#داستان و راستان"
?سالى در مدينه خشكسالى پيدا شد.*
?امام صادق عليه السلام از ناظر خرج منزل خود پرسيد:*
*امسال ما در خانه چه داريم؟*
*او گفت: جاى نگرانى نيست، به قدر آنكه تا آخر سال ما را كفايت كند من گندم تهيه و ذخيره كرده ام.*
?امام فرمود: فعلًا وضع مردم چطور است؟*
*گفت: سخت است؛*
*مردم معمولًا نان* *روزانه خود را روز به روز از دكان نانوايى تهيه مى كنند*
*و به واسطه كميابى گندم،*
*نان معمولى مردم نيمى گندم و نيمى جو است.*
?امام فرمود: برو هرچه گندم در خانه ما هست به مردم بفروش.*
*او گفت:*
*اين كار صلاح نيست، زيرا ديگر براى ما ميسر نخواهد شد گندم بخريم.*
? امام فرمود:*
*مانعى ندارد؛ همه اينها را بفروش،*
*بعد ما هم مانند ديگران روزانه از نانواييها از همان نانى كه نيمى گندم و نيمى جو است مىخريم و مصرف مى كنيم.*
*هرچند براى من مقدور است كه تمام سال، خودم و كسانم گندم خالص مصرف كنيم*
*ولى من دوست دارم با ساير مسلمانان شريك و همدرد باشم.*
♦️اين است معناى روح اجتماعى*
*و اين است معناى اينكه جامعه زنده باشد.*
♦️زنده بودن اجتماع به اين است كه در افراد آن اجتماع ،*
*روح اجتماعى*
*و حس اجتماعى*
*و عاطفه اجتماعى وجود داشته باشد؛*
♦️يعنى همان طورى باشد كه امام صادق عليه السلام فرمود:*
*خودت را همواره بجاى ديگران بگذارى*
*و براى آنها همان را بپسندى كه براى خود مى پسندى*
*و همان را كراهت داشته باشى كه براى خويشتن كراهت دارى*
?مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(حكمتها و اندرزها(1 و 2) ؛ ج22 ؛ ص185- با تلخیص و ویرایش جزئی -*