#دلنوشته ای از فرزند سردار سلیمانی:
01 آذر 1399
پدرجان! هنوز صدایتان در گوشم زمزمه میشود وقتی در چشمهایم با صلابت نگاه میکردید و میگفتید بابا جان از چه میترسی دخترم؟ از اینکه مرا بزنند؟ من برای فدا شدن هستم؛ خب بزنند! تو ایمانت را قوی کن بابا جان و با خدا معامله کن… ✍ زینب سلیمانی بیشتر »
نظر دهید »
#"دلنوشته به تو از دور سلام"
20 مهر 1399
در اوجی که صورتهای پوشیده از ماسکهای سیاه با تیغ شمشیرهای برندهی آغشته به خون هزاران هزار مظلوم بی گناه تا ۱۰۰ کیلومتری کربلا رسیده بودند، سر از پا نشناختی! پای دفاع از حریم پسر فاطمه در میان بود.. حتی هتک حرمت به ساحت مقدس ایشان در ذهنتان نمی گنجید… بیشتر »