#حدیث-روز
#دل-نوشته-زیبای"مولای من"
مولای من!
پاى من گرچه در بند زمين است، اما دلم در هواى توست. از وراى زمان و مكان تو را می جويم، هرچند كه تو با منى، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزى كه هلال رخسار تو بدر كامل گردد. زمين اگرچه گرد خورشيد می چرخد، اما روح آن را مدارى است كه گرد تو می گردد.
مولاى من! هر مظلومى كه در زير چكمه ستم كارى جان می سپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تويى كه فريادرسى و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پيشانى بند انديشهام «يا مهدى» را حك می كردم.
اى نابترين انديشه راهنماى من به سوى كمال!
اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان!
اى مدافع راستين تمامى حقوق من!
و اى فريادرس مظلومان بر خون نشسته!
من در انديشه تواَم.
#زیباترین-متن-احساسی#وفات-حضرت-معصومه-(س)
کبوتران، سیاه پوش غمی بزرگ بر رواق حرم مرثیه میخوانند و زائران، اشک ریز و ماتم زده، رفتنت را به سوگ نشستهاند.
حضرت معصومه (س)، مهمان هفده روزه شهر قم هستند و اشکهای «قم» به خیابانهای اندوه میریزد. همراه با متونِ فقاهت، پسکوچههای ماتم، نوحه میخوانند.
اینک قرنها از دهم ربیع الثانی سال 201 هجری قمری گذشته است اما من هنوز همچون کودکی هستم که بر سر راه بانو قرار گرفته است. مهمان ما و عزیز بزرگان است. اما رنجور و تبآلود قدم به شهر میگذارد. با چشمهای مهربانش به روی ما لبخند میزند و ما هراسناک از کوچ این بهار هستیم که چند روزی مهمان ماست. لحظات سخت دل کندن است. بانو وفات میکند و آسمان و زمین خون گریه میکند. غم درگذشت حضرت فاطمه معصومه پرستوها را در غربتی پیوسته میگذارد. زانوهایم میلرزد و همچون زینب در شام غریبان بر زمین فرود میآیم. نه چنین حساب کردم… کوچ زودهنگام؟ آه! یادم نبود که تو نیز فاطمهای؛ همنام مادر سادات؛ همنام بانویی که او نیز عمری به کوتاهی گل بهاری داشت. این اشکهای جاری را با کرامت دستهای خودت از روی گونههایم پاک کن، تو که کریمه اهل بیت هستی.
و من چه میتوانم برای تو کردن؟ معرفت به حق حضرت معصومه علیها السلام چه چیزی میتواند باشد؟ بانوی من! شما که بار امانت سنگین امامت را بر دوش ندارید و لذا حقی را که امام بر گردن امّت دارد، برای شما نیست. اما این سزاوار من که همسایه شما هستم نیست. پس این حقّی که حضرت معصومه بر گردن شیعه دارد، چیست؟ مگر نه اینکه امام رضا علیه السلام کلمه حق را به «ها» اضافه فرمود و با این اضافه، تخصیص حاصل شد؛ یعنی حقی که مخصوص حضرت معصومه علیها السلام است؟ تو نه مانند یک امامزاده هستی، شما ای بانوی مهربان شهر قم، بالاتر از حقوق هرکسی و پس از امام معصوم بر گردن ما حق دارید. دوست دارم به زیارت بیایم و اشک را در صحن و سرای شما جاری سازم.
#متن--زیبا-درباره-وفات-حضرت-معصومه-(س)
دلم میخواهد برایتان از بانویی سخن بگویم که خیال سبزتان نیمه شبی بر اقامهی سبزش سلام میدهد و در آینه حرمش چهره آراید. برایتان از بانویی سخن میگویم که همانند زینب علیهاالسلام که برای قیام قربانی داد و خورشید عاشورا را با صبرش تعریف کرد، او هم با قدمهای پرحیاتش، به سرزمین کویری قم حیات بخشید و در رگ ایرانیان خون تازهای جاری ساخت.
رحلت غریبانه برترین بانوی زمان خود، کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام ، تسلیت باد!
♦♦♦
← متن زیبا درباره وفات حضرت معصومه →
سلام بانو!
به زیارتت آمدهام…
ضریح نورانیت را که از پشت پردهی اشک میبینم، دلم میرود…
و دخیل میبندمش
… چه کریمانه اجابتم میکنی
وقتی که زیارتنامهات را در دست گرفته و میخوانمت:
یَا فاطمه اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ…
یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم
چون جنت اعلا، حرم محترم قم
بانوی جنان، اخت رضا، دختر موسی
دردانه زهرا و ملائک خدم قم
این مژده بس او را که بهشت است جزایش
هر کس که زیارت کندش در حرم قم
وفات فاطمه معصومه (س) تسلیت باد
#اشعار-زیبا-در-مورد-حضرت-معصومه
موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دستهای «رضا»یت
اشکی نشست گوشهی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیلهی تو هراسان
شد قبلهی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!
من تشنهای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکهی قم را: از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جانهای ما، «کریمه»! فدایت
ای دختر یگانهی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
( قاسم صرافان )