هنوز زمین، جان نگرفته باید بی تابی کند و غروب خون رنگ خورشید را به نظاره پردازد. ای حجت نهم! افسوس که روزگار، تنها بیست و پنج سال با تو سر سازگاری داشت و بیست و پنج بهار از عمر تو را برتابید.
تقدیر آن بود که حتی در خانه ات نیز غریب باشی و با هم دستی «ام الفضل» ـ همسرت ـ زهر بنوشی و مسموم شوی.