزرگترین موانع و مشکلات جوانان برای ازدواج، تجملات و چشم و هم چشمیها، توقعات و انتظارات بی حد و اندازه اطرافیان است، در حالیکه سادگی و بی آلایشی در ازدواج اسلامی توصیه شده است.
5- مهریههای سنگین: حضرت خدیجه(س) مهریه ازدواجش را از مال خودش قرار داد و ضامن مهر خود شد. عدّهای به این امر اعتراض کردند، ابوطالب(ع) جواب داد: «اگر شوهران دیگر مانند فرزند برادر من باشند، زنان به گرانترین قیمتها و بیشترین مهریه آنان را طلب خواهند کرد و اگر مانند شما باشند مهر گران از ایشان طلب خواهند نمود»
حال مقایسه کنید مهریه این ازدواج را با مهریههای سنگین و غیر معقول امروز که اغلب مردان توان پرداخت آن را ندارند و قرار دادن چنین مهریههایی که خارج از توان اقتصادی مردان است عقد را دچار مشکل میکند.
6- زندگی بعد از ازدواج: بعد از ازدواج نیز، زندگی مشترک پیامبر و خدیجه (س)، الگوی کاملی از زندگی زناشویی برای مردان و زنان مسلمان است، با یک زندگی درخشان و اخلاق و رفتار خیره کننده، همه را بهت زده کردند. خدیجه در برابر فرستاده خداوند همواره فروتن و خاضع بود خود را کنیز خدمتگزار و یا همراه و همدم پیامبر میدانست از هیچ کوششی در خدمت رسانی به رسول خدا دریغ نمیکرد. تمام اموال و دارایی خود را با افتخار، در راه گسترش ندای توحید، در اختیار همسرش قرار داد، او به حق میدانست که خوب شوهر داری کردن، جهاد در راه خداوند است و سراسر زندگی مشترکش را اینگونه سپری کرد.
دختران و زنان و نیز مردان جامعه اسلامی باید در راه کسب نجابت، پاکی و درایت، شهامت و شجاعت و وقار و متانت، خردمندی و نواندیشی، صداقت و راستگویی، سخاوت و کرامت، امانت داری و خدمتگزاری، زندگی این زوج نمونه تاریخ را الگوی عملی خود قرار دهند.
با توجه به این سخنان، میتوان گفت: برای رسیدن به معیارهای صحیح ازدواج اسلامی باید جوانان در راه کسب تجربه و شناخت و آگاهی بیشتر، با افراد آگاه مشورت کنند و کتب مفیدی که در این زمینه نوشته شده است را بخوانند، بین ملاکهای واقعی و غیر واقعی تمایز قائل شوند و خود را اسیر معیارهای خیالی و خود ساخته و خرافی نکنند. تجملّات و توقعات بیش از اندازه را کنار بگذارند و واقعیات را آنگونه که هست بپذیرند. مهریههای سنگین را قبول نکنند. به اخلاق و رفتارهای مطلوب و ارزشی بهای بیشتری بدهند و زندگی مشترک خود را بر پایههای صداقت، صمیمیت، احترام و محبت بنا گذاری کنند.
آری اغلب طلاقها، برخی از جرمها و رواج فحشا، اسراف، تأخیر ازدواج، نابسامانی روابط همسران همه و همه ناشی از فاصله گرفتن از الگوهای دینی است.
#حدیث-روز
??پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آلهوسلم) فرمودند:
?? خداوند به وسیله او(مهدی موعود) دروغ را بزداید و سختیهای روزگار را برطرف نماید و طوق بردگی(شیاطین) را از گردنهای شما بیرون آورد…
?بحارالانوار ج۵۱ ص۷۵…
?اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج?
#هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه
بر اثر دعوت پیامبر (ص) در ایام حج و فرصت های مناسب دیگر[1] بسیاری از مردم مدینه به سوی اسلام گرایش پیدا کرده و نفوذ اسلام در مدینه گسترش یافت.[2] پس از آنکه اسلام در میان مردم مدینه گسترش یافت قریش مکه احساس خطر کرده و بر فشارهای خود نسبت به مسلمانان…
1.چرا پیامبر اسلام(ص) تنها هجرت کردند؟
2. چرا مشرکان علی(ع) و اولاد پیامبر را بعد از هجرت آنحضرت نکشتند؟
3. چرا بعد از هجرت، مشرکان دیگر مسلمانان را اذیت نکردند؟
#پاسخ اجمالی
هجرت پیامبر (ص) به دستور خدای متعال برای شکست نقشه شوم مشرکان مکه برای قتل پیامبر (ص) صورت گرفت. طبیعی است که این کار باید با رعایت تمام نکات امنیتی و در کمال اختفاء انجام می شد؛ زیرا حضرت مأمور بودند از راه های طبیعی و عادی فرمان الهی را عملی کنند بنابر این روشن است که اگر افراد زیادی همراه حضرت مهاجرت می کردند دشمنان متوجه شده و امکان موفقیت کامل پیامبر (ص) نبود.
همانطوری که مشرکان بعد از حرکت حضرت، با تمام امکانات خود به جستجو پرداختند، اما حضرت را نیافتند و بعد از ناامیدی به سراغ حضرت علی (ع) رفته و ایشان را مورد اذیت قرار دادند. البته عده زیادی از مسلمانان قبل از پیامبر، به مدینه هجرت کرده و جز عده معدودی از آنان، کسی در مکه نبود که آنان نیز از اذیت مشرکان در امان نماندند و اموال شان در مکه توقیف شد و پس از مهاجرت به مدینه در تنگنای فقر مالی بودند.
#پاسخ تفصیلی
بر اثر دعوت پیامبر (ص) در ایام حج و فرصت های مناسب دیگر[1] بسیاری از مردم مدینه به سوی اسلام گرایش پیدا کرده و نفوذ اسلام در مدینه گسترش یافت.[2] پس از آنکه اسلام در میان مردم مدینه گسترش یافت قریش مکه احساس خطر کرده و بر فشارهای خود نسبت به مسلمانان افزودند، بگونه ای که سخت گیری آنان تا آن زمان بی سابقه بوده است[3] و از آنجایی که دو قبیله اوس و خزرج که جمعیت مدینه را تشکیل می دادند، جنگ های طولانی با هم داشتند، زمانی که پیامبر آنها را به دین حنیف اسلام دعوت نمود و بر آموزه های آسان دین و شخصیت ایشان آگاهی یافتند آن حضرت را برای خاتمه دادن به آن جنگ و نزاع شخصیت مناسبی یافتند.[4] به دنبال آن مسلمانان درخواست هجرت به مدینه کردند بگونه ای که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت که مهاجرت پیامبر (ص) در آن ماه اتفاق افتاد در مکه از مسلمانان جز پیامبر (ص) و علی و ابوبکر و عده معدودی از مسلمانان بازداشت شده و یا بیمار و پیر، کس دیگری باقی نمانده بود.[5] خروج مسلمانان از مکه، مشرکان را به وحشت انداخت. زیرا آنان احساس کردند که اکنون جمعیتی از مسلمانان در یک شهر فراهم آمده و می توانند تهدیدی جدی برای آنان و کاروان های تجاریشان باشند، از این رو مصمم شدند تا درباره پیامبر که هنوز در مکه به سر می برد تصمیمی جدی بگیرند، آنان در این تصمیم گیری سه راه داشتند:
1). بگذارند تا پیامبر به مدینه هجرت کند
2). پیامبر (ص) را حبس کنند
3). پیامبر (ص) را به قتل برسانند. در آغاز تصمیم کشتن رسول خدا را نداشته و تنها سخن از حبس یا اخراج وی بوده است که طبعاً این دو اقدام نمی توانست مشکل را حل کند؛ زیرا رفتن پیامبر (ص) از مکه می توانست جبهه یثرب را کاملاً آماده مقابله سازد و حبس وی نیز ممکن بود مسلمانان را تحریک بر نجات وی کند.[6]
لذا تصمیم بر قتل پیامبر (ص) گرفتند که بنا شد از تمام قبایل افرادی انتخاب شوند و شبانه به طور دستجمعی به خانه پیامبر (ص) یورش برده و پیامبر را به شهادت برسانند.[7]
فرشته وحی نازل گردید و پیامبر (ص) را از نقشه های شوم مشرکان آگاه ساخت که در قرآن این گونه به آن اشاره شده است :” (به خاطر بیاور) هنگامى را که کافران نقشه مىکشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه) خارج سازند آنها چاره مىاندیشیدند (و نقشه مىکشیدند)، و خداوند هم تدبیر مىکرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است!"[8] پیامبر (ص) از طرف خدا مأمور شد آهنگ سفر نموده و به سوی مدینه حرکت کند، لازم بود هجرت بسیار مخفیانه و با رعایت کامل مسائل حفاظتی صورت گیرد تا پیامبر (ص) به سلامت وارد مدینه شوند زیرا بقای آئین نوپای اسلام در آن شرایط شدیداً وابسته به حیات آن حضرت بود به همین خاطر آن شب علی (ع) را در بستر خود به جای خود گذاشته تا در همان ابتدا کسی متوجه عدم حضور حضرتش در بستر نشده و حضرت بتواند قبل از هر گونه اطلاع دشمن از حلقه محاصره آنان خارج شود و خود به همراه ابوبکر به طرف مدینه هجرت نماید. [9] در صورتی که اگر پیامبر (ص) افراد زیادی را به همراه خود می برد ممکن بود آنان از جایگاه حضرت و هجرت او با خبر شده و در بین راه مدینه حضرت را به شهادت برسانند.
اما این که چرا مشرکان بعد از هجرت پیامبر (ص) خاندان حضرت را اذیت نکرده اند باید گفت:
1). وقتی مشرکان متوجه شدند که پیامبر (ص) از مکه خارج شده و نقشه آنان نقش بر آب شده است به سوی علی (ع) یورش بردند و حضرت را به سوی مسجد الحرام کشیدند و پس از بازداشت و اذیت مختصری او را آزاد ساخته اند.[10]
2). مشرکان همه هدفشان کشتن شخص پیامبر (ص) بود، زیرا تنها از این راه بود که می توانستند به زعم خود اسلام را نابود سازند به همین خاطر در این مرحله با دیگران کاری نداشتند و خود را درگیر دیگران نکردند.[11]
اما این که چرا مشرکان بعد از هجرت پیامبر (ص) مسلمانان را اذیت نکردند؟
اولا: بسیاری از مسلمانان قبل از هجرت پیامبر (ص) به مدینه هجرت کرده بودند و اصولا علت نقشه قتل پیامبر (ص) توسط قریش، هجرت مسلمانان به مدینه و انتشار اسلام در شهر مدینه بوده است.
ثانیا: مسلمانانی که از اهل مکه (قریش ) بودند اقوام و خویشان و نزدیکانی داشتند و همین پیوندهای خانوادگی در بسیاری موارد مانع اذیت و آزار مسلمانان می شد و مشرکین از ترس قبیله و طایفه فرد مسلمان، از اذیت و آزار او خود داری می کردند، اما با این حال مسلمانانی بعد از هجرت پیامبر (ص) در مکه باقی بودند که از آزار و اذیت مشرکان در امان نبودند تا جایی که اموال بسیاری از آنان از طرف مشرکان توقیف شد به گونه ای که این مسلمانان بعد از هجرت به مدینه در فقر شدیدی به سر می بردند و حتی تعدادی از آنان به نام (اصحاب صفه) نتوانستند در مدینه مکانی برای استراحت خود فراهم کنند و در مسجد به سر می بردند.
بنابراین مشرکان بعد از هجرت پیامبر تا جایی که می توانستند مسلمانان را مورد اذیت و آزار قرار دادند.
منابع:
[1] جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص 374 – 375، دلیل ما، قم، 1382 ه ش.
[2] ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 622.
[3] طبقات الکبری، ج 5، ص 225 – 226.
[4] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 446 (با اندکی اضافات) .
[5] سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)، نشر مشعر، تیرماه 1378، ص 191.
[6] سیره رسول خدا، ص 405.
[7] سیره ابن هشام، ج 1، ص 480 – 482.
[8] انفال،30: “وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ
اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ”
[9] فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص 194 – 198.
[10] پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 39.
[11] السیرة الحلبیة، ج 2، ص 37.
منبع : islamquest.net