#داستان های-پند آموز
#داستانکهای_پندآموز
?? مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
? پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است…!
? پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی…!!٭٭
┈┈••••✾•???•✾•••┈┈•
?????
#حدیث-روز
#حدیث-روز
#تلنگر
#تـلـنـگـࢪانـه
اگهکسیتوکُماباشه؛ •••
خانوادشهمهمنتظرنڪهبرگرده…↻
خیلیامونتوکمایگناهرفتیم؛
اَهلبِیتمنتظرمونَند…
وقتشنشدهکهبرگردیم؟!??♂
اومنتظرماست.
•••❥@Peleh_Peleh_Ta_Khoda♡♡♡
#گمنامـ?
#عجیب ترین معلم دنیا
? ??به بهانهی بازگشایی مدارس
??عجیب ترین معلم دنیا بود!
چون عجیب ترین امتحان های دنیا رو می گرفت…
هر هفته وقتی امتحان تموم می شد،برگه ها ی آزمون رو نمی گرفت!
می گفت خودتون تصحیح کنید اونم نه تو کلاس،
بلکه تو خونه،دور از چشم خودش…!
اولین باری که برگه ی خودم رو تصحیح کردم سه تا سوال رو غلط جواب داده بودم؛
نمی دونم ترس بود یا عذاب وجدان،
هر چی بود نذاشت جواب های غلط رو درست کنم و به خودم بیست بدم!
فردای اون روز وقتی بقیه ی بچه ها برگه های امتحانشون روتحویل دادن فهمیدم همه بیست گرفتن!همه بیست گرفتن به جز من؛
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم؛
بهم می گفتن خب مثل ما جواب هایی که غلط نوشته بودی رو درست می کردی تا بیست بگیری!
ولی من نمی خواستم خودم رو گول بزنم؛
نمی خواستم چشمام رو به روی اشتباهاتم ببندم؛
??گذشت و گذشت تا امتحان اصلی رسید؛
همون که نمره ش می رفت تو کارنامه،امتحان که تموم شد…معلم برعکس همیشه برگه ها رو جمع کرد وگذاشت تو کیفش!
چهره ی هم کلاسی هام دیدنی بود؛
رنگ و روشون پریده بود و ناراحت بودن؛
اونا فکر می کردن این امتحان رو هم خودشون تصحیح می کنن و با درست کردن جواب های اشتباه به خودشون بیست میدن!
??ولی این بار فرق داشت،
این بار قرار بود حقیقت مشخص بشه؛
چند روز بعد وقتی معلم نمره ها رو خوند…
بهترین نمره کلاس رو گرفته بودم!
چون تنها کسی بودم که از خودم غلط میگرفتم؛وچشمم رو روی اشتباهاتم نمی بستم.
??زندگی ما پر از امتحان های کوچک و بزرگه؛
خیلی از ما آدما تو زندگی،
آنقدر چشممون رو به روی اشتباهاتمون می بندیم…
و خودمون رو فریب میدیم که:
باورمون میشه هیچ مشکلی نداریم ونُمرَمون بیسته!
ولی یه روزیکه خودمون به خودمون نمره نمیدیم؛
یه روز برگه مون میوفته دست معلم آسمون ها،
اون روز خیلی چیزا مشخص میشه…
و نمره ی واقعی می گیریم؛
راستی،تو امتحان زندگی چه نمره ای میگیریم؟!
#طاها
@modafean_313
?????????
____???____


