#در خرابه چه خبر است؟
روایتی از حادثه جانسوز کربلا، زبانحال زینب سلام الله علیها
خرابه، جایی است بی سقف و حصار، در کنار کاخ یزید که پیداست بعد از اتمام بنای کاخ، معطل مانده است. نه در مقابل سرمای شب، حفاظی دارد و نه در مقابل آفتاب طاقت سوز روز، سر پناهی.
تنها در گوشه ای از آن، سقفی در حال فرو ریختن هست که جای امنی برای اسکان بچه ها نیست.
وقتی یکی از کودکان با دیدن سقف، متوحش می شود و به احتمال فروریختن آن اشاره می کند، مامور می خندد و به دیگری می گوید: ((اینها را نگاه کن! قرار است فردا همگی کشته شوند و امروز نگران فروریختن سقف اند.))
طبیعی است که این کلام، رعب و وحشت بچه ها را بیشتر کند اما حرفهای امام تسلی و آرامششان می بخشد:
عزیزانم! مطمئن باشید که ما کشته نخواهیم شد. ما به مدینه عزیمت می کنیم و شما به خانه های خود باز می گردید.
دلهای بچه ها به امید آینده آرام می گیرد. اما به هر حال، خرابه، خرابه است و جای زندگی کردن نیست.
چهره هایی که آسمان هرگز رنگ رویشان را ندیده، باید در هجوم سرمای شب بسوزند و در تابش مستقیم آفتاب ظهر پوست بیندازند.
انگار که لطیف ترین گلهای گلخانه ای را به کویری ترین نقطه جهان، تبعید کرده باشند.
منبع : آفتاب در حجاب، سیدمهدی هاشمی