#شعر زیبا رنج تو را به گنج فراوان نمی دهم
26 اسفند 1399
رنج تـو را به گنجِ فراوان نمیدهم
درد تـو را به دارو و درمان نمی دهم
زخم تـو را به مرهم و خاک تـو را به مشک
خار ره تـو را به گلستان نمیدهم
سنگ غم تـو شیشه قلب مرا شکست
این سنگ را به گوهر غلطان نمیدهم
عمری بـه بزم روضه ات الفت گرفته ام
این روضه را به روضه رضوان نمی دهم
مـن با محبت تـو در این عالم آمدم
والله بی محبت تـو جان نمی دهم
مهر تـو را به مهر و مه و آسمان دهم؟
هرگز! خداگواست بـه قرآن نمی دهم
یک قطره اشک در غم تـو هستی مـن اسـت
این قطره را به بحر خروشان نمیدهم
از کودکی بـه بزم عزایت گریستم
این گریه را به صد گل خندان نمیدهم
مـن گوشه گیر مجلس انس تـو بوده ام
این گوشه را به عالم امکان نمیدهم
مـن چشم خود بـه اشک عزای تـو شسته ام
این چشم را به چشمه حیوان نمیدهم
مـن خاک آستان حبیب تـو میثمم
این رتبه را به افسر شاهان نمی دهم