#با-شهدا-گم-نمی-شویم
28 فروردین 1400
<?> ?یکی از بچهها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم.. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه،کم مانده بود سکته کنم.سر محمود شکسته بود وداشت خون میآمد.. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند،چون خودم را بیتقصیر میدانستم آماده شدم که… بیشتر »
نظر دهید »
#اخلاق-شهدایی
29 آبان 1399
یکی از بچهها به شوخی پتو رو پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر کاوه . کم مونده بود سکته ڪنم ؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون میآمد . با خودم گفتم : الانه که یه برخورد ناجوری با من کنه . چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم که اگر… بیشتر »
#"توسل؛اگه توسل نکنیم به هیچ جا نمی رسیم
09 مهر 1399
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:” دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه". گفت:” بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم". رفتیم تا نزدیک… بیشتر »