#شعر زیبا تولد"امام سجاد(ع)"
???????
اومده نوگله شهربانو
اومده یوسفه کمون ابرو
اسیر اون چشاش دل ارباب
میکنه با نگاش کار جادو
اومده صاحبه، دعا و روح ایمان
پسره شاهه و، جلوه ی نور یزدان
افتخاره عجم، امیر ملک ایران
اومده چارمین، اختر اهل یقین
داره میدرخشه، تـو آغوش شاهه دین
علی بن الحسین، یا سید الساجدین
یا علی بن الحسین ای امیرم
تـو پادشاهه دلمی منم که عبد سر به زیرم
غیر در خونه ی تـو سراغ ندارم و نمیرم
توو شب میلاد تـو از بابات میخوام عیدی بگیرم
میریزه اشک شوق چش بابا
اومده سومین علی به دنیا
میان ملائکه دسته دسته
برای دیدنه گل زهرا
دخیل گهوارش، حضرت عیسی مسیح
دل عمه رو برد، با خنده های ملیح
گل بریزید اومد، خطابه خوون فصیح
یوسف مصر دل، اسیر بازارشه
نفسش حقه و، حق توی گفتارشه
تا ابد شیعه هم، مدیونه ایثارشه
یا علی بن الحسین ای امیرم
تـو پادشاهه دلمی منم که عبد سر به زیرم
غیر در خونه ی تـو سراغ ندارم و نمیرم
توو شب میلاد تـو از بابات میخوام عیدی بگیرم
«امیرحسین سلطانی»
شعر زیبادر مورد تولد امام زمان عج
جانم فدای نام تو یا صاحب الزمان
قربان آن مقام تو یا صاحب الزمان
جان و تمام هرچه که دارم به پای تو
عمری شوم غلام تو یا صاحب الزمان
جان میدهم بخاطر یک لحظه دیدنت
دل عاشق سلام تو یا صاحب الزمان
قربان آن کرامت وآن جود وبخششت
قربان یک کلام تو یا صاحب الزمان
ما منتظر به راه قدوم تو مانده ایم
کی میرسد قیام تو یا صاحب الزمان
آیا رسد فروغ رخت عاقبت به ما
کی میرسدپیام تو یاصاحب الزمان عج
#به-عشق-محمد
? شعری زیبا از آقای حمیدرضا برقعی درباره پیامبر مهربانی ها، حضرت محمد(ص) ❤️❤️❤️
#به_عشق_محمد (ص)
✨شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور، غزل های فراوان باشد
✨نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
✨سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید، هراسان باشد
✨مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
✨چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
✨فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
✨چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
✨عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
✨شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست
✨از قضا رد شدی و راه قدَر را بستی
رفتی آن سو تر از اندیشه و در را بستی
✨رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
✨عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
✨پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
✨آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
✨شاعر! این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
#حمید_رضا_برقعی ?
#حال_دلتون_خوش ?
? @hadisgraphi ?
#ای آفتاب بر عالم بتاب
آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند
با اشعه رنگِ دلها را شهابی میکند
این چه دریائیست اعجازی حسابی میکند
چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند
خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است
کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش
آشنا غار حرا با نغمهی هر سجدهاش
بوتههای این بیابان گوئیا در سجدهاش
میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش
کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد
هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد
نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل
رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل
ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل
بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل
کینههای مانده در دل با اخوت ختم شد
تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد
عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده
دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده
عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده
روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده
لحظهی پرواز آمد بالها را باز کن
شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن
#شعر وفات حضرت زینب(س)
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدّر بود
دستش رو به قبله تا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را به پا کرده
باز هم یاد در ها کرده
یاد باغ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوست نیروی استخوان دارد
یادگاری ز خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
سروِ قدش تا نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود.
شعر: حسن لطفی