امامخمینی ره فرمودند
?#امام خمینی ره فرمودند:
« دامن مادر بزرگترین مدرسه ای است که بچه در آنجا تربیت می شود. آنچه که بچه از مادر می شنود غیر از آن چیزی است که از معلم می شنود. بچه از مادر بهتر می شنود تا از معلم. در دامن مادر بهتر تربیت می شود تا در جوار پدر؛ تا در جوار معلم. [این ] یک وظیفه انسانی است، یک وظیفه الهی است، یک امر شریف است؛ انسان درست کردن است.»
(صحیفه امام، ج ۹، ص: ۲۹۳ و ۲۹۴)
?روزخانواده گرامي باد??
حدیث روز
#? حضرت امام (حسین علیه السلام) :
چنانچه دو نفر با يكديگر نزاع و اختلاف نمايند و يكی از آن دو نفر، در صلح و آشتی پيشقدم شود، همان شخص سبقت گيرنده، جلوتر از ديگری به بهشت وارد میشود.
? فیض کاشانی ، محجه البیضاء، ج ۴ ، ص ۲۲۸❤
عاشورا،مباهله ای دیگر
حضرت آیتالله خامنهای: سابقه نداشته است که در راه تبلیغ دین، پیغمبر دست عزیزان خود را بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائی بودن روز مباهله به این شکل است. نشان دهندهی این است که بیان حقیقت چقدر مهم است.
همین قضیه در محرم اتفاق افتاده است به شکل عملی؛ یعنی امام حسین (ع) هم برای بیان حقیقت، عزیزترین عزیزان خود را میآورد وسط میدان؛ با آنکه میدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد. ۱۳۸۸/۰۹/۲۲???
ستاره ها مرز ندارند
#ستارهها مرز ندارند
حضرت آیتالله خامنهای: «شهید سلیمانی و شهید ابومهدی مهندس، هر دو در کف میدان حضور داشتند و دو طرف مرز را به هم وصل کردند. یعنی شهید ابومهدی موجب شد امکانات و وسایلی را که در خوزستان لازم بود، از آن طرف مرز، از داخل عراق، از بصره و بقیّهی جاها بیاورند داخل کشور؛ که کمک بسیار بزرگی بود. خود این حضور این دو عزیز، دو ستارهی برجستهی میدان مجاهدت، موجب شد که کسان زیادی، هم در این طرف، هم در آن طرف به اینها نگاه کنند و وارد بشوند. البتّه در آن قضایا مردمِ ما امتحان خوبی دادند؛ هم در خوزستان، هم در بقیّهی جاها از همه جا واقعاً شتافتند و کار کردند.”۱۳۹۹/۵/۱۰
حوزه اطلاع رسانی حوزه
داستان آموزنده درخشش کاذب!
#داستانهای خواندنی
یک روز صبح به همراه یکی از دوستان آرژانتینی ام در بیابان ” موجاوه ” قدم می زدیم که چیزی را دیدیم که در افق می درخشید . هرچند مقصود ما رفتن به یک ” دره ” بود ، برای دیدن آنچه آن درخشش را از خود باز می تاباند ، مسیر خود را تغییر دادیم .
تقریباً یک ساعت در زیر خورشیدی که مدام گرم تر می شد راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم توانستیم کشف کنیم که چیست . یک بطری نوشابه خالی بود و غبار صحرایی در درونش متبلور شده بود .
از آن جا که بیابان بسیار گرم تر از یک ساعت قبل شده بود ، تصمیم گرفتیم دیگر به سمت ” دره ” نرویم . به هنگام بازگشت فکر کردم چند بار به خاطر درخشش کاذب راهی دیگر ، از پیمودن راه خود باز مانده ایم ؟ اما باز فکر کردم ، اگر به سمت آن بطری نمی رفتیم چطور می فهمیدیم فقط درخششی کاذب است ؟
نکته اخلاقی : هر شکست لااقل این فایده را دارد ، که انسان یکی از راه هایی که به شکست منتهی می شود را می شناسد .
سایت بیتوته