#نوحه_زینب_(س)
#نوحه
#زبانحال_حضرت_زینب س هنگام سواری
برادر جان اسیر کوفیانم
خدایا داد ما رس
گرفتار سپاه شامیانم
خدایا داد ما رس🌺
سکینه بی پرستار. غریب و بیکس و یار
اسیر قوم خونخوار. به درد و غم گرفتار
جگر خون از جفای ظالمانم
خدایا داد ما رس
تو در دشت بلا خوابیده در خون
ز جور لشگر دون
من مضطر سوی کوفه روانم
خدایا داد ما رس🌷
کجا جدت پیمبر. چه شد باب تو حیدر
ترا بینند و بی سر. ز ظلم قوم کافر🌸
ز بی داد مخالف در امانم
خدایا داد ما رس
برادر معجری بر سر ندارم
ذلیل و خار و زارم
ببین بر دیده های خون چکانم
خدیا داد ما رس🌷
ندارم یار و غمخوار. به غیر از طفل بیمار
گرفتارم گرفتار. به دست قوم اشرار🦋
از این غم سوزد هر دم جسم و جانم
خدایا داد ما رس
علی اکبر مَه موزون بهامون
تنش آغشته در خون
دل افکار از غم آن نوجوانم
خدایا داد ما رس🌷
چنین داغی که دیده است
که این حَنظَل چشیده است
فلک چشمش ندیده است
بلی عهد یزید است🦋
خمیده پُشت از ابن بار گرانم
خدایا داد ما رس
برو باد صبا بُگذر به بطحا
بگو از من به زهرا
که بیکس مانده و بی خانمانم
خدایا داد ما رس🌷
بیا ای جان مادر. ببین حال برادر
تنش افتاده بی سر. عیالش خوار و مضطر🌸
قرین با غم به محنت هم عنانم
خدایا داد ما رس
یتیمان حسین بی غمگسارند
مددکاری ندارند
غریبند این برادر زادگانم
خدایا داد ما رس🌸
پر از خون است دیده گانم
خدایا داد ما رس
خدا را ساربان اهسته تر ران
از این هائل بیابان
که در جا مانده میر کاروانم
خدایا داد ما رس🦋
نگه دارید و محمل
در این خونخواره منزل
که پایم مانده در گل
ز سیل چشمه دل
شکسته محمل از سنگ جهانم
خدایا داد ما رس🌸