#دلنوشته بسیار زیبا در مورد عید مبعث"
سال ها در خویش نشستیم، بی آنکه شعله امیدی برق خرمن شبانگاهانمان باشد؛ سالها در سایه سیاه شمشیرها و ترانه های باستانی، غریب وار سر در پای بت ها نهادیم و با پاره های آتش سرخ جاهلیت رقصیدیم؛ سالها پنجره هایمان جز به روی نَفْس باز نشد؛ سالها در خویش فرو رفتیم و تأمل بلندمان قصیده ای شد که باغساران سترون در آن به مدح آمده بودند.
چه بود آن سالها که بیغوله های جاهلیت را به پای تمنا طی می کردیم و با سودای یافتن بردگان و زنده در گور کردن دختران، پا به افق های سوخته خاکستری گذاشتیم؟ آن سالیان یأسآور چه بود و کدام چشم، ما را با دیدگان کهنه و مطرود تاریخ پیوند زده بود؟
سالها دستهایمان را به دامن بتها آویختیم، درختهایمان را به خشمْ آبه اندوه دختران و مادران خشکاندیم و در گرگ و میش نفسانیت، به شمارش سکه ها و بردگان خویش پرداختیم و شاعران ـ این پیامبران دروغین عصر سنگ ـ را به شرح خویش خواندیم. فرشتگان چادرنشین، سالها در اشتیاق پا گذاشتن به خانههای خاکستر گرفته مان بال زدند و ما تنها از جنگ و شعر گفتیم.
سالها بر ما گذشت و کسی در دیدگان گمشده ما بذر تجلی نریخت و خاکستر روحمان را به رودخانه تطهیر نسپرد.
سالها بر ما گذشت و ما بر سر سالها پا نهادیم.
ناگاه دستی که از نوح علیه السلام تا ابراهیم علیه السلام پل زده بود، کتابهای کهنه خاک گرفته را ورق زد و آیه های روشن تجلّی را برای ما زمزمه کرد؛ مردی که از طور تا مکه چشم به چشم و ریگ به ریگ بیابانگردان و بیابانها را می شناخت و در صدایش عطری به روشنایی چشمه سارهای واحه ها بود. دستی کتابهای مقدس را برای ما گشود و غبار از سرشاخه های آبی اشراق زدود.
به پیشبازش رفتیم و از پس سالها، جوهر جانمان را در آفتاب وجودش جلا دادیم؛ او از ریختن کنگره ها گفت؛ از مرگهای سیاه که زمین را مطهر می کند؛ از آفتاب هایی که بر دامنه های یخ زده می نشیند؛ از ریختن بتهایی که معجون سنگ و چوب و خرافه بودند؛ او از دین کمالْ یابی و آیین یگانه خواهی با ما گفت؛ از نوح علیه السلام گفت و ابراهیم علیه السلام و از دریا و موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام که به صلیب نرفت؛ از گاهواره های نیایش گفت که روزهای بعد، میهمانان تازه خواهند یافت، از دامنه های گسترده اشراق، از باغ های روشن تطهیر و از آیین یگانه یگانه پرستی…
و اکنون سال هاست در خویش نشسته ایم بیآنکه سایه شمشیری بر آستانه خانه جانمان نشسته باشد و گلی در درازنای گسترده این تاریخ، به تاراج بادی رفته باشد؛ ما پیروان آیین گل های محمدی هستیم… .
«محمدرضا تقی دخت»
☆✿☆✿☆
#اِقرا.....خواندن نمی دانم"
حرا، در تب یک اتفاق شگرف، سوخت، حرا در شوق یک خلسه عارفانه به سماع آمد. حرا، در هیجانی ملکوتی، شگفت. حرا جوانه زد، حرا از بطن کوه، جاری شد. حرا قد کشید؛ بر بلندای زمانه ایستاد؛ بالاتر از طور و نزدیک ترین نقطه به آسمان. محمد صلی الله علیه و آله در حراست و ناگهان یک واقعه بی بدیل، ناگهانِ یک رستاخیز، ناگهانِ وحی است. نبض زمان تندتر میزند، نور از در و دیوار، سرازیر میشود و صدای خدا از زبان جبرائیل جاری است:
«اقرأ…»
صدا سکوت را میشکند. صدا، ثانیهها را متوقف میسازد. صدا، امواج را در مینوردد.
«خواندن نمیدانم! »
امر: «اقرأ»
محمد لرزان:«چه بخوانم؟»
«اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِکَ الذی خَلَق»
حجابها، کنار میرود، درهای آسمان، یکی پس از دیگری باز میشود، خدا سخن میگوید و آرامشی در جان محمد صلی الله علیه و آله، شعله میکشد…
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه، مسأله آموز صد مدرس شد
انسان برگزیده شد تا بار امانت به دوش کشد و شانههای محمد صلی الله علیه و آله، تاب این بار عظیم را داشت و سینه محمد صلی الله علیه و آله امین وحی شد. محمد صلی الله علیه و آله برگزیده شد و محمد صلی الله علیه و آله یک باره از بلندای کوه، نور جاری شد. محمد صلی الله علیه و آله از حرا میآید و بر بلندای جهان میایستد.
بزرگ معلم از حرا میآید و الفبای رحمت و رستگاری را به انسان میآموزد.
محمد صلی الله علیه و آله میآید، با معجزه ای بزرگ تر از «تورات»، روشن تر از «انجیل»، دلنشین تر از «زبور» با سوره سوره روشنی، آیه آیه محبت. محمد صلی الله علیه و آله میآید تا دنیا، ۲۳ سال هم نشینی باد و آفتاب را به شوق بنشند. تا دنیا، به دستگیری دو نور، راه سعادت بپوید. تا دنیا در سایه مهربانیِ دو خورشید، بیاساید.
#ولنتاین چیست؟
ولنتاین (Valentine) یا روز عشق یکی از روزهای مخصوص سال برای عاشقان است. افراد در روز ولنتاین با ذوق و سلیقه هدایایی را برای ابراز عشق به کسی دوستشان دارند، آماده میکنند.
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که ولنتاین از کجا آمده، ریشه و یا معنای اصلی آن چیست؟ شاید تنها تعریف شما از ولنتاین، روز عشق باشد! اما علت به وجود آمدن روز ولنتاین به زمان ساسانیان برمیگردد. روز ولنتاین در هر 14 فوریه (25 بهمن) اتفاق میافتد. ولنتاین یک جشنواره سالانه برای تجلیل از عشق، دوستی و محبت است. همه ساله در 14 فوریه، مردم این روز را با ارسال پیامهای عاشقانه و محبتآمیز به خانواده و دوستان خود جشن میگیرند. اگرچه این روز و رسومات آن یک آیین خارجی است، اما ایرانیها هم هر ساله آن را جشن میگیرند. البته در تقویم ایران نیز یک روز خاص را مانند روز ولنتاین به عنوان روز عشق جشن میگیرند که سپندارمذگان نامیده میشود.
#تو آمدی
✍دلنوشتهای از
خانم دکتر مریم، فوق تخصص گوارش و کبد
ساکن دانمارک
💚خطاب به رهبر عزیز انقلاب اسلامی ایران
🔹 ما وارثان غرور له شدهی نسلی هستیم که بریتانیا، شاه کشورشون رو در جلوی چشمان پر از ترس پسرش، به جزیره موریس تبعید کردند
🔸 ما وارثان اشک و سرخوردگی نسل تحول خواه سال ۱۳۳۲ هستیم، که به جرم ملی کردن صنعت نفت کشورشون، با کودتا دولت منتخبشان را ساقط کردند
🔹 آری! ما وارثان سالها حقارت و بیپناهی بودیم، که خود نیز در هشت سال جنگ، قربانی بمبهای شیمیایی غربیها شدیم!
🔸 ما غرق در بیدفاعی و مظلومیت، بازگشت عظمت ایران باستان مان را حتی به خواب هم نمیدیدیم، تا اینکه «تو» آمدی!
🔹 « تو» آمدی، تا غرور به خواب رفتهی ما را با تلافی توقیف نفتکشهایمان، بعد از سالها بیدار شود!
🔸 تو آمدی تا ما وارثان نسلی که کسی لایق «لولهنگ سازی» هم نمیدانستش، صاحبان ماهواره نور، سیمرغ، پهباد، موشک، واکسن، نانوتکنولوژی، سلولهای بنیادی، هوش مصنوعی و… شویم!
🔹 امروز در آستانه بزرگ روزی، که یکی از دو بال پرواز سیمرغ ایران از خاکستر چند صد سال تحقیر و ذلت بیدفاعیست،
برای مانایی امپراطوری ایران شیعی که مدیون رهبری « #توست»، به سهم خودم میگویم:
شهریارا!
#عهداً_مني
پیوندی نژاد علی
#رضا اسماعیلی کیست؟
داعشی ها دورش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد.
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه سرشو از ترس پایین نیاورد
تشنه بود آب جلوش می ریختن روزمین..
فهمیدن حاج قاسم توی منطقهاست،
برای این که روحیه حاج قاسم روخراب کنن بیسیم رضا اسماعیلی گرفتن جلو دهن رضا و چاقو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش
بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم،
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید!
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چندتا کلمه میگفت
اصلا من آمدم جونم بدم اصلا من آمدم فدابشم برا حضرت زینب اصلا من آمدم سرم رو بدم یا علی یا زهرا…
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برا حاج قاسم
✍ امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم!
#شهید_رضا_اسماعیلی🕊🌹