دلنوشته
29 مهر 1399
#دلنوشته ای از زبان دوستِ جانبازِ شهید احمد مَشلَب هو الحق مانده ام جا مانده ام، آنها رفتند ولی انگار هیچ وقت نرفته اند و همیشه هستند ، من مانده ام اما انگار اصلا نبودم که بروم… اشک در چشمان من جمع می شود… ناگاه بغض می شکند و نمی گذارد با… بیشتر »
نظر دهید »
#دلنوشته
28 مهر 1399
در گذر روزها زمانے که صداے شادے از دیوار زندگے مانند گلهاے کاغذے بالا مےرود بیشتر دلتنگ یک لحظه با شما بودن میشوم وقتے که با دوستانم میخندم یکدفعه دلم براے زیبایے مرواریدهاے سفید صدف لبخندتان پر میکشد که نه تنها من بلکه حال دنیا هم بےشما خوب نیست هر… بیشتر »
#دلنوشته-انتظار
22 مهر 1399
???????????? *یا اباصالح مهــــدی ادرکنی* در انتهای کوچه های خستگی شوق پرکشیدن است… لذت رسیدن است. در انتهای این فراق نصیب من صوت او شنیدن است…. روی دلربای یار دیدن است و طعم وصل او چشیدن، وه که راه انتظار درگذشتن از کوچه های تنگ و تار به… بیشتر »
#دلنوشته چه زود گذشت
20 مهر 1399
? چه زود گذشت!!! چقدر روز شماری و نگرانی، چقدر اشک و آه و ناله داشتیم که محرم هیئت تعطیل نشه… الحمدلله هرجور بود هیئت گرفتیم و تمام تلاشمون رو کردیم که هیچ کس مریض نشه و مشکلی پیش نیاد… ⌛️ اما… اما چه زود گذشت! چقدر دلتنگ شبهای دههی… بیشتر »
#"دلنوشته به تو از دور سلام"
20 مهر 1399
در اوجی که صورتهای پوشیده از ماسکهای سیاه با تیغ شمشیرهای برندهی آغشته به خون هزاران هزار مظلوم بی گناه تا ۱۰۰ کیلومتری کربلا رسیده بودند، سر از پا نشناختی! پای دفاع از حریم پسر فاطمه در میان بود.. حتی هتک حرمت به ساحت مقدس ایشان در ذهنتان نمی گنجید… بیشتر »